259
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

۱۷۳.تاريخ دمشق- به نقل از زُرَيق ، غلام معاويه -: وقتى معاويه از دنيا رفت ، يزيد ، مرا به نزد وليد بن عُتبه - كه فرماندار مدينه بود - فرستاد و براى وى ، خبر مرگ معاويه را نوشت و به وى دستور داد آن گروه را فرا بخواند و آنان را به بيعت ، فرمان دهد.
شبانه وارد مدينه شدم و به دربان گفتم : برايم اجازه ملاقات بگير .
دربان گفت : وليد به اندرونى رفته و به وى دسترس ندارم.
گفتم : خبر مهمّى دارم.
دربان رفت و به وى خبر داد و او اجازه ورود داد و بر تختش نشست و چون نامه يزيد را خواند و از مرگ معاويه و جانشينىِ يزيدْ آگاه شد، بسيار بى‏تابى كرد . بلند مى‏شد و خود را بر زمين مى‏افكند. سپس به دنبال مروان فرستاد. مروان، وارد شد و لباس سفيد و ردايى رنگارنگ بر تن داشت. مرگ معاويه را به وى خبر داد و به او گفت كه يزيد، نامه نوشته كه [بايد] اين گروه را فرا بخواند و براى يزيد از آنان بيعت بگيرد.
مروان بر معاويه رحمت فرستاد و برايش دعاى خير كرد و گفت : هم‏اينك به دنبال اين گروه بفرست و آنان را به بيعت فرا بخوان . اگر بيعت كردند [، چه بهتر] ، وگرنه آنان را گردن بزن.
وليد گفت: سبحان اللَّه! حسين بن على و فرزند زبير را بكشم؟
مروان گفت: چاره، همين است كه من مى‏گويم.۱

1.لَمّا هَلَكَ مُعاوِيَةُ بَعَثَني يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ إلَى الوَليدِ بنِ عُتبَةَ ، وهُوَ أميرُ المَدينَةِ ، وكَتَبَ إلَيهِ بِمَوتِ مُعاوِيَةَ ، وأن يَبعَثَ إلى‏ هؤُلاءِ الرَّهطِ ، وأن يَأمُرَهُم بِالبَيعَةِ . قالَ : فَقَدِمتُ المَدينَةَ لَيلاً فَقُلتُ لِلحاجِبِ : اِستَأذِن لي ، فَقالَ : قَد دَخَلَ ولا سَبيلَ لي إلَيهِ ، فَقُلتُ : إنّي جِئتُ بِأَمرٍ ، فَدَخَلَ فَأَخبَرَهُ ، فَأَذِنَ لَهُ وهُوَ عَلى‏ سَريرِهِ . فَلَمّا قَرَأَ كِتابَ يَزيدَ بِوَفاةِ مُعاوِيَةَ وَاستِخلافِهِ جَزِعَ مِن مَوتِ مُعاوِيَةَ جَزَعاً شَديداً ، فَجَعَلَ يَقومُ عَلى‏ راحِلَتِهِ ، ثُمَّ يَرمي بِنَفسِهِ عَلى‏ فِراشِهِ . ثُمَّ بَعَثَ إلى‏ مَروانَ ، فَجاءَ وعَلَيهِ قَميصٌ أبيَضُ ومُلاءَةٌ مُوَرَّدَةٌ ، فَنَعى‏ لَهُ مُعاوِيَةَ ، وأخبَرَهُ أنَّ يَزيدَ كَتَبَ إلَيهِ أن يَبعَثَ إلى‏ هؤُلاءِ الرَّهطِ فَيَدعُوَهُم إلَى البَيعَةِ لِيَزيدَ ، قالَ : فَتَرَحَّمَ مَروانُ عَلى‏ مُعاوِيَةَ ، ودَعا لَهُ بِخَيرٍ ، وقالَ : اِبعَث إلى‏ هؤُلاءِ الرَّهطِ السّاعَةَ ، فَادعُهُم إلَى البَيعَةِ ، فَإِن بايَعوا وإلّا فَاضرِب أعناقَهُم . قالَ : سُبحانَ اللَّهِ ! أقتُلُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ وَابنَ الزُّبَيرِ ؟ ! قالَ : هُوَ ما أقولُ لَكَ (تاريخ دمشق : ج ۱۹ ص ۱۷ ، تاريخ خليفة بن خيّاط : ص ۱۷۷) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
258

1 / 3

رايزنى وليد با مروان در بيعت گرفتن از امام عليه السلام‏

۱۷۲.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مخنف -: چون خبر مرگ معاويه به وليد بن عُتبه رسيد، اين امر برايش گران و سنگين آمد. پيكى را نزد مروان فرستاد و او را نزد خود فرا خواند.
روزى كه وليد وارد مدينه شد ، مروان با اكراه از او استقبال كرد. وليد چون اين حالت را از مروان ديد ، او را نزد همنشينانش سرزنش كرد . چون خبر اين شماتت و سرزنش به مروان رسيد ، از او كناره‏گيرى كرد و در خانه نشست و بر همين روش بود تا خبر مرگ معاويه به وليد رسيد . چون اين خبر و نيز اجراى فرمان يزيد نسبت به بيعت گرفتن از آن گروه بر وى سنگين و گران آمد ، به مروان پناه آورد و او را نزد خود فرا خواند.
وقتى وليد ، نامه يزيد را براى مروان قرائت كرد ، مروان استرجاع گفت و براى معاويه طلب رحمت كرد. وليد از وى مشورت خواست كه چه كند . مروان گفت : به نظر من ، به سرعت ، آنان را فرا بخوان و آنان را به بيعت با يزيد و گردن نهادن به فرامين او دعوت كن. اگر پذيرفتند ، از آنان بپذير و آنان را رها كن و اگر امتناع كردند ، پيش از آن كه از مرگ معاويه مطّلع گردند، آنان را گردن بزن؛ چرا كه اگر آنان از مرگ معاويه مطّلع شوند ، هر كدام به سمتى مى‏روند و پرچم مخالفت و جدايى بر مى‏دارند و مردم را به سمت خود ، فرا مى‏خوانند.۱

1.لَمّا أتاهُ [أيِ الوَليدَ بنَ عُتبَةَ] نَعيُ مُعاوِيَةَ فَظِعَ بِهِ وكَبُرَ عَلَيهِ ، فَبَعَثَ إلى‏ مَروانَ بنِ الحَكَمِ فَدَعاهُ إلَيهِ ، وكانَ الوَليدُ يَومَ قَدِمَ المَدينَةَ قَدِمَها مَروانُ مُتَكارِهاً . فَلَمّا رَأى‏ ذلِكَ الوَليدُ مِنهُ شَتَمَهُ عِندَ جُلَسائِهِ ، فَبَلَغَ ذلِكَ مَروانَ ، فَجَلَسَ عَنهُ وَصَرَمَهُ ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى‏ جاءَ نَعيُ مُعاوِيَةَ إلَى الوَليدِ ، فَلَمّا عَظُمَ عَلَى الوَليدِ هَلاكُ مُعاوِيَةَ وما اُمِرَ بِهِ مِن أخذِ هؤُلاءِ الرَّهطِ بِالبَيعَةِ ، فَزِعَ عِندَ ذلِكَ إلى‏ مَروانَ ودَعاهُ . فَلَمّا قَرَأَ عَلَيهِ كِتابَ يَزيدَ استَرجَعَ وتَرَحَّمَ عَلَيهِ ، وَاستَشارَهُ الوَليدُ فِي الأَمرِ وقالَ : كَيفَ تَرى‏ أن نَصنَعَ ؟ قالَ : فَإِنّي أرى‏ أن تَبعَثَ السّاعَةَ إلى‏ هؤُلاءِ النَّفَرِ فَتَدعُوَهُم إلَى البَيعَةِ وَالدُّخولِ فِي الطّاعَةِ ، فَإِن فَعَلوا قَبِلتَ مِنهُم وكَفَفتَ عَنهُم ، وإن أبَوا قَدَّمتَهُم فَضَرَبتَ أعناقَهُم قَبلَ أن يَعلَموا بِمَوتِ مُعاوِيَةَ ؛ فَإِنَّهُم إن عَلِموا بِمَوتِ مُعاوِيَةَ وَثَبَ كُلُّ امرِئٍ مِنهُم في جانِبٍ وأظهَرَ الخِلافَ وَالمُنابَذَةَ ودَعا إلى‏ نَفسِهِ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۳۸ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۲۹) .

تعداد بازدید : 149622
صفحه از 873
پرینت  ارسال به