625
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

671.الفتوح : حسين عليه السلام حركت كرد تا به شُقوق‏1رسيد . در آن جا فرزدق بن غالبِ شاعر ، به سوى وى آمد و سلام كرد و آن گاه به او نزديك شد و دستش را بوسيد.
حسين عليه السلام فرمود: «از كجا مى‏آيى ، ابو فِراس؟
گفت : از كوفه، اى فرزند دختر پيامبر خدا !
فرمود : «مردم كوفه را چگونه پشتِ سر نهادى؟» .
گفت: مردم با تو اند ؛ ولى شمشيرهايشان ، با بنى اميّه است ، و خدا هر گونه كه بخواهد ، در آفرينش خود ، انجام مى‏دهد.
فرمود : «راست گفتى و نيكى كردى . كار ، دست خداست و چنان كه بخواهد ، مى‏كند. و پروردگار ما ، هر روزى ، در كارى است. اگر تقدير ، چنان كه ما مى‏خواهيم ، فرود آيد، ستايش ، خدا را بر نعمت‏هايش - و او در گزاردنِ سپاس، ياور است - ؛ و اگر تقدير ، جلوى آرزو را گرفت ، كسى كه انگيزه‏اش حق بوده، ستم نكرده است» .
فرزدق گفت: اى فرزند دختر پيامبر! چگونه بر مردم كوفه ، تكيه مى‏كنى ؛ آنان كه پسرعمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند؟
حسين عليه السلام اشك ريخت و سپس فرمود : «خدا ، مسلم را رحمت كند ! او به سوى روح و ريحانِ (شادى و گُلِ) خداوند و بهشت و خشنودى او رفت و وظيفه‏اش را انجام داد و وظيفه ما ، بر جا مانده است» .
سپس حسين عليه السلام اين اشعار را خواند :
«اگر سراى دنيا، گران‏بها شمرده مى‏شود،سراى پاداش خدا ، برتر و بالاتر است .
و اگر بدن‏ها براى مرگ ، آفريده شده‏اند ،شهادت مرد با شمشير در راه خدا ، برتر است .
و اگر روزى‏ها، تقدير شده‏اند ،كمىِ حرصِ آدمى براى روزى ، زيباتر است .
و اگر گردآورى دارايى‏ها ، براى رها كردن است ،چرا در راه خير ، بِدان بخل ورزيده مى‏شود ؟» .
سپس فرزدق و گروهى از يارانش ، با او خداحافظى كردند و به سوى مكّه رفتند . پسرعمويش از بنى مُجاشِع ، به او روى آورد و گفت: ابو فِراس ! اين ، حسين بن على است ؟
فرزدق گفت: اين ، حسين فرزند فاطمه زهرا ، دختر محمّد صلى اللَّه عليه و آله است . به خدا ، اين ، فرزند بهترين بنده خداست و برتر از هر كه پس از محمّد صلى اللَّه عليه و آله بر زمين راه مى‏رود . روز گذشته ، ابياتى در باره او گفته‏ام كه منعى نيست آن را بشنوى.
پسرعمويش به او گفت: بدم نمى‏آيد ، اى ابو فِراس ! اگر مى‏خواهى ، آنچه را در باره او گفته‏اى، اينك بازگو كن .
فرزدق گفت : آرى . من در باره او، پدر، برادر و جدّش - كه درود خدا بر آنان باد - اين ابيات را گفته‏ام:2
اين ، آن كس است كه سرزمين بطحا ، جاى گام‏هايش را مى‏شناسدو خانه كعبه و حرم و بيرون حرم نيز او را مى‏شناسند .
اين ، فرزند بهترينِ تمام بندگان خداست .او پيراسته از هر آلودگى و پاك از هر كاستى و بلنداى فضيلت است .
اين ، حسين است كه فرستاده خدا، پدر اوست‏و با نور هدايت او، امّت‏ها راه يافته‏اند .
اين ، فرزند فاطمه زهراست و دودمان فاطمه‏به قلم تقدير، در بهشت جاودان ، خواهند بود .
چون قريش ، او را ببينند ، گوينده‏شان مى‏گويد :

1.شُقوق ، منزلگاهى است در راه كوفه به مكّه ، بين واقصه و بطان (معجم البلدان : ج ۳ ص ۳۵۶ . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان جلد ۲) .

2.مشهور ، آن است كه اين ابيات را در باره امام زين العابدين عليه السلام سروده است (ر . ك : الإرشاد : ج ۲ ص ۱۵۱) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
624

۶۶۹.تذكرة الخواصّ : امام حسين عليه السلام در هفتم ذى حجّه سال شصت ، از مكّه خارج شد و چون به بستان بنى عامر رسيد ، با فَرَزدَق در روز تَرويه ديدار كرد.
[فَرَزدَق‏] به او گفت: اى فرزند پيامبر خدا ! به كجا مى‏روى؟ چرا حج را با شتاب ، رها مى‏كنى؟
فرمود : «اگر نشتابم، دستگير مى‏شوم. پس بگو - اى فرزدق - چه خبر از پشت سرت ؟» .
گفتم: مردم عراق را پشت سر نهادم ، در حالى كه دل‏هايشان با تو و شمشيرهايشان با بنى اميّه بود. پس ، از خدا بر جان خود ، بترس و برگرد.
به وى فرمود : «اى فرزدق ! اينان ، مردمى هستند كه به پيروى از شيطان ، پيوسته و از پرستش [خداىِ ]رحمان ، گسسته‏اند ، در زمين ، تباهى را آشكار كرده‏اند ، حدود را ميرانده، مى‏گسارى كرده‏اند و بينوايان و درماندگان را از دارايى، محروم ساخته‏اند. من سزاوارترم به يارى دين خدا و گراميداشتِ شرع او و جهاد در راهش، تا سخن خدا برترين باشد».
پس فَرَزدَق از او جدا شد و رفت.۱

۶۷۰.كشف الغُمّة- به نقل از فرزدق -: حسين عليه السلام در مسير حركتم از كوفه [به مكّه‏] ، با من ديدار كرد و فرمود: «اى ابو فِراس ! چه خبر؟» .
گفتم: راست بگويم؟
فرمود: «راستى را مى‏خواهم».
گفتم: دل‏ها با تو اند ؛ ولى شمشيرها با بنى اميّه ! و البته يارى ، از جانب خداست .
فرمود : «مى‏بينم كه راست مى‏گويى . مردم ، بردگان ثروت اند و دين بر زبانشان بازيچه است . تا جايى كه درآمد زندگى‏شان ، با دين ، افزايش يابد ، بر گِرد آن مى‏چرخند ؛ امّا هنگامى كه با سختى‏ها دچار آزمون شدند، دينداران ، اندك مى‏شوند».۲

1.أمَّا الحُسَينُ عليه السلام ، فَإِنَّهُ خَرَجَ مِن مَكَّةَ سابِعَ ذِي الحِجَّةِ سَنَةَ سِتّينَ ، فَلَمّا وَصَلَ بُستانَ بَني عامِرٍ ، لَقِيَ الفَرَزدَقَ الشّاعِرَ وكانَ يَومَ التَّروِيَةِ . فَقالَ لَهُ : إلى‏ أينَ يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ! ما أعجَلَكَ عَنِ المَوسِمِ ؟! قالَ : لَو لَم أعجَل لَاُخِذتُ أخذاً ، فَأَخبِرني يا فَرَزدَقُ عَمّا وَراءَكَ ؟ فَقالَ : تَرَكتُ النّاسَ بِالعِراقِ قُلوبَهُم مَعَكَ ، وسُيوفَهُم مَعَ بَني اُمَيَّةَ ، فَاتَّقِ اللَّهَ في نَفسِكَ وَارجِع . فَقالَ لَهُ : يا فَرَزدَقُ ! إنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ ، وتَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ ، وأظهَروا الفَسادَ فِي الأَرضِ ، وأبطَلُوا الحُدودَ ، وشَرِبُوا الخُمورَ ، وَاستَأثَروا في أموالِ الفُقَراءِ وَالمَساكينِ ، وأنَا أولى‏ مَن قامَ بِنُصرَةِ دينِ اللَّهِ ، وإعزازِ شَرعِهِ ، وَالجِهادِ في سَبيلِهِ ، لِتَكونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ العُليا . فَأَعرَضَ عَنهُ الفَرَزدَقُ وسارَ (تذكرة الخواصّ : ص ۲۴۰ . نيز ، ر . ك : الأمالى ، شجرى : ج ۱ ص ۱۶۶) .

2.لَقِيَنِي الحُسَينُ عليه السلام في مُنصَرَفي مِنَ الكوفَةِ ، فَقالَ : ما وَراءَكَ يا أبا فِراسٍ ؟ قُلتُ : أصدُقُكَ ؟ قالَ عليه السلام : الصِّدقُ اُريدُ . قُلتُ : أمّا القلوبُ فَمَعَكَ ، وأمّا السُّيوفُ فَمَعَ بَني اُمَيَّةَ ، وَالنَّصرُ مِن عِندِ اللَّهِ . قالَ : ما أراكَ إلّا صَدَقتَ . النّاسُ عَبيدُ المالِ ، وَالدّينُ لَغوٌ عَلى‏ ألسِنَتِهِم ، يَحوطونَهُ ما دَرَّت بِهِ معايِشُهُم ، فَإِذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ (كشف الغمّة : ج ۲ ص ۲۴۴ ؛ بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۱۳) .

تعداد بازدید : 174739
صفحه از 873
پرینت  ارسال به