3 / 5 - 3
پيوستن يزيد بن نُبَيط و دو پسرش به امام عليه السلام
۲۶۲.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مخارق راسبى -: چند روزى ، گروهى از شيعيان بصره ، در منزل زنى از عبد القيس به نام ماريه دختر سعد - يا دختر مُنقِذ - ، جمع شدند. اين زن ، شيعه بود و خانهاش محلّ اجتماعى بود كه در آن ، سخن مىگفتند. چون خبر آمدن حسين عليه السلام به ابن زياد رسيد ، به كارگزار خود در بصره نامه نوشت كه جاسوسهايى بگمارد و راهها را ببندد.
يزيد بن نُبَيط - كه از قبيله عبد القيس بود - تصميم رفتن به نزد حسين عليه السلام گرفت. او ده پسر داشت . به آنان گفت : كدام يك با من مىآيد؟
دو نفر پاسخ مثبت دادند: عبد اللَّه و عبيد اللَّه. يزيد [بن نُبَيط] در خانه آن زن به يارانش گفت: من تصميم به رفتن گرفتهام و اكنون مىروم.
به وى گفتند: ما بر تو از اصحاب ابن زياد ، بيمناكيم.
گفت: به خدا سوگند ، اگر مركب من در دشت به راه افتد ، هر آينه برايم رهيدن از دست جويندگان من ، آسان است [و مىتوانم از آنها بگذرم] .
وى از بصره خارج شد و به سرعت ، مسافت پيمود تا به حسين عليه السلام رسيد و در منطقه ابَطح ، به خيمهگاه ايشان رسيد . خبر آمدن او به حسين عليه السلام رسيد و ايشان به سراغ او رفت . او به خيمه حسين عليه السلام آمد . به وى گفته شد : ايشان به خيمه تو رفته است . او به دنبال ايشان آمد و حسين عليه السلام چون او را در خيمهاش نيافته بود ، نشسته بود و انتظار او را مىكشيد . مرد بصرى وارد خيمهاش شد و حسين عليه السلام را آن جا نشسته ديد. پس گفت: (به لطف و رحمت خدا ، كه به آن بايد شادمان شوند)۱.
مرد بصرى بر حسين عليه السلام سلام كرد و نزد ايشان نشست و به ايشان خبر داد كه چرا آمده است و امام عليه السلام برايش دعاى خير كرد . اين مرد ، همراه حسين عليه السلام آمد و به همراه ايشان جنگيد و خودش و دو فرزندش شهيد شدند.۲