4 . داستان هلال و حبيب و آوردن اصحاب به كنار خيمه اهل بيت امام عليه السلام
مؤلف الدمعة الساكبة ، داستان مفصّل و شورانگيزى را گزارش كرده كه اجمال آن ، اين است كه در واقعه عاشورا ، شبى امام حسين عليه السلام از خيمهها بيرون آمد . هلال بن نافِع براى پاسدارى از جان امام عليه السلام به دنبال ايشان به راه افتاد . امام عليه السلام وقتى متوجّه وى شد ، بعد از گفتن مطالبى ، به وى پيشنهاد داد كه كربلا را ترك كند و خود را نجات دهد ؛ امّا او اين پيشنهاد را نپذيرفت . هلال مىگويد :
سپس امام عليه السلام از من جدا شد و به خيمه خواهرش وارد شد . زينب عليها السلام كه از وفادارى ياران امام عليه السلام دچار ترديد شده بود ، به ايشان گفت : برادرجان ! انگيزه يارانت را آزمودهاى؟ من مىترسم كه تو را در هنگام حمله و برخورد نيزهها ، تسليم دشمن كنند !
در اين جا امام عليه السلام به گريه افتاد و فرمود : «هلا ! به خدا سوگند ، آنها را ارزيابى كرده و آزمودهام . بدون استثنا ، مردانِ سرافرازِ سرسختى هستند كه اشتياقشان به مرگ در راه من ، همانند اشتياق كودك به شير مادر است ...» .
در ادامه ، از هلال ، نقل شده كه با شنيدن اين سخنان ، به گريه افتاد . پس حبيب بن مُظاهر را خبر كرد و حبيب ، در همان دلِ شب ، ياران امام عليه السلام را صدا زد و آنها را اطراف خيمه اهل بيت امام عليه السلام ، جمع كرد و آنها با سخنان عجيب و شگفتانگيزى ، حمايت خود را از ايشان اعلام كردند . در اين حال ، زنان از خيمهها بيرون آمدند و گريه سر دادند و از آنها ، تقاضاى حمايت كردند .
در باره اين داستان مفصّل - كه نگارنده الدمعة الساكبة ، آن را در بيش از دو صفحه بيان كرده - ، بايد گفت كه هيچ اثرى از آن در منابع معتبر ، ديده نمىشود و احتمالاً ، وى نخستين كسى است كه اين ماجرا را گزارش كرده است . البتّه وى اين گزارش را به شيخ مفيد ، نسبت داده ؛۱ ولى اين مطلب ، در هيچ يك از كتب موجود شيخ مفيد و بلكه در هيچ كتاب معتبر ديگرى نيز يافت نشد .
ضمناً بايد توجّه داشت كه هلال بن نافع - كه اين گزارش به او نسبت داده شده - ، از ياران امام عليه السلام نيست ؛ بلكه از سپاه دشمن است و نام صحابى امام ، «نافع بن هلال» بوده است!
فهرستِ شمارى ديگر از متفرّدات منابع متأخّر
اگر بخواهيم متفرّدات منابع متأخّر (در باره واقعه عاشورا) را همانند نمونههاى پيشگفته گزارش كنيم ، چه بسا لازم باشد كه كتاب مستقلّى را به آنها اختصاص دهيم .۲ از اين رو ، براى آگاهى پژوهشگران ، تنها فهرستوار ، به شمارى ديگر از آنها اشاره مىكنيم :
- گزارش سخنرانى منسوب به امام عليه السلام پس از نماز ظهر عاشورا ؛۳
- گزارش حضور جابر بن عُروه غِفارى (از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) در كربلا و فرمايش امام عليه السلام به او كه : «شَكَرَ اللَّهُ سَعيَكَ يا شَيخُ ؛ خداوند ، تلاش تو را پاداش دهد ، اى پيرمرد!» ؛۴
- گزارش ملاقات حبيب بن مُظاهر با مسلم بن عَوسَجه در مغازه عطّارى در بازار كوفه براى خريد رنگ مو ، و چگونگى رسيدن حبيب به كربلا و ابلاغ سلام نمودنِ زينب عليها السلام به وى هنگام ورودش به كربلا ؛۵
- گزارش همبازى بودن زُهَير بن قين با امام حسين عليه السلام در كودكى ، در دوران حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، و اين كه او در همان زمان ، خاكهاى زير قدمهاى امام عليه السلام را بوسيده و مورد ملاطفت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار گرفته است ؛۶
- بسيارى از گزارشهاى معالى السبطين ، أسرار الشهادات و عنوان الكلام در باره شهادت على اكبر عليه السلام ؛۷
- گزارش اين كه امام حسين عليه السلام ، على اصغر را روى دست گرفت و به سپاه كوفه فرمود : «وى را يك جرعه آب دهيد۸ كه از غايت تشنگى ، شير در پستان مادرش نمانده» ؛۹
- گزارش اختلاف افتادن در لشكر عمر بن سعد در باره آب دادن به على اصغر و دستور ابن سعد به حَرمَله براى قطع نزاع ؛۱۰
- گزارش سخن حرمله به مختار ، با اين مضمون كه : «اكنون كه مرا مىكُشى ، بگذار كارهاى خود را بگويم تا قلبت را بسوزانم : من ، سه تير سهشاخه زهرآلود داشتم . يكى را به گلوى على اصغر زدم ، دومى را به قلب حسين ، و با سومى ، گلوى عبد اللَّه بن حسن را هدف گرفتم» ؛۱۱
- گزارش تبسّم على اصغر به امام حسين عليه السلام پس از تير خوردنش ؛۱۲
- گزارش آمدن شير در سينه مادر على اصغر ، پس از خوردن آب در شب يازدهم محرّم ، و اين كه وى پستانهاى خود را سرِ دست گرفته و گفته : «نورِ ديده ، على اصغر ! كجايى كه پستانهاى من ، پُر از شير است ؟» ؛۱۳
- گزارش بيرون آورده شدن قُنداقه على اصغر از زير خاك توسط دشمن و جدا كردن سر او و به نيزه كردن آن ؛۱۴
- گزارش سفارش امير مؤمنان عليه السلام در شب 21 ماه رمضان به عبّاس عليه السلام كه : «مبادا در روز عاشورا آب بخورى ، در حالى كه برادرت حسين ، تشنه است!» ؛۱۵
- گزارش توصيه امير مؤمنان عليه السلام به فرزندان خود در باره امام حسن عليه السلام و سپردن امام حسين عليه السلام به عبّاس عليه السلام به عنوان امانت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليها السلام و خودِ ايشان ؛۱۶
- گزارش سخن عبّاس عليه السلام به امام حسين عليه السلام كه : «مىخواهم يكبار ديگر صورتت را ببينم ؛ ولى حرمله تير بر چشمان من زده است» ؛۱۷
- گزارش سخن فاطمه كِلابى (اُمُّ البَنين) كه وقتى به خانه امير مؤمنان عليه السلام رفت ، تقاضا كرد كه ايشان ، او را «فاطمه» خطاب نكند تا فرزندان زهرا عليها السلام به ياد مادرشان نيفتند ؛۱۸
- گزارش ماجراى جلوگيرى برخى از اهل بيتِ امام عليه السلام از حركت اسب ايشان و تقاضاى پايين آمدن از اسب و يا بوسيدن زيرِ گلوى ايشان ،۱۹و نيز گفتن جمله «مَهلاً مهلاً ، يَابنَ الزهراء!» . گفتنى است كه اين جمله ، حتّى در منابع ضعيف هم يافت نشد . تنها در أسرار الشهادات آمده است كه :
1.الدمعة الساكبة : ج ۴ ص ۲۷۲ .
2.بلكه به گفته شهيد مطهرى : «اگر بخواهيم روضههاى دروغى را كه مىخوانند ، جمعآورى كنيم ، شايد چند جلد كتاب پانصد صفحهاى بشود» (حماسه حسينى : ج ۱ ص ۱۸) .
3.مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص ۱۰۵ ، أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۲۶۶ (تقريباً با همان الفاظ ، از مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف) .
4.مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص ۱۱۵ .
5.أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۵۹۱ .
6.مجالس المواعظ : ص ۵۹ . نيز ، ر . ك : المنتخب ، طريحى : ص ۱۹۶ (نام زهير بن قين در آن نيست) .
7.معالى السبطين : ج ۱ ص ۲۵۴ ، أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۵۱۴ ، عنوان الكلام : ص ۲۸۲ .
8.گفتنى است كه تا اين بخش از گزارش ، در ترجمه الفتوح (ص ۹۰۲) ، به قلم محمد بن احمد مستوفى هروى (ق ۶ ق) ، آمده و مورد اشكال نيست .
9.روضة الشهدا : ص ۳۴۲ .
10.مصرع الحسين عليه السلام : ص ۱۸۱ .
11.سوگنامه آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله : ص ۵۳۵ (به نقل از: منهاج الدموع : ص ۴۱۱) .
12.محرق القلوب : ص ۱۰۵ .
13.عنوان الكلام : ص ۲۶۸ و۱۲۳ (با دو بيان مشابه) .
14.عنوان الكلام : ص ۵۴ و ۲۶۵ و ۳۲۶ .
15.معالى السبطين : ج ۱ ص ۲۷۷ .
16.شعشعة الحسينى : ج ۲ ص ۶۰ .
17.تذكرة الشهداء : ص ۲۷۲ . ملّا حبيب اللَّه شريف كاشانى ، در ادامه كلام ، خود ، اين مطلب را اين گونه رد مىكند : «بسيار ضعيف است و در كتب مشهوره نيست» .
18.اين مطلب را در هيچ مصدر معتبر يا غير معتبرى نيافتيم و اساساً در منابع معتبر ، هيچ گفتگويى از اين بانو با امير مؤمنان عليه السلام يا فرزندان ايشان در هيچ موردى ثبت نشده است .
19.أنوار المجالس : ص ۹۸ ، تذكرة الشهداء : ص ۳۱۱ .