217
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

ح - در كنار رود فرات، صبر كن ، اى ابا عبد اللَّه!

۱۱۷.مُسنَد ابن حنبل- به نقل از عبد اللَّه بن نُجَى ، در باره پدرش -: او كه مسئول وسايل طهارت على عليه السلام بود ، با ايشان كه عازم صفّين بود، حركت كرد. هنگامى كه از كنار نينوا۱ مى‏گذشت ، على عليه السلام ندا داد: «صبر داشته باش ، ابا عبد اللَّه! صبر داشته باش ، ابا عبد اللَّه! در كنار فرات !» .
گفتم: يعنى چه؟
فرمود: «روزى بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شدم و چشمانش اشكبار بود. پرسيدم: اى پيامبر خدا! آيا كسى شما را ناراحت كرده است؟ چرا اشك از چشمانت سرازير است؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: جبرئيل ، اندكى پيش ، از نزدم رفت. او برايم گفت كه حسين در كنار رود فرات ، كشته مى‏شود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: جبرئيل گفت: آيا مى‏خواهى خاك آن جا را ببويى؟ گفتم: آرى . و جبرئيل، دستش را دراز كرد و مشتى از خاك آن جا را به من داد و من ديگر نتوانستم جلوى ريزش اشك خود را بگيرم» .۲

ط - اين جا، اين جا!

۱۱۸.وقعة صفّين- به نقل از ابو جُحَيفه -: عُروه بارقى نزد سعيد بن وَهْب آمد و از او سؤال كرد و من مى‏شنيدم. او گفت: [پيش از اين‏] حديثى را از على بن ابى طالب عليه السلام برايم نقل كردى.
گفت : آرى! مِخنَف بن سُلَيم ، مرا به سوى على عليه السلام فرستاد و من در كربلا به او رسيدم. ديدم با دستش اشاره مى‏كند و مى‏گويد: «اين جا، اين جا» .
مردى به او گفت: اى امير مؤمنان! اين، چه معنايى مى‏دهد؟
فرمود: «اسباب سفر خاندان محمّد ، اين جا فرود مى‏آيد . واى بر ايشان از [ستم ]شما و واى بر شما از [دادخواهى‏] ايشان [در پيشگاه خداوند]!» .
مرد به على عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان! معناى اين سخن چيست؟
فرمود: «واى بر ايشان از شما ، كه آنها را مى‏كشيد ، و واى بر شما از ايشان ، كه خداوند ، شما را به دليل كشتن آنها، به آتش دوزخ مى‏برد!» .۳

1.در نواحى كوفه ، منطقه‏اى است به نام نينوا، و كربلا - كه امام حسين عليه السلام در آن كشته شد - ، بخشى از آن منطقه است (معجم البلدان : ج ۵ ص ۳۳۹ . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۴ در پايان جلد ۲) .

2.أنَّهُ سارَ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام ، وكانَ صاحِبَ مِطهَرَتِهِ ، فَلَمّا حاذى‏ نينَوى‏ ، وهُوَ مُنطَلِقٌ إلى‏ صِفّينَ ، فَنادى‏ عَلِيٌّ عليه السلام : اِصبِر أبا عَبدِ اللَّهِ ، اِصبِر أبا عَبدِ اللَّهِ بِشَطِّ الفُراتِ . قُلتُ : وماذا ؟ قالَ : دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله ذاتَ يَومٍ وعَيناهُ تَفيضانِ ، قُلتُ : يا نَبِيَ اللَّهِ أغضَبَكَ أحَدٌ ، ما شَأنُ عَينَيكَ تَفيضانِ ؟ قالَ : بَل قامَ مِن عِندي جِبريلُ عليه السلام قَبلُ ، فَحَدَّثَني أنَّ الحُسَينَ يُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ . قالَ : فَقالَ : هَل لَكَ إلى‏ أن اُشِمَّكَ مِن تُربَتِهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، فَمَدَّ يَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَةً مِن تُرابٍ فَأَعطانيها ، فَلَم أملِك عَيني أن فاضَتا (مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۱۸۴ ح ۶۴۸ ، مسند أبى يعلى : ج ۱ ص ۲۰۶ ح ۳۵۸) .

3.جاءَ عُروَةُ البارِقِيُّ إلى‏ سَعيدِ بنِ وَهبٍ ، فَسَأَلَهُ وأنَا أسمَعُ ، فَقالَ : حَديثٌ حَدَّثتَنيهِ عَن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . قالَ : نَعَم ، بَعَثَني مِخنَفُ بنُ سُلَيمٍ إلى‏ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَتَيتُهُ بِكَربَلاءَ ، فَوَجَدتُهُ يُشيرُ بِيَدِهِ ويَقولُ : هاهُنا هاهُنا . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : وما ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : ثَقَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ يَنزِلُ هاهنا ، فَوَيلٌ لَهُم مِنكُم ، ووَيلٌ لَكُم مِنهُم ! فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : ما مَعنى‏ هذَا الكَلامِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ ! قالَ : وَيلٌ لَهُم مِنكُم : تَقتُلونَهُم ؛ ووَيلٌ لَكُم مِنهُم : يُدخِلُكُمُ اللَّهُ بِقَتلِهِم إلَى النّارِ (وقعة صفّين : ص ۱۴۱ ؛ شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۳ ص ۱۷۰ ) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
216

ز - خون‏ها در آن جا ريخته مى‏شود

۱۱۶.المطالب العالية : ابو يحيى ، از مردى از قبيله بنى ضَبّه نقل مى‏كند : هنگامى كه على عليه السلام به كربلا فرود آمد ، حاضر بودم . رفت تا در نقطه‏اى ايستاد و با دستش اشاره كرد و فرمود: «جايگاه مركب‏هايشان ، جلوى آن و جاى اسباب سفرشان ، در سمت چپ آن است» و با دستش به زمين زد و يك مشت خاك از زمين برداشت و آن را بوييد و در همان حالى كه خميده بود ، فرمود: «خوشا به حال خون‏هايى كه در آن، ريخته مى‏شود!» .
سپس حسين عليه السلام آمد و در كربلا بار افكند. من ميان گروهى كه ابن زياد به سوى حسين عليه السلام فرستاده بود، بودم . هنگامى كه وارد شدم، گويى جايگاه على عليه السلام و اشاره كردن با دستش را ديدم . پس اسبم را چرخاندم و به سوى حسين بن على عليه السلام باز گشتم و بر او سلام دادم و به او گفتم: پدرت، داناترينِ مردم بود و من در فلان زمان، نزد او حضور داشتم و او چنين و چنان گفت و بى ترديد و به خدا سوگند ، تو اكنون كشته مى‏شوى .
حسين عليه السلام فرمود: «تو مى‏خواهى چه كنى؟ آيا به ما مى‏پيوندى ، يا به خانواده‏ات ملحق مى‏شوى؟» .
گفتم: به خدا سوگند، من بدهكار و عيالوارم و گمان نمى‏كنم كه جز به خانواده‏ام ملحق شوم .
حسين عليه السلام با اشاره به مالى كه جلويش بود ، فرمود: «اكنون كه به ما نمى‏پيوندى ، به مقدار نيازت از اين مال بردار، پيش از آن كه [مرا بكشند و ] بر تو حرام شود . سپس بشتاب كه به خدا سوگند، هيچ كس نيست كه صداى دعوت [و كمك‏خواهىِ ]مرا بشنود و درخشش شمشيرها را ببيند و به يارى‏مان نيايد، جز آن كه بر زبان محمّد صلى اللَّه عليه و آله نفرين شده است» .
گفتم: به خدا سوگند، امروز ، هر دو كار را جمع نمى‏كنم: مالت را بگيرم و تو را وا گذارم!
ابو يحيى مى‏گويد: آن مرد ، باز گشت و آن جا را ترك كرد .۱

1.شَهِدتُ عَلِيّاً حينَ نَزَلَ كَربَلاءَ ، فَانطَلَقَ فَقامَ ناحِيَةً ، فَأَومَأَ بِيَدِهِ ، فَقالَ : مُناخُ رِكابِهِم أمامَهُ ، ومَوضِعُ رِحالِهِم عَن يَسارِهِ ، فَضَرَبَ بِيَدَيهِ الأَرضَ ، فَأَخَذَ مِنَ الأَرضِ قَبضَةً ، فَشَمَّها ، فَقالَ - وَانحَنى‏ - : وا حَبَّذَا الدِّماءُ يُسفَكُ فيهِ . ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَنَزَلَ كَربَلاءَ . قالَ الضَّبِّيُّ : فَكُنتُ فِي الخَيلِ الَّتي بَعَثَهَا ابنُ زِيادٍ إلَى الحُسَينِ عليه السلام ، فَلَمّا قَدِمتُ فَكَأَنَّما نَظَرتُ إلى‏ مَقامِ عَلِيٍّ عليه السلام وإشارَتِهِ بِيَدِهِ ، فَقَلَبتُ فَرَسي ، ثُمَّ انصَرَفتُ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، وقُلتُ لَهُ : إنَّ أباكَ كانَ أعلَمَ النّاسِ ، وإنّي شَهِدتُهُ في زَمَنِ كَذا وكَذا قالَ : كَذا وكَذا ، وإنَّكَ وَاللَّهِ لَمَقتولٌ السّاعَةَ . قالَ : فَما تُريدُ أن تَصنَعَ أنتَ ؟ أتَلحَقُ بِنا أم تَلحَقُ بِأَهلِكَ ؟ قُلتُ : وَاللَّهِ ، إنَّ عَلَيَّ لَدَيناً ، وإنَّ لي لَعِيالاً ، وما أظُنُّ إلّا سَأَلحَقُ بِأَهلي . قالَ : أمّا لا ، فَخُذ مِن هذَا المالِ حاجَتَكَ - وإذا مالٌ مَوضوعٌ بَينَ يَدَيهِ - قَبلَ أن يَحرُمَ عَلَيكَ ، ثُمَّ النَّجاءَ ، فَوَاللَّهِ ، لا يَسمَعُ الدّاعِيَةَ أحَدٌ ، ولا يَرَى البارِقَةَ أحَدٌ ولا يُعينُنا إلّا كانَ مَلعوناً عَلى‏ لِسانِ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله . قالَ : قُلتُ : وَاللَّهِ ، لا أجمَعُ اليَومَ أمرَينِ : آخُذُ مالَكَ ، وأخذُلُكَ . فَانصَرَفَ وتَرَكَهُ (المطالب العالية : ج ۴ ص ۳۲۶ ح ۴۵۱۷) .

تعداد بازدید : 149650
صفحه از 873
پرینت  ارسال به