799
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۸۴۵.مثير الأحزان : حسين عليه السلام ، وارد [ خيمه مخصوص ] شد تا نوره بمالد و بر درِ آن خيمه ، بُرَير بن خُضَير هَمْدانى و عبد الرحمان بن عبد ربّه انصارى ، ايستاده بودند . بُرَير با عبد الرحمانْ شوخى مى‏كرد. او گفت: اى بُرَير ! اكنون ، هنگام بطالت‏[ گويى ]نيست .
بُرَير گفت : به خدا سوگند، تا كنون ، بطالت‏[ گويى و شوخى كردن ] را دوست نداشته‏ام و تنها از خوش‏حالىِ آنچه به سوى آن روانيم ، شوخى مى‏كنم‏۱ .۲

1.در كتاب الإمام الحسين عليه السلام و أصحابه (ج ۱ ص ۲۶۰) ، آمده : «برخى از موّرخان معاصر ، به نوره كشيدن و روغن ماليدن [امام حسين عليه السلام و برخى يارانش‏] ، با نبودِ آب در شب عاشورا يا تاسوعا ، ايراد گرفته و گفته‏اند كه نوره‏كشى و روغن‏مالى ، جز با آب، ممكن نيست» . سپس به اين اشكال ، پاسخ داده كه نتيجه آن ، چنين است : «مى‏توان ذرّات نوره را به گونه‏اى استفاده كرد كه موها[ى زايد] را از بين ببرد و در عين حال ، [بدن را] نسوزانَد ، و به آب هم نياز نباشد . آنچه آمده ، هر چند ممكن و بلكه شدنى است ، همان گونه كه در علم تركيب ديده‏ايم كه آميختن ماده خشكى مانند نمك با مادّه خشك ديگرى مانند زاج ، رطوبت توليد مى‏كند ؛ بلكه به اصطلاحِ آنها ، همانند خمير مى‏شود ، بلكه تركيب جيوه و نِشادُر و آرسنيك ، زمين را بى آن كه آب و آتشى در كار باشد ، ذوب و مايع مى‏كند ؛ بلكه ديده‏ايم كه تركيب مقدارى شوره (آزتات پتاس) و پَرِ سياوشان (سُنبل) و عرق گوگرد ، بدون حرارت و آتش ، خود به خود ، توليد آتش مى‏كند و همانند آتش ، شعله‏ور مى‏شود ، و امثال اينها فراوان اند . احتمال هم دارد كه مُشك در تركيب شدن با نوره ، مايع شود . امّا آنچه مشكل را آسان مى‏كند ، اين است كه در شب عاشورا ، هر چند آب براى خوردن نبوده ، امّا ظاهراً - همان گونه كه گذشت - ، آب چاه غيرِ آشاميدنى براى كارهاى ديگر ، وجود داشته است و بلكه احتمال دارد كه آب مناسب براى آشاميدن هم بوده است ، چنان كه گفته شد كه امام حسين عليه السلام ، پسرش على اكبر را براى آوردن آب فرستاد» . نكته ديگرى را نيز مى‏توان به اين سخنان افزود : متونى كه اين ماجرا را نقل كرده‏اند ، نوره ماليدن را تنها به امام حسين عليه السلام و دو ، سه نفر از يارانش نسبت داده‏اند ، نه همه ياران امام . بنا بر اين ، به آب چندانى نياز نبوده است .

2.دَخَلَ [الحُسَينُ‏] عليه السلام لِيَطَّلِيَ ، ووَقَفَ عَلى‏ بابِ الفُسطاطِ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَبدِ رَبِّهِ الأَنصارِيُّ ، فَجَعَلَ بُرَيرٌ يُضاحِكُ عَبدَ الرَّحمنِ ، فَقالَ : يا بُرَيرُ ، ما هذِهِ ساعَةُ باطِلٍ . فَقالَ بُرَيرٌ : وَاللَّهِ ، ما أحبَبتُ الباطِلَ قَطُّ ، وإنَّما فَعَلتُ ذلِكَ استِبشاراً بِما نَصيرُ إلَيهِ (مثير الأحزان : ص ۵۴) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
798

۸۴۳.الملهوف : چون صبح شد، حسين عليه السلام فرمان داد تا خيمه‏اى برايش برپا شود . نيز فرمان داد تا كاسه بزرگى كه در آن ، مُشك فراوانى ريخته بودند ، آماده كنند و در داخل آن ، نوره قرار داده شد . سپس امام عليه السلام ، به درون خيمه رفت تا نوره بمالد .
همچنين نقل شده كه بُرَير بن حُصَين هَمْدانى و عبد الرحمن بن عبد ربّه ، بر در خيمه ايستاده بودند تا پس از امام عليه السلام ، نوره بمالند . بُرَير با عبد الرحمان ، شوخى مى‏كرد . عبد الرحمان به او گفت : اى بُرَير ! آيا مى‏خندى ؟! اكنون كه وقت خنده و بطالت نيست .
بُرَير گفت : قوم من مى‏دانند كه من ، بطالت [ و شوخى كردن ] را دوست نداشته‏ام ، نه در جوانى و نه در پيرى . اين شوخى كردن ، تنها به خاطر بشارتى است كه يافته‏ايم و به سوى آن مى‏رويم . به خدا سوگند ، جز اين نيست كه اين قوم را با شمشيرهايمان ، ملاقات كنيم و مقدارى با آنان بجنگيم و آن گاه ، با حور العين ، هماغوش مى‏شويم !۱

۸۴۴.رجال الكشّى : حبيب بن مُظاهر اسدى ، شوخى مى‏كرد . يزيد بن خُضَير هَمْدانى - كه سَرور قاريان ناميده مى‏شد - ، به او گفت: اى برادر من ! اكنون، هنگام شوخى [ و خنده ] نيست !
او گفت: كجا از اين جا براى شادى ، سزامندتر ؟ به خدا سوگند، جز اين نيست كه اين طاغيان ، با شمشيرهايشان ، به ما حمله كنند و سپس با حور العين ، هماغوش مى‏شويم !۲

1.فَلَمّا كانَ الغَداةُ أمَرَ الحُسَينُ عليه السلام بِفُسطاطِهِ فَضُرِبَ ، وأمَرَ بِجَفنَةٍ فيها مِسكٌ كَثيرٌ ، وجُعِلَ فيها نورَةٌ ، ثُمَّ دَخَلَ لِيَطَّلِيَ . فَرُوِيَ أنَّ بُرَيرَ بنَ حُصَينٍ الهَمدانِيَّ وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ عَبدِ رَبِّهِ الأَنصارِيَّ وَقَفا عَلى‏ بابِ الفُسطاطِ لِيَطَّلِيا بَعدَهُ ، فَجَعَلَ بُرَيرٌ يُضاحِكُ عَبدَ الرَّحمنِ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : يا بُرَيرُ ، أتَضحَكُ ؟! ما هذِهِ ساعَةُ ضِحكٍ ولا باطِلٍ . فَقالَ بُرَيرٌ : لَقَد عَلِمَ قَومي أنّي ما أحبَبتُ الباطِلَ كَهلاً ولا شابّاً ، وإنَّما أفعَلُ ذلِكَ استِبشاراً بِما نَصيرُ إلَيهِ ، فَوَاللَّهِ ، ما هُوَ إلّا أن نَلقى‏ هؤُلاءِ القَومَ بِأَسيافِنا نُعالِجُهُم بِها ساعَةً ، ثُمَّ نُعانِقُ الحورَ العينَ (الملهوف : ص ۱۵۴ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۱) .

2.لَقَد مَزَحَ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ الأَسَدِيُّ ، فَقالَ لَهُ يَزيدُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ - وكانَ يُقالُ لَهُ سَيِّدُ القُرّاءِ - : يا أخي ، لَيسَ هذِهِ بِساعَةِ ضِحكٍ ! قالَ : فَأَيُّ مَوضِعٍ أحَقُّ مِن هذا بِالسُّرورِ ؟ وَاللَّهِ ، ما هُوَ إلّا أن تَميلَ عَلَينا هذِهَ الطَّغامُ بِسُيوفِهِم ، فَنُعانِقَ الحورَ العينَ (رجال الكشّى : ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۱۳۳ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۹۳ ح ۳۳) .

تعداد بازدید : 174423
صفحه از 873
پرینت  ارسال به