119
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

32 . مرجانه ، مادر ابن زياد

اين زن ، فرزندش را به خاطر كشته شدن امام عليه السلام ، توبيخ نمود .۱

33 . نوار ، همسر يا خواهر كعب (قاتل بُرَير)

طبرى ، چنين آورده است:
هنگامى كه كعب بن جابر (قاتل بُرَير) باز گشت ، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر ، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى؟! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه ، حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمى‏گويم !۲

34 . نوار حَضرَمى ، همسر خولى‏

هنگامى كه خولى ، سر امام عليه السلام را به خانه آورد و زير تشتى نهاد ، همسرش با او درگير شد و با اعتراض ، او را ترك كرد. چه بسا همين كار ، چشم بصيرت اين بانو را باز نمود و اسرارى را شهود كرد . طبرى چنين نقل مى‏كند :
حسين عليه السلام كشته شد و سرش را همان روز با خولى بن يزيد و حُمَيد بن مسلم اَزدى به سوى عبيد اللَّه بن زياد فرستادند . خولى ، آن را آورد و خواست به كاخ برود كه درِ آن را بسته ديد . به خانه‏اش رفت و سر را زير تَشتى در خانه‏شان گذاشت . او دو زن داشت : زنى از بنى اسد و زن ديگرى از قبيله حضرميان به نام نوار ، دختر مالك بن عقرب . آن شب ، نوبت زن حضرمى بود .
هشام گفت : پدرم برايم گفت كه نوار ، دختر مالك ، برايش گفته است : خولى ، سر حسين را آورد و آن را زير تَشتى در خانه نهاد . آن گاه داخل خانه شد و به بسترش رفت . به او گفتم : چه خبر ؟ چه نزد خود دارى ؟
گفت : ثروت روزگار را آورده‏ام . اين ، سر حسين است كه همراه تو در خانه است!
گفتم : واى بر تو! مردم ، طلا و نقره مى‏آورند و تو سر فرزند پيامبر خدا را مى‏آورى؟! نه - به خدا سوگند - ، سر من و سر تو در يك اتاق ، گرد هم نمى‏آيند .
از بسترم برخاستم و به بخش ديگر خانه رفتم . آن گاه ، زن اسدى‏اش را نزد خود فرا خواند و من نشستم و نظاره مى‏كردم . به خدا سوگند ، پيوسته به ستون نورى كه از آسمان تا تَشت مى‏درخشيد ، نگاه مى‏كردم و پرندگانى سپيد را گرداگرد آن ، بال‏زنان ديدم .
چون صبح شد ، [خولى‏] سر را براى عبيد اللَّه بن زياد برد۳
.
اين زن ، كينه خولى را در دل گرفت ، تا آن كه مختار روى كار آمد و مأمورانش براى دستگيرى خولى آمدند . اين زن با اشاره، مخفيگاه خولى را نشان داد و آنان نيز او را دستگير كرده ، به سزاى عملش رساندند .۴

1.ر . ك : ج ۲ ص ۶۷۸ (بخش هفتم / فصل سوم / مادر ابن زياد).

2.تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۳۲. نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۲۲ ح ۹۱۲ .

3.تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۵۵ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۳۷۹ (بخش ششم / فصل چهارم / سر امام عليه السلام در خانه خولى) .

4.ر . ك : ج ۲ ص ۷۳۸ (بخش هفتم / فصل ششم / خولى بن يزيد).


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
118

28 . زنى كه دو كودك اهل بيتِ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را پناه داد

نام اين بانو كه دو كودك از اهل بيتِ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود ، مشخّص نيست . الطبقات ابن سعد ، او را همسر عبد اللَّه بن قُطبه طايى (از لشكريان عمر سعد) و الأمالى صدوق، او را پيرزنى معرّفى مى‏كند . منابع مشهور ، دو كودك را فرزندان عبد اللَّه بن جعفر دانسته‏اند و الأمالى صدوق ، آن دو را فرزندان مسلم معرّفى مى‏كند .۱

29 . طَوعه‏

طَوعه ، زن شجاعى است كه مسلم را در شرايط سخت و سنگينى كه حتّى يارانش وى را در كوفه تنها گذاشته بودند ، پناه داد ، از او پذيرايى نمود و از عواقب آن نهراسيد .۲

30 . عاتكه دختر يزيد

در أنساب الأشراف ، چنين آمده است :
يزيد ، سر حسين عليه السلام را براى زنانش فرستاد و دخترش عاتكه - كه بعدها ، مادر يزيد بن عبد الملك شد - ، آن را گرفت و شست و روغن ماليد و خوش‏بويش كرد .
يزيد به او گفت : اين ، چه كارى است ؟
گفت : سر پسرعمويم را آشفته و پريشان برايم فرستادى . آن را مرتّب و خوش‏بو كردم۳
.

31 . ماريه ، از طايفه عبد القيس‏

ماريه ، زنى شيعه است كه در جوّ نامناسب بصره - كه با اهل بيت عليهم السلام ميانه‏اى نداشتند - خانه‏اش مدّتى محلّ تجمّع و گفتگوى طرفداران امام حسين عليه السلام بوده است . ثمره اين تجمّع ، حركت سه نفر (يزيد بن ثبيت و دو پسرش عبد اللَّه و عبيد اللَّه) به مكّه و همراه شدن با قافله شهيدان كربلا بود .۴

1.ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۴۷۹ (بخش ششم / فصل ششم / شهيد شدن دو نوجوان از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله).

2.ر . ك : ص ۴۲۸ (بخش چهارم / فصل چهارم / پناه بردن مسلم به خانه طوعه).

3.أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۱۶. نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۳۹۴ (بخش ششم / فصل چهارم / يزيد ، سر امام عليه السلام را براى زنانش مى‏فرستد) .

4.ر . ك : ص ۳۲۶ (بخش چهارم / فصل سوم / پيوستن يزيد بن نبيط و دو پسرش به امام عليه السلام) .

تعداد بازدید : 147299
صفحه از 873
پرینت  ارسال به