677
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۷۱۸.الملهوف : حسين عليه السلام براى سخنرانى در ميان يارانش برخاست. حمد و سپاس خدا گفت و از جدّش ياد كرد و بر او درود فرستاد و سپس فرمود: «به راستى كه حوادثى بر ما فرود آمده كه مى‏بينيد . دنيا ، زشت شده و تغيير كرده، خوبى‏هايش پشت كرده و از ميان رفته است و از آن ، جز اندكى مانند قطره آبى در ته ظرف ، و مَعاشى ناچيز چون چراگاه كم‏مايه ، باقى نمانده است . مگر نمى‏بينيد كه بر پايه حق ، رفتار نمى‏شود و از باطل ، دورى نمى‏گردد ؟ بايد كه مؤمن به ملاقات پروردگارش راغب باشد! به راستى كه من ، مرگ را جز خوش‏بختى و زندگى با ستمگران را جز رنج و خسارت نمى‏بينم» .
زُهَير بن قَين برخاست و گفت: سخنت را شنيديم . خداوند ، ما را به واسطه شما هدايت كرد! اگر دنيا براى ما باقى بود و ما در آن ، جاودانه مى‏بوديم ، همراهى با تو را بر ماندن در دنيا ترجيح مى‏داديم.
آن گاه ، هلال بن نافع بَجَلى برخاست و گفت: به خدا سوگند ، ما ملاقات پروردگارمان را ناخوش نمى‏داريم. ما بر نيّت‏ها و بينش‏هاى خود ، استواريم . آن را كه تو را دوست بدارد ، دوست مى‏داريم و آن را كه تو را دشمن بدارد ، دشمن مى‏داريم .
بُرَير بن حُصَين برخاست و گفت: به خدا سوگند - اى پسر پيامبر - خداوند بر ما منّت نهاده كه در سپاه تو نبرد كنيم و بدن‏هاى ما در راه تو ، قطعه قطعه گردد ، بِدان اميد كه جدّ تو در روز قيامت ، شفيع ما باشد.۱

1.فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام خَطيباً في أصحابِهِ ، فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى‏ عَلَيهِ ، وذَكَرَ جَدَّهُ فَصَلّى‏ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُ قَد نَزَلَ بِنا مِنَ الأَمرِ ما قَد تَرَونَ ، وإنَّ الدُّنيا قَد تَنَكَّرَت وتَغَيَّرَت ، وأدبَرَ مَعروفُها وَاستَمَرَّت جَذّاءَ ، ولَم يَبقَ مِنها إلّا صُبابةٌ كَصُبابَةِ الإِناءِ ، وخَسيسُ عَيشٍ كَالمَرعى‏ الوَبيلِ ، ألا تَرَونَ إلَى الحَقِّ لا يُعمَلُ بِهِ ، وإلَى الباطِلِ لا يُتَناهى‏ عَنهُ ! لِيَرغَبِ المُؤمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً ، فَإِنّي لا أرى‏ المَوتَ إلّا سَعادَةً وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَماً . فَقامَ زُهَيرُ بنُ القَينِ ، فَقالَ : لَقَد سَمِعنا - هَدانا اللَّهُ بِكَ يَابنَ رَسولِ اللَّهِ - مَقالَتَكَ ، ولَو كانَتِ الدُّنيا لَنا باقِيَةً، وكُنّا فيها مُخَلَّدينَ، لَآثَرَنا النُّهوضَ مَعَكَ عَلَى الإِقامَةِ فيها. قالَ : ووَثَبَ هِلالُ بنُ نافِعٍ البَجَلِيُّ ، فَقالَ : وَاللَّهِ ما كَرِهنا لِقاءَ رَبِّنا ، وإنّا عَلى‏ نِيّاتِنا وبَصائِرِنا ، نُوالي مَن والاكَ ونُعادي مَن عاداكَ . قالَ : وقامَ بُرَيرُ بنُ حُصَينٍ ، فَقالَ : وَاللَّهِ يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، لَقَد مَنَّ اللَّهُ بِكَ عَلَينا أن نُقاتِلَ بَينَ يَدَيكَ ، فَتُقَطَّعُ فيكَ أعضاؤُنا ، ثُمَّ يَكونُ جَدُّكَ شَفيعَنا يَومَ القِيامَةِ (الملهوف : ص ۱۳۸ ، الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۱۳) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
676

7 / 28

سخنرانى امام عليه السلام در ذى حُسُم‏۱

۷۱۷.تاريخ الطبرى- به نقل از عقبة بن ابى عيزار -: حسين عليه السلام در ذى حُسُم‏۲ ايستاد و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود : «كارها چنان شده كه مى‏بينيد! دنيا تغيير يافته و به زشتى ، گراييده است . خير آن ، رفته و پيوسته بدتر شده و از آن ، جز اندكى مانند قطره آبى در ته ظرف و مَعاشى ناچيز چون چراگاه كم‏مايه ، باقى نمانده است . مگر نمى‏بينيد كه بر پايه حق ، رفتار نمى‏شود و از باطل ، دورى نمى‏گردد ؟ حقّا كه مؤمن بايد [در اين شرايط ]به ديدار خداوند راغب باشد ، كه به نظر من ، بايد شهادت را به جاى مرگ [ طبيعى ]برگزيد ، نه زندگى با ستمگران را كه مايه رنج است» .
زُهَير بن قَين بَجَلى برخاست و به ياران خويش گفت: شما سخن مى‏گوييد ، يا من سخن بگويم؟
گفتند: تو سخن بگو.
پس زهير ، حمد خدا گفت و ثناى وى را به جا آورد و گفت: «اى پسر پيامبر! خدا تو را قرين هدايت بدارد! گفتار تو را شنيديم . به خدا اگر دنيا براى ما باقى بود و در آن ، جاويد بوديم و يارى و پشتيبانى تو موجب جدايى از دنيا بود ، قيام با تو را بر اقامت در دنيا ترجيح مى‏داديم.
حسين عليه السلام براى وى دعا كرد و در حقّش سخن نيك گفت.۳

1.در باره محلّ اين سخنرانى ، در كتب تاريخ ، اختلاف است . در تاريخ الطبرى ، «ذى حُسُم» ، در الملهوف ، «عُذَيب الهِجانات» ، در تحف العقول ، «در مسير كربلا» و در المعجم الكبير ، «كربلا و به هنگام ورود عمر بن سعد و نزديك شدن نبرد» گفته شده ، كه آنچه ما برگزيديم ، نقل تاريخ الطبرى است . نيز ، ر . ك : ص ۶۸۰ ح ۷۲۲ (پانوشت) .

2.جايى است بين شراف و بَيَضه (ر .ك : نقشه شماره ۴ در پايان جلد ۲) .

3.قامَ حُسَينٌ عليه السلام بِذي حُسُمٍ ، فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى‏ عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : إنَّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الأَمرِ ما قَد تَرَونَ ، وإنَّ الدُّنيا قَد تَغَيَّرَت وتَنَكَّرَت ، وأدبَرَ مَعروفُها وَاستَمَرَّت جِدّاً ، فَلَم يَبقَ مِنها إلّا صُبابةٌ كَصُبابَةِ الإِناءِ ، وخَسيسُ عَيشٍ كَالمَرعى‏ الوَبيلِ. ألا تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا يُعمَلُ بِهِ ، وأنَّ الباطِلَ لا يُتَناهى‏ عَنهُ ! لِيَرغَبِ المُؤمِنُ في لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً ؛ فَإِنّي لا أرى‏ المَوتَ إلّا شَهادَةً ، ولا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَماً . قالَ : فَقامَ زُهَيرُ بنُ القَينِ البَجَلِيُّ فَقالَ لِأَصحابِهِ : تَكَلَّمونَ أم أتَكَلَّمُ ؟ قالوا : لا ، بل تَكَلَّم ، فَحَمِدَ اللَّهَ فَأَثنى‏ عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : قَد سَمِعنا - هَداكَ اللَّهُ يَابنَ رَسولِ اللَّهِ - مَقالَتَكَ ، وَاللَّهِ لَو كانَتِ الدُّنيا لَنا باقِيَةً وكُنّا فيها مُخَلَّدينَ ، إلّا أنَّ فِراقَها في نَصرِكَ ومُواساتِكَ ، لَآثَرنَا الخُروجَ مَعَكَ عَلَى الإِقامَةِ فيها . قالَ : فَدَعا لَهُ الحُسَينُ عليه السلام ثُمَّ قالَ لَهُ خَيراً (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۰۳ ؛ مثير الأحزان : ص ۴۴) .

تعداد بازدید : 174233
صفحه از 873
پرینت  ارسال به