۵۹۰.تذكرة الخواصّ- به نقل از واقدى -: هنگامى كه حسين عليه السلام وارد مكّه شد ، يزيد به ابن عبّاس نوشت: «امّا بعد، پسرعمويت حسين، و دشمن خدا، فرزند زبير ، از بيعت با من سر باز زده و به مكّه رفتهاند و در صدد فتنه انگيزى اند و خود را در معرض نابودى نهادهاند. امّا پسر زبير ، به
راستى كه او به زودى ، در گرداب نابودى وارد و كشته شمشير خواهد شد . و امّا در باره حسين ، دوست دارم كه توبيخ او را به خاطر رفتارى كه از وى سر زده ، به شما اهل بيت ، واگذار كنم .
شنيدهام كسانى از پيروان او از مردم عراق ، با او نامهنگارى مىكنند و او هم به آنها نامه مىنويسد . به او وعده خلافت مىدهند و او را به آرزوى زمامدارى مىاندازند . شما از پيوند ميان من و خودتان و حرمتها و خويشاوندى[مان ]آگاهيد ؛ ولى حسين ، آن را گسسته و جدا كرده است.
تو ، پيشواى اهل بيتِ خود و سَرور مردم شَهرت هستى . با او ديدار كن و او را از كوشش براى جدايى باز دار و اين امّت را از [راهِ] فتنه باز گردان. پس اگر از تو پذيرفت و به سوى تو باز گشت، او نزد من ، ايمن است و از احترام گسترده ، برخوردار خواهد بود و به او همان حقوقى را پرداخت خواهم كرد كه پدرم به برادرش مىپرداخت و اگر بيش از اين هم خواست ، آن گونه كه خود [مصلحت ]مىدانى ، برايش تضمين كن، كه من ضمانت تو را اجرا مىكنم و آن را برايش انجام مىدهم . سوگندهاى سخت و سندهاى تأكيد شدهاى كه مايه اطمينان او باشد و آنچه در همه كارها بر آن تكيه كند، بر عهده من است. در پاسخ دادن به نامهام و هر نيازى كه به من دارى ، شتاب كن . و السّلام .
هشام بن محمّد مىگويد : يزيد در زير نامه اين گونه نوشت :
هان ، اى سوارى كه بامدادان ، به قصدىبر شتر تنومند خود ، چنين شتابان ، ره مىسپارى!
به قريش - كه از آن ، دور افتادهام - ، پيام مرا برسان كه :ميان من و حسين، خدا و پيوند خويشاوندى ، داور است .
او را به جايگاهى كه در كنار كعبه جاى دارد ، سوگند مىدهمكه عهد خداوند و آنچه را كه بايد بر آن وفا شود ، نگه دارد .
شما ، با افتخار به مقام مادرتان ، قوم خود را به زحمت مىاندازيدآرى ! سوگند به جان خودم كه او ، مادرى پارسا و گرامى و عفيف است .
او كسى است كه هيچ كس در والايى و فضيلت ، به او نمىرسد؛دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و بهترينِ مردم است كه همه مىدانند .
من به خوبى مىدانم ، يا گمان نزديك به دانايى دارم- و گاه ، گمان ، راست و سامان دهنده است -
كه به زودى ، چيزى كه مدّعىِ آن هستيد، شما راكُشتگانى قرار مىدهد كه عقابان و كركسان ، به يكديگر هديه خواهند داد .
اى خويشان ما ! اينك كه جنگ ، آرام گرفته است، آن را بر ميفروزيدو به رشتههاى آشتى در آويزيد و چنگ زنيد .
جنگ ، اقوامى را كه پيش از شما بودند ، فريفتو ملّتهايى را نابود ساخت .
پس نسبت به خويشان خود ، انصاف روا داريد و با گردنكشى ، آنان را به نابودى نيفكنيد .چه بسا گردنكشانى كه پايشان ، لغزيده است» .
ابن عبّاس به او نوشت: «امّا بعد، نامهات كه در آن از پيوستن حسين و زبير به مكّه ياد كرده بودى ، رسيد . امّا زبير ، از نظر موضع و گرايش ، از ما جداست. علاوه بر آن كه كينههايى از ما در سينهاش نهفته دارد كه شعلههايش را از ما مىپوشانَد . خدا ، اسيرش را آزاد نكند ! در مورد او ، هر نظرى كه دارى ، انجام بده.
و امّا حسين ، چون به مكّه رسيد و حرم جدّ و خانههاى پدرانش را وا نهاد، از آمدنش پرسيدم. به من خبر داد كه كارگزارانت در مدينه ، با او بدى كرده و سخن زشت به او گفتهاند و به حرم خدا ، پناه جسته است . در باره آنچه بِدان اشاره كردهاى، با او ديدار خواهم كرد و از خيرخواهى در آنچه باعث وحدت شود و آتش را خاموش كند و فتنه را فرو نشاند و خونهاى امّت را محفوظ بدارد ، فروگذار نخواهم كرد.
پس ، از خدا ، در نهان و آشكار، پروا كن و شب را اينچنين سپرى مكن كه در پىِ بدى براى مسلمانى ، يا در صدد ستم رساندن به او يا حفر گودالى براى او باشى . چه بسا كسى كه براى ديگرى ، چاهى مىكَنَد و خود در آن مىافتد ، و چه بسيار آرزومندى كه به آرزويش دست نمىيابد. از تلاوت قرآن و گسترش سنّت، بهره گير. بر تو باد روزه و شبزندهدارى ، و سرگرمىها و ياوههاى دنيا ، تو را از آنها باز ندارد ؛ چون هر چه تو را از خدا باز دارد ، زيانبار و تباهكننده است و به هر يك از كارهاى آخرت، چنگ زنى، سودمند و ماندگار است. با درود».۱