783
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۸۳۲.مقاتل الطالبيّين- به نقل از حرث بن كعب ، از امام زين العابدين عليه السلام -: به خدا سوگند ، در شب عاشورا با پدرم نشسته بودم ، و من ، بيمار بودم و او ، به تعمير و پرداختِ تيرهايش ، مشغول بود و جَون ، غلام ابو ذر غِفارى ، در پيشِ پاى او بود كه پدرم ، اين رَجَزها را خواند :
اى روزگار ! اُف بر دوستى‏ات!چه قدر بامدادها و شامگاه‏هايى داشته‏اى‏
كه در آنها ، همراه و يا بزرگى ، كشته شده است‏كه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است!
و كار ، با [ خداى ] بزرگ است‏و هر زنده‏اى ، اين راه را مى‏پيمايد» .
من كه اينها را شنيدم ، جلوى گريه خودم را گرفتم ؛ امّا از بين زنان ، فقط عمّه‏ام اينها را شنيد . دلش سوخت و بى‏تاب شد و گريبانْ چاك كرد و به صورت خود زد و حيرت‏زده ، به بيرون دويد و گفت : وا مصيبتا ! چه غم بزرگى ! كاش مُرده بودم . اى حسين من ! اى سَرور من ! و اى تنها باقى‏مانده خانواده‏ام ! خود را آماده كشته شدن كرده‏اى و از زندگى ، مأيوس گشته‏اى . امروز ، [ گويى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن ، در گذشته‏اند ! اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقى‏ماندگان !
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى خواهر من ! اگر مرغ سنگخواره را آزاد بگذارند ، مى‏خوابد» .
زينب عليها السلام گفت : همين كه چنين سخت در زير فشارى ، غمم را بيشتر و دلم را ريش‏تر مى‏كند .
سپس بيهوش شد و افتاد . حسين عليه السلام ، پيوسته او را سوگند مى‏داد و او را آورد تا به داخل خيمه رساند .۱

1.إنّي وَاللَّهِ لَجالِسٌ مَعَ أبي في تِلكَ اللَّيلَةِ ، وأنَا عَليلٌ ، وهُوَ يُعالِجُ سِهاماً لَهُ ، وبَينَ يَدَيهِ جَونٌ مَولى‏ أبي ذَرٍّ الغِفارِيِّ ، إذِ ارتَجَزَ الحُسَينُ عليه السلام : يا دَهرُ اُفٍّ لَكَ مِن خَليلِ‏ كَم لَكَ بِالإِشراقِ وَالأَصيلِ‏مِن صاحِبٍ و ماجِدٍ قَتيلِ‏ وَالدَّهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ‏وَالأَمرُ في ذاكَ إلَى الجَليلِ‏ وكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَّبيلِ‏ قالَ : وأمّا أنَا فَسَمِعتُهُ ورَدَدتُ عَبرَتي . وأمّا عَمَّتي فَسَمِعَتهُ دونَ النِّساءِ ، فَلَزِمَتهَا الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ ، فَشَقَّت ثَوبَها ، ولَطَمَت وَجهَها ، وخَرَجَت حاسِرَةً تُنادي : وَاثُكلاه ! واحُزناه ! لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ ، يا حُسَيناه! يا سَيِّداه ! يا بَقِيَّةَ أهلِ بَيتاه ! استَقَلتَ ويَئِستَ مِنَ الحَياةِ ، اليَومَ ماتَ جَدّي رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله واُمّي فاطِمَةُ الزَّهراءُ وأبي عَلِيٌّ وأخِي الحَسَنُ ! يا بَقِيَّةَ الماضينَ وثِمالَ الباقينَ . فَقالَ لَها الحُسَينُ عليه السلام : يا اُختي! لَو تُرِكَ القَطا لَنامَ . قالَت : فَإِنَّما تُغتَصَبُ نَفسُكَ اغتِصاباً ، فَذاكَ أطوَلُ لِحُزني ، وأشجى‏ لِقَلبي ! وخَرَّت مَغشِيّاً عَلَيها ، فَلَم يَزَل يُناشِدُها ، وَاحتَمَلَها حَتّى‏ أدخَلَهَا الخِباءَ (مقاتل الطالبيّين : ص ۱۱۳) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
782
تعداد بازدید : 195058
صفحه از 873
پرینت  ارسال به