179
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

2 / 3

پيشگويى درباره شهادتش ، در دو سالگى او

۴۰.الفتوح- به نقل از مِسوَر بن مَخرَمه -: هنگامى كه حسين عليه السلام دو سالش كامل شد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عازم يكى از سفرهايش شد و در جايى از راه ايستاد و كلمه استرجاع (إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون) بر زبان راند و چشمانش اشكبار شد و چون علّت را پرسيدند، فرمود: «اين ، جبرئيل است كه از سرزمين كنار فرات به نام كربلا برايم خبر آورده كه فرزندم حسين ، پسر فاطمه ، در آن جا كشته مى‏شود» .
گفته شد: اى پيامبر خدا! چه كسى او را مى‏كشد؟
فرمود: «مردى به نام يزيد ، كه خدا به عمرش بركت ندهد! گويى جايگاه به خاك افتادن و به خاك سپردنش را و سرش را كه به هديه آورده‏اند، مى‏بينم . به خدا سوگند ، هيچ كس به سر فرزندم حسين نمى‏نگرد و شادى نمى‏كند، جز آن كه خداوند ، دل و زبانش را دوگونه مى‏كند» .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آن سفر، اندوهناك باز گشت و سپس از منبر ، بالا رفت و خطبه خواند و اندرز داد، در حالى كه حسين عليه السلام و حسن عليه السلام ، پيش رويش بودند.
هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از خطبه‏اش فارغ شد، دست راستش را بر سر حسن عليه السلام و دست چپش را بر سر حسين عليه السلام نهاد و آن گاه سرش را به سوى آسمان بالا برد و گفت: «خدايا! من ، محمّد، بنده و پيامبرت هستم و اين دو ، پاكان خاندانم و برگزيدگان نسل و تبارم‏اند و كسانى هستند كه به جاى خود در ميان امّتم مى‏نهم . خدايا! جبرئيل به من خبر داده كه اين فرزندم ، كشته و وانهاده مى‏شود . خدايا! به خاطر كشته شدنش، بركتش بده و او را از سَروران شهيدان قرار ده ، كه تو بر هر كارى توانايى . خدايا! كشنده و واگذارنده او را بركت نده!» .
مردم در مسجد ، صدا به گريه بلند كردند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «آيا مى‏گرييد و او را يارى نمى‏دهيد؟! خدايا! تو خود ، ولى و ياور او باش» .
ابن عبّاس مى‏گويد: سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با رنگى دگرگون و سرخ و برافروخته باز گشت و در حالى كه از چشمانش اشك مى‏ريخت ، خطبه‏اى رسا و كوتاه خواند و سپس فرمود: «اى مردم! من دو چيز گران‏سنگ در ميان شما بر جاى مى‏نهم : كتاب خدا و خاندان و تبارم و موجب آرامشم پس از مرگ و ميوه‏ام (ميوه دلم) را . اين دو ، هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض [كوثر] بر من در آيند.
هان كه من در اين باره چيزى از شما نمى‏خواهم ، جز اين كه خدايم امر كرده كه دوستى ورزيدن با خويشانم را از شما بخواهم. پس بنگريد كه فردا مرا بر كناره حوض، با دشمنى خاندانم و ستم به ايشان نبينيد! هان كه روز قيامت ، از اين امّت ، سه [گروه با] پرچم بر من در مى‏آيند: پرچمى سياه و تاريك - كه فرشتگان از آن، بى‏تاب مى‏شوند - و نزد من مى‏ايستند و من مى‏گويم: شما چه كسانى هستيد؟
آنان مرا فراموش مى‏كنند و مى‏گويند: ما يكتاپرستان از عرب هستيم.
من مى‏گويم: من ، احمد، پيامبر عرب و عجم هستم . و آنان مى‏گويند: ما از امّت تو هستيم، اى احمد!
من به آنان مى‏گويم: پس از من ، با خانواده و خاندان و كتاب خدايم چگونه رفتار كرديد؟
آنان مى‏گويند: كتاب را كه تباه و پاره پاره كرديم و در باره خاندانت كوشيديم تا آنان را از روى زمين، محو كنيم .
من از آنان روى مى‏گردانم و آب‏ننوشيده و تشنه و سياه‏روى، از حوض، بيرون مى‏روند ...» .۱

1.لَمّا أتَت عَلَى الحُسَينِ عليه السلام مِن مَولِدِهِ سَنَتانِ كامِلَتانِ ، خَرَجَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله في سَفَرٍ لَهُ ، فَلَمّا كانَ في بَعضِ الطَّريقِ وَقَفَ ، فَاستَرجَعَ ودَمَعَت عَيناهُ ، فَسُئِلَ عَن ذلِكَ ، فَقالَ : هذا جَبرَئيلُ عليه السلام يُخبِرُني عَن أرضٍ بِشاطِىِ‏الفُراتِ، يُقالُ لَها كَربَلاءُ، يُقتَلُ بِها وَلَدِيَ‏الحُسَينُ ابنُ فاطِمَةَ. فَقيلَ : مَن يَقتُلُهُ - يا رَسولَ اللَّهِ - ؟ فَقالَ : رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : يَزيدُ ، لا بارَكَ اللَّهُ لَهُ في نَفسِهِ ! وكَأَنّي أنظُرُ إلى‏ مَصرَعِهِ ومَدفَنِهِ بِها ، وقَد اُهدِيَ بِرَأسِهِ ، و وَاللَّهِ ، ما يَنظُرُ أحَدٌ إلى‏ رَأسِ وَلَدِيَ الحُسَينِ فَيَفرَحُ ، إلّا خالَفَ اللَّهُ بَينَ قَلبِهِ ولِسانِهِ . قالَ : ثُمَّ رَجَعَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله مِن سَفَرِهِ ذلِكَ مَغموماً ، ثُمَّ صَعِدَ المِنبَرَ ، فَخَطَبَ ووَعَظَ ، وَالحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام بَينَ يَدَيهِ مَعَ الحَسَنِ عليه السلام . قالَ : فَلَمّا فَرَغَ مِن خُطبَتِهِ ، وَضَعَ يَدَهُ اليُمنى‏ عَلى‏ رَأسِ الحَسَنِ عليه السلام ، وَاليُسرى‏ عَلى‏ رَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ الَى السَّماءِ ، فَقالَ : اللَّهُمَّ إنّي مُحَمَّدٌ عَبدُكَ ونَبِيُّكَ ، وهذانِ أطايِبُ عِترَتي ، وخِيارُ ذُرِّيَّتي وأرومَتي ، ومَن اُخَلِّفُهُم في اُمَّتي ، اللَّهُمَّ وقَد أخبَرَني جِبريلُ بِأَنَّ وَلَدي هذا مَقتولٌ مَخذولٌ ، اللَّهُمَّ فَبارِك لَهُ في قَتلِهِ ، وَاجعَلهُ مِن ساداتِ الشُّهَداءِ ، إنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَي‏ءٍ قَديرٌ ، اللَّهُمَّ ولا تُبارِك في قاتِلِهِ وخاذِلِهِ ! قالَ : وضَجَّ النّاسُ فِي المَسجِدِ بِالبُكاءِ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله : أتَبكونَ ولا تَنصُرونَهُ ؟ اللَّهُمَّ فَكُن أنتَ لَهُ وَلِيّاً وناصِراً . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : ثُمَّ رَجَعَ وهُوَ مُتَغَيِّرُ اللَّونِ ، مُحمَرُّ الوَجهِ ، فَخَطَبَ خُطبَةً بَليغَةً موجَزَةً وعَيناهُ يَهمِلانِ دُموعاً . ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنّي قَد خَلَّفتُ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ؛ كِتابَ اللَّهِ وعِترَتي وأرومَتي ، ومَراحَ مَماتي وثَمَرَتي ، ولَن يَفتَرِقا حَتّى‏ يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . ألا وإنّي [لا] أسأَلُكُم في ذلِكَ إلّا ما أمَرَني رَبّي أن أسأَلَكُمُ المَوَدَّةَ فِي القُربى‏ ، فَانظُروا أن لا تَلقَوني غَداً عَلَى الحَوضِ وقَد أبغَضتُم عِترَتي وظَلَمتُموهُم ، ألا وإنَّهُ سَيَرِدُ عَلَيَّ فِي القِيامَةِ ثَلاثُ راياتٍ مِن هذِهِ الاُمَّةِ : رايَةٌ سَوداءُ مُظلِمَةٌ ، قَد فَزِعَت لَهَا المَلائِكَةُ ، فَتَقِفُ عَلَيَّ ، فَأَقولُ : مَن أنتُم ؟ فَيَنسَونَ ذِكري ، ويَقولونَ : نَحنُ أهلُ التَّوحيدِ مِنَ العَرَبِ . فَأَقولُ : أنَا أحمَدُ نَبِيُّ العَرَبِ وَالعَجَمِ ، فَيَقولونَ : نَحنُ مِن اُمَّتِكَ يا أحمَدُ . فَأَقولُ لَهُم : كَيفَ خَلَفتُموني مِن بَعدي في أهلي وعِترَتي وكِتابِ رَبّي ؟ فَيَقولونَ : أمَّا الكِتابُ فَضَيَّعنا ومَزَّقنا ، وأمّا عِترَتُكَ فَحَرَصنا عَلى‏ أن نُبيدَهُم مِن جَديدِ الأَرضِ ؛ فَاُوَلّي عَنهُم وَجهي ، فَيَصدُرونَ ظِماءَ عُطاشى‏ ، مُسوَدَّةً وُجوهُهُم ... (الفتوح : ج ۴ ص ۳۲۵ ؛ الملهوف : ص ۹۳) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
178

۳۸.الأمالى ، طوسى- به سندش ، از امام زين العابدين عليه السلام ، از اسماء بنت عميس -: هنگامى كه فاطمه عليها السلام حسين عليه السلام را به دنيا آورد، او را از وى گرفتم. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد من آمد و فرمود: «اى اسماء! پسرم را به من بده» .
او را در پارچه سفيدى به ايشان دادم و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با او همان كرد كه با حسن عليه السلام كرده بود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گريست و سپس فرمود: «تو ماجرايى خواهى داشت . خدايا! قاتل او (حسين) را لعنت كن! اين را به فاطمه مگو» .۱

ر . ك : ص 134 (بخش يكم / فصل يكم : تولّد) .

2 / 2

پيشگويى درباره شهادتش ، در يك سالگى او

۳۹.الملهوف: هنگامى كه امام حسين عليه السلام يك سالش تمام شد، دوازده فرشته بر پيامبر خدا فرود آمدند . . . كه صورتشان [برافروخته و] قرمز و چشمانشان گريان بود و بال‏هاى خود را گسترده بودند و مى‏گفتند: اى محمّد! به زودى بر سر حسين، فرزند فاطمه، آن خواهد آمد كه قابيل بر سر هابيل آورد و پاداش هابيل را به او خواهند داد و مانند گناه و مجازات قابيل بر سر قاتل او خواهد آمد.
و در آسمان‏ها، فرشته مقرّبى نمى‏مانَد ، جز آن كه همگى بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرود مى‏آيند و به او سلام مى‏كنند و عزاى حسين عليه السلام را به او تسليت مى‏گويند و پاداش اِعطايى به حسين عليه السلام را به او خبر مى‏دهند و تربت او را به وى عرضه مى‏كنند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد: «خدايا! هر كس او را وا گذاشت، وا بگذارش و هر كس او را كشت، بكُشش و از آنچه مى‏طلبد، بى‏بهره‏اش بگذار» .۲

1.لَمّا وَلَدَت فاطِمَةُ عليها السلام الحُسَينَ عليه السلام نَفِستُها بِهِ ، فَجاءَنِي النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : هَلُمِّي ابني يا أسماءُ ، فَدَفَعتُهُ إلَيهِ في خِرقَةٍ بَيضاءَ ، فَفَعَلَ بِهِ كَما فَعَلَ بِالحَسَنِ عليه السلام . قالَت : وبَكى‏ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُ سَيَكونُ لَكَ حَديثٌ ، اللَّهُمَّ العَن قاتِلَهُ ! لا تُعلِمي فاطِمَةَ بِذلِكِ (الأمالى ، طوسى : ص ۳۶۷ ح ۷۸۱ ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۵۰ ح ۱) .

2.لَمّا أتَت عَلَى الحُسَينِ عليه السلام مِن مَولِدِهِ سَنَةٌ كامِلَةٌ هَبَطَ عَلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله اثنا عَشَرَ مَلَكاً ... مُحمَرَّةً وُجوهُهُم ، باكِيَةً عُيونُهُم ، قَد نَشَروا أجنِحَتَهُم وهُم يَقولونَ ، يا مُحَمَّدُ سَيَنزِلُ بِوَلَدِكَ الحُسَينِ بنِ فاطِمَةَ ما نَزَلَ بِهابيلَ مِن قابيلَ ، وسَيُعطى‏ مِثلَ أجرِ هابيلَ ، ويُحمَلُ عَلى‏ قاتِلِهِ مِثلُ وِزرِ قابيلَ . ولَم يَبقَ فِي السَّماواتِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ إلّا ونَزَلَ إلَى النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله كُلٌّ يُقرِئُهُ السَّلامَ ، ويُعَزّيهِ فِي الحُسَينِ عليه السلام ، ويُخبِرُهُ بِثَوابِ ما يُعطى‏ ، ويَعرِضُ عَلَيهِ تُربَتَهُ ، وَالنَّبِيُّ صلى اللَّه عليه و آله يَقولُ : اللَّهُمَّ اخذُل مَن خَذَلَهُ ، وَاقتُل مَن قَتَلَهُ ، ولا تُمَتِّعهُ بِما طَلَبَهُ ! (الملهوف : ص ۹۲ ؛ مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى : ج ۱ ص ۱۶۳) .

تعداد بازدید : 149664
صفحه از 873
پرینت  ارسال به