۸۶۲.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى- به نقل از عبد اللَّه بن حسن -: حسين عليه السلام ، از ميان يارانش بيرون آمد و به سوى لشكر [كوفه ]رفت و از آنان خواست كه ساكت شوند؛ امّا آنان، ساكت نشدند. به آنان فرمود : «واى بر شما ! چه مىشود اگر ساكت شويد و به سخنان من ، گوش فرا دهيد ، كه من شما را به راه درست ، فرا مىخوانم . هر كس از من اطاعت كند ، از راهيافتگانْ خواهد بود و هر كس سرپيچى كند ، از هلاك شوندگان است و [ مىدانم ] همه شما از فرمان من ، سرپيچى كرده ، به سخنم گوش نخواهيد داد . [ آرى ! ]همه بخشش و پاداشهاى شما ، از حرام فراهم شده و شكمهايتان هم از حرام ، پُر شده است و خداوند ، بر دلهايتانْ مُهر زده است . واى بر شما ! آيا ساكت نمىشويد ؟ آيا گوش نمىدهيد ؟» .
ياران عمر بن سعد ، همديگر را سرزنش كرده ، گفتند : ساكت شويد !
آن گاه حسين عليه السلام چنين فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، اى جماعت! حيران و سرگردان ، ما را به فريادرسى خوانديد و ما به سرعت ، به فريادتان رسيديم ؛ [امّا ]شما شمشيرى را كه بر دوش ما بود ، به روىِ خود ما بركشيديد و آتش فتنهاى را كه دشمن مشترك ما و شما افروخته است ، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدست دشمنانتان ، عليه دوستانتان شديد ، بى آن كه عدالت را ميان شما بگسترنَد و اميدى به آنها داشته باشيد ، جز [ مال ] دنياى حرامى كه به شما دادهاند و زندگى بىمقدارى كه در دنيا خواهيد داشت ، و بدون آن كه كارى از ما سر زده باشد يا انديشه ناصوابى داشته باشيم .
اى واى بر شما ! ما را خوش نداشته و وا نهاديد ، و [ براى نبرد ] آماده و مجهّز شديد ، در حالى كه شمشيرها ، هنوز در نيام و ابتداىِ كار است ، و رأى [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوى ما شتافتهايد و همچون پرواز پشهها [ به سوى زرداب زخم و چرك ] ، همديگر را به آن ، فرا خواندهايد . زشتى ، از آنِتان باد ، طغيانگرانِ امّت و دستههاى جدا شده از آن ، به كنار افكنانِ قرآن ، و وسوسه كنندگان شيطان ، و تحريفگران سخنان ، و دار و دسته گنهكاران ، و خاموش كنندگان سنّتها[ ى جاويدان ] ، و قاتلان فرزندان پيامبران ، و هلاك كنندگان خاندان اوصيا ، و ملحق كنندگان پسران نامشروع به زِناكاران ، و آزاردهندگان مؤمنان ، و صداى سرانِ مسخرهگران ؛ آنان كه قرآن را پشتِ سر انداختند !
شما به فرزند حرب (يزيد) و پيروانش تكيه كرده ، ما را وا مىنهيد ؟ ! آرى . به خدا سوگند ، خيانت ، ميان شما معروف است . ريشههايتان ، به آن، در آميخته است و شاخ و برگهايتان ، از آنْ ارث بُرده و دلهايتان ، بر آنْ روييده و سينههايتان ، از آنْ پوشيده است . شما ، پليدترين ريشه براى نصب كننده و لقمه[ ى آماده ]غاصب گشتهايد . لعنت خدا بر پيمانشكنان ؛ آنان كه سوگندهايشان را بعد از تأكيدهاى فروان مىشكنند ! شما ، همان پيمانشكنانى هستيد كه [ با شكستن پيمان ] خدا را عهدهدار (كيفر دهنده) خودتان قرار داديد .
بدانيد كه بىنَسَب فرزند بىنَسَب ، مرا ميان دو چيز ، قرار داده است : مرگ و خوارى . برگزيدن خوارى از ما بسى دور است و خداوند و پيامبرش ، و نيز نياكان پاك و مادران پاكْدامن ما ، و جانهاى غيرتمند ، به فرمانبُردارى از فرومايگان ، گردن نمىنهند و آن را بر مرگ كريمانه ، مقدّم نمىكنند .
بدانيد كه من ، جاى عذرى باقى نگذاشتم و هشدار دادم . بدانيد كه با همين خانواده و [ با وجود ]كمىِ نفرات و نبودِ ياران ، به سوى نبرد مىشتابم» .
سپس سرود :
«اگر دشمن را فرارى دهيم، كه از ديرباز ، كار ما فرارى دادن دشمن بوده است .و اگر هم به ظاهر مغلوب شويم ، [چون حق با ماست ، ] هيچ وقت ، شكستخورده نيستيم .
عادت و خوى ما ترس نيست ؛ ليكناَجَلهاى ما و طعمه (حكومت) ديگران ، رسيده است .
[سپس فرمود :] آگاه باشيد كه پس از اين ، جز به اندازه سوار شدن بر اسبى نمىگذرد تا اين كه آسياى شما [ اندكى ] بچرخد ! اين ، عهدى است كه پدرم از جدّم برايم نقل كرده است . (پس كار و شريكان خود را گِرد آوريد)۱ . (و همگى با من ، نيرنگ كنيد. سپس ، مهلتم ندهيد كه من بر خداوند ، پروردگار من و شما ، توكّل كردهام ؛ و هيچ جنبدهاى نيست ، جز آن كه اختيارش به دست اوست . بىترديد ، پروردگارم بر راهى راست است)۲ .
خدايا ! بارش آسمان را از آنان ، باز دار و سالهاى [ قحطى ] مانند سالهاى يوسف عليه السلام را براى آنان ، پيش آور و غلام ثقيف را بر آنان ، مسلّط ساز تا جرعههاى مرگ را بر آنان بچشانَد و هيچ كس از آنان را فرو نگذارد و براى هر كشتهاى ، كشتهاى [ بگيرد ] و براى هر ضربتى ، ضربتى [ بزند ] و براى من و دوستان و خاندان و پيروانم ، از آنان انتقام گيرد ، كه آنان ، ما را فريفتند و تكذيب كرده ، وا نهادند . تويى پروردگار ما . تنها بر تو توكّل مىكنيم و به سوى تو ، باز مىگرديم ، و بازگشت آخرين هم به سوى توست» .۳