41
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

فأرادَ عليه السلام أنْ يَخرُجَ مِنَ الخيمة ، فلَصَقَت بِهِ زَينبُ عليها السلام فقالت : مَهلاً يا أخى ! توقَّف حتّى اُزَوِّدَ مِن نَظَرى و اُوَدّعَك۱ .
امام عليه السلام تصميم گرفت كه از خيمه بيرون برود ، كه زينب عليها السلام خود را به او چسبانْد و گفت : برادرجان ! آهسته ! درنگ كن تا تو را سير ببينم و با تو خدا حافظى كنم .
- گزارش سراسيمه آمدن زينب عليها السلام نزد امام زين العابدين عليه السلام در خيمه ، پس از شهادت امام حسين عليه السلام و پرسيدن علّت دگرگون شدن اوضاع عالَم ، و سخن امام عليه السلام به وى كه : «اى عمّه ! دامن خيمه را بالا بزن» و نگاه كردن امام عليه السلام به سر بُريده پدر و مخاطب قرار دادن زينب عليها السلام كه : «اى عمّه ! مُهيّاى اسيرى باشيد ، كه پدرم را شهيد كردند» ؛۲
- گزارش‏هاى مربوط به هجوم به خيمه‏ها ، مانند: تصريح به كتك خوردن اهل حرم امام عليه السلام‏۳ و كشيدن زيرانداز از زير امام زين العابدين عليه السلام و بر زمين افكندن ايشان ،۴ و زيرِ دست و پا ماندن برخى از كودكان‏۵ و دستور امام زين العابدين عليه السلام به عمّه‏اش زينب عليها السلام كه : «عَلَيكُنَّ بِالفرار ؛ بر شما بادْ فرار!» در پاسخ چاره‏جويى او ،۶ و سرشمارى كودكان كاروان در پايان كار و مشخّص شدن اين كه دوتن از آنان در نقطه‏اى جان داده‏اند ؛۷
- گزارش چگونگى آمدن بنى اسد براى دفن اجساد شهدا و اين كه امام زين العابدين عليه السلام در باره كمك آنان در دفن پدر بزرگوارش فرمود: «مَعى مَن يُعينُنى ؛ همراه من ، كسى هست كه مرا يارى كند» و خطاب به پدرش فرمود : «أمّا الدُنيا فَبَعدك مُظلمة ؛ دنيا پس از تو ، تاريك است» و اين كه روى قبر پدر با انگشت نوشت : «هذا قَبرُ حُسَينِ بنِ عَلِىِّ بنِ أبى طالِبٍ الَّذى قَتَلوهُ عَطشاناً غَريباً ؛ اين ، قبر حسين بن على بن ابى طالب است كه او را تشنه و غريب ، كُشتند»۸ ؛
- گزارش سخن زينب عليها السلام خطاب به جسد برادر : «هل أنت أخى؟ هل أنت ابن أبى ؟ ؛ آيا تو برادر منى ؟ آيا تو پسر پدر۹منى ؟»۱۰و بوسه زدنش بر حنجر و رگ‏هاى بُريده برادر۱۱ و گفتن «اللّهمّتقبّل منّا هذا قليل القربان ؛ خداوند ! اين قربانى اندك را از ما بپذير»۱۲ ؛
- گزارش‏هاى مربوط به شمارى از اقدامات سَكينه در كربلا به عنوان كودكى خردسال ،۱۳ در صورتى كه بر پايه گزارش منابع معتبر ، وى در آن هنگام ، ازدواج كرده و همراه شوهرش به كربلا آمده بود ؛
- گزارش مسلمِ جَصّاص در باره حضور اهل بيت امام عليه السلام در كوفه ، نان و خرما دادن كوفيان به كودكان آنها و جلوگيرى اُمّ كلثوم عليها السلام از اين اقدام به دليل حرمت صدقه بر آنها و نيز اين كه زينب عليها السلام سرش را به چوب مَحمل زد و اشعارى خواند كه با اين بيت ، آغاز مى‏شود : «يا هِلالاً لَمَا استتمّ كمالاً... ؛ اى هلالى كه كامل نشده ... !»۱۴ ؛
- گزارش منسوب به امام زين العابدين عليه السلام كه در پاسخ اين پرسش كه : «در طول سفر ، كجا به شما سخت‏تر گذشت ؟» ، سه بار فرمود «امان از شام !» ؛۱۵
- گزارش‏هاى ريختن آب و آتش و خاكستر بر سر اهل بيت امام حسين عليه السلام و افتادن آتش بر عمامه امام زين العابدين عليه السلام و سوختن سر ايشان در شام ؛۱۶
- گزارش بستن اهل بيت امام عليه السلام به ريسمانى كه يك طرف آن به امام زين العابدين عليه السلام بسته بود و طرف ديگر آن به زينب عليها السلام و ... ؛۱۷
- گزارش‏هايى كه حاكى‏اند قنداقه زينب عليها السلام را هنگامى كه در كودكى آرام نمى‏گرفت ، در دامن حسين عليه السلام گذاشتند و آرام شد ،۱۸ يا اين كه زينب عليها السلام در كودكى ، در آفتاب خوابيده بود و حسين عليه السلام كه او را چنين ديد ، مانع تابش نور آفتاب به او شد ... تا اين كه ماجراى كربلا پيش آمد و بدن امام عليه السلام در آفتاب ماند... ؛۱۹
- اين گزارش كه زينب عليها السلام هنگام ازدواج با عبد اللَّه بن جعفر ، شرط ضمنِ عقد كرد كه او را از مسافرت با امام حسين عليه السلام منع نكند ،۲۰
يا اين كه امام حسين عليه السلام در وداعِ آخر به وى فرمود : «مرا در نافله شب ، فراموش مكن» ،۲۱ يا اين كه زينب عليها السلام شب يازدهم يا در برخى منازل راه شام ، نماز شبش را نشسته خواند*** 1 ۲۲ ***۲۳ و هنگامى كه به مدينه بازگشت ، شوهرش عبد اللَّه بن جعفر ، او را نشناخت ؛۲۴
و صدها گزارش ديگر ، از اين قبيل .
كوتاه‏سخن ، اين كه : علّتِ نياوردن متفرّدات منابع متأخّر در گزارش واقعه عاشورا و تاريخ زندگى امام حسين عليه السلام در دانش‏نامه امام حسين عليه السلام و نيز در اين شهادت‏نامه ، معتبر نبودن و قابل استناد نبودن آنهاست ، هر چند ممكن است شمارى از آنها ، در واقع ، درست باشند ، امّا دليلى يا دستِ كم ، قرينه‏اى بر صحّت آنها وجود ندارد . بر اين اساس ، مى‏توان گزارش‏هايى را كه اشكال عقلى و نقلى ندارند ، با استناد به منابع آنها نقل كرد . البتّه براى آن كه شنونده گم‏راه نشود ، اشاره به ضعفِ منبع ، ضرورى است ، هر چند با توجّه به اين كه رعايت اين نكات ، عملاً براى همه مقدور نيست ، توصيه مؤكّد ما ، خوددارى كامل از نقل گزارش‏هاى منابع ضعيف و پرهيز مطلق از استناد دادن به اين گونه منابع است .

1.أسرار الشهادات : ج ۳ ص ۵۶ .

2.تذكرة الشهداء : ص ۳۴۷ .

3.المنتخب ، طريحى : ص ۱۸۳ ، عنوان الكلام : ص ۲۱۳ .

4.نور العين : ص ۵۳، مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص ۱۵۴ ، معالى السبطين : ج ۲ ص ۵۱ .

5.وفيات الأئمّة : ص ۱۶۰ .

6.معالى السبطين : ج ۲ ص ۵۲ ، ۵۳ .

7.الدمعة الساكبة : ج ۵ ص ۱۳ .

8.اكنون در افواه ، لفظ «مادر» به جاى «پدر» ، مشهور است .

9.شعشعة الحسينى : ج ۲ ص ۱۲۷ .

10.الخصائص الحسينيّة : ص ۱۸۰ ، تذكرة الشهداء : ص ۳۶۳ ، معالى السبطين : ج ۲ ص ۳۲ .

11.كبريت احمر : ص ۳۷۶ (به نقل از : الطراز المُذهّب) ، عنوان الكلام : ص ۵۷ .

12.أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۵۸۱ - ۵۸۳ و ۴۰۲ ، عنوان الكلام : ص ۳۰۲ .

13.نور العين : ص ۵۵ ، المنتخب ، طريحى : ص ۴۶۳ ، مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص ۱۵۸ - ۱۶۱ . گفتنى است كه محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در باره اين خبر مى‏نويسد : «ذكر محامل و هودج در غيرِ خبر مسلم جصّاص نيست و اين خبر را گر چه علّامه مجلسى نقل نموده است ، ولى مأخذ نقل آن ، منتخب طريحى و كتاب نور العين است كه حالِ هر دو كتاب بر اهل فنّ حديث ، مخفى نيست و نسبت دادن سر شكستن به جناب زينب عليها السلام و اشعار معروف نيز از آن مخدّره - كه عقيله هاشميّين و عالمه غير معلَّمه و رضيعه ثَدْىِ نبوّت و صاحب مقام رضا و تسليم است - بعيد است» (منتهى الآمال : ص ۴۸۳) . افزون بر آنچه محدّث قمى رحمه اللَّه عليه بيان نموده ، سه نكته ديگر نيز در اين باره ، قابل توجّه است : نكته اوّل : دادن هديه و صدقه مستحب به هاشمى توسّط غير هاشمى ، اشكالى ندارد . نكته دوم : چگونه مى‏توان باور كرد كه زينب عليها السلام در ملأ عام ، در ميان هزاران كوفى ، سر خود را به محمل بزند و خون جارى شود و اين موضوع ، حدود هزار سال ، مسكوت بماند و پس از اين مدّت طولانى ، در برخى از منابع بسيار ضعيف ، آن هم فقط از يك نفر ، گزارش شود ؟! شايان ذكر است كه همه كتاب‏هاى ضعيفى كه اين مطلب را از مسلم جَصّاص نقل كرده‏اند ، به موضوع «زدن سر به چوب محمل» اشاره ندارند . براى نمونه ، اين مطلب در كتاب نور العين و نسخه چاپى مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف، نيامده و تنها در المنتخب طريحى و يك نسخه خطّى از مقتل ياد شده ، گزارش شده است . نكته سوم : زينب عليها السلام قطعاً كارى بر خلاف توصيه مؤكّد امام حسين عليه السلام انجام نمى‏دهد ؛ زيرا بر اساس آنچه منابع معتبر ، گزارش كرده‏اند ، امام عليه السلام به ايشان سفارش فرمود : «يا اُخيّة! إنّى اُقسم عليك فأبرّى قسمى . لا تشقّى علىّ جَيباً و لا تخمشى علىّ وجهاً ؛ خواهرم ! تو را سوگند مى‏دهم و بدان ، عمل كن . بر [ مرگ ]من ، گريبان چاك مده و صورتْ مخراش» (ر . ك : تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۲۰ . نيز ، ر .ك : ج‏۱ ص‏۷۸۳ ح‏۸۳۱) .

14.عنوان الكلام : ص ۱۱۸ .

15.تذكرة الشهداء : ص ۴۱۱ .

16.المنتخب ، طريحى : ص ۴۷۳ .

17.شجره طوبى : ج ۲ ص ۱۵۳ .

18.أنوار المجالس : ص ۴۰ .

19.وفيات الأئمّة عليهم السلام : ص ۴۳۳ .

20.وفيات الأئمّة عليهم السلام : ص ۴۴۱ .

21.معالى السبطين : ج ۲ ص ۱۳۳ ، وفيات الأئمّة عليهم السلام : ص ۴۴۱ ، شجره طوبى : ج ۲ ص ۱۵۳ .

22.در اين باره ، هنوز هيچ مدركى ، هر چند ضعيف ، يافت نشده است .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
40

4 . داستان هلال و حبيب و آوردن اصحاب به كنار خيمه اهل بيت امام عليه السلام‏

مؤلف الدمعة الساكبة ، داستان مفصّل و شورانگيزى را گزارش كرده كه اجمال آن ، اين است كه در واقعه عاشورا ، شبى امام حسين عليه السلام از خيمه‏ها بيرون آمد . هلال بن نافِع براى پاسدارى از جان امام عليه السلام به دنبال ايشان به راه افتاد . امام عليه السلام وقتى متوجّه وى شد ، بعد از گفتن مطالبى ، به وى پيشنهاد داد كه كربلا را ترك كند و خود را نجات دهد ؛ امّا او اين پيشنهاد را نپذيرفت . هلال مى‏گويد :
سپس امام عليه السلام از من جدا شد و به خيمه خواهرش وارد شد . زينب عليها السلام كه از وفادارى ياران امام عليه السلام دچار ترديد شده بود ، به ايشان گفت : برادرجان ! انگيزه يارانت را آزموده‏اى؟ من مى‏ترسم كه تو را در هنگام حمله و برخورد نيزه‏ها ، تسليم دشمن كنند !
در اين جا امام عليه السلام به گريه افتاد و فرمود : «هلا ! به خدا سوگند ، آنها را ارزيابى كرده و آزموده‏ام . بدون استثنا ، مردانِ سرافرازِ سرسختى هستند كه اشتياقشان به مرگ در راه من ، همانند اشتياق كودك به شير مادر است ...»
.
در ادامه ، از هلال ، نقل شده كه با شنيدن اين سخنان ، به گريه افتاد . پس حبيب بن مُظاهر را خبر كرد و حبيب ، در همان دلِ شب ، ياران امام عليه السلام را صدا زد و آنها را اطراف خيمه اهل بيت امام عليه السلام ، جمع كرد و آنها با سخنان عجيب و شگفت‏انگيزى ، حمايت خود را از ايشان اعلام كردند . در اين حال ، زنان از خيمه‏ها بيرون آمدند و گريه سر دادند و از آنها ، تقاضاى حمايت كردند .
در باره اين داستان مفصّل - كه نگارنده الدمعة الساكبة ، آن را در بيش از دو صفحه بيان كرده - ، بايد گفت كه هيچ اثرى از آن در منابع معتبر ، ديده نمى‏شود و احتمالاً ، وى نخستين كسى است كه اين ماجرا را گزارش كرده است . البتّه وى اين گزارش را به شيخ مفيد ، نسبت داده ؛۱ ولى اين مطلب ، در هيچ يك از كتب موجود شيخ مفيد و بلكه در هيچ كتاب معتبر ديگرى نيز يافت نشد .
ضمناً بايد توجّه داشت كه هلال بن نافع - كه اين گزارش به او نسبت داده شده - ، از ياران امام عليه السلام نيست ؛ بلكه از سپاه دشمن است و نام صحابى امام ، «نافع بن هلال» بوده است!

فهرستِ شمارى ديگر از متفرّدات منابع متأخّر

اگر بخواهيم متفرّدات منابع متأخّر (در باره واقعه عاشورا) را همانند نمونه‏هاى پيش‏گفته گزارش كنيم ، چه بسا لازم باشد كه كتاب مستقلّى را به آنها اختصاص دهيم .۲ از اين رو ، براى آگاهى پژوهشگران ، تنها فهرستوار ، به شمارى ديگر از آنها اشاره مى‏كنيم :
- گزارش سخنرانى منسوب به امام عليه السلام پس از نماز ظهر عاشورا ؛۳
- گزارش حضور جابر بن عُروه غِفارى (از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) در كربلا و فرمايش امام عليه السلام به او كه : «شَكَرَ اللَّهُ سَعيَكَ يا شَيخُ ؛ خداوند ، تلاش تو را پاداش دهد ، اى پيرمرد!» ؛۴
- گزارش ملاقات حبيب بن مُظاهر با مسلم بن عَوسَجه در مغازه عطّارى در بازار كوفه براى خريد رنگ مو ، و چگونگى رسيدن حبيب به كربلا و ابلاغ سلام نمودنِ زينب عليها السلام به وى هنگام ورودش به كربلا ؛۵
- گزارش همبازى بودن زُهَير بن قين با امام حسين عليه السلام در كودكى ، در دوران حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، و اين كه او در همان زمان ، خاك‏هاى زير قدم‏هاى امام عليه السلام را بوسيده و مورد ملاطفت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار گرفته است ؛۶
- بسيارى از گزارش‏هاى معالى السبطين ، أسرار الشهادات و عنوان الكلام در باره شهادت على اكبر عليه السلام ؛۷
- گزارش اين كه امام حسين عليه السلام ، على اصغر را روى دست گرفت و به سپاه كوفه فرمود : «وى را يك جرعه آب دهيد۸ كه از غايت تشنگى ، شير در پستان مادرش نمانده» ؛۹
- گزارش اختلاف افتادن در لشكر عمر بن سعد در باره آب دادن به على اصغر و دستور ابن سعد به حَرمَله براى قطع نزاع ؛۱۰
- گزارش سخن حرمله به مختار ، با اين مضمون كه : «اكنون كه مرا مى‏كُشى ، بگذار كارهاى خود را بگويم تا قلبت را بسوزانم : من ، سه تير سه‏شاخه زهرآلود داشتم . يكى را به گلوى على اصغر زدم ، دومى را به قلب حسين ، و با سومى ، گلوى عبد اللَّه بن حسن را هدف گرفتم» ؛۱۱
- گزارش تبسّم على اصغر به امام حسين عليه السلام پس از تير خوردنش ؛۱۲
- گزارش آمدن شير در سينه مادر على اصغر ، پس از خوردن آب در شب يازدهم محرّم ، و اين كه وى پستان‏هاى خود را سرِ دست گرفته و گفته : «نورِ ديده ، على اصغر ! كجايى كه پستان‏هاى من ، پُر از شير است ؟» ؛۱۳
- گزارش بيرون آورده شدن قُنداقه على اصغر از زير خاك توسط دشمن و جدا كردن سر او و به نيزه كردن آن ؛۱۴
- گزارش سفارش امير مؤمنان عليه السلام در شب 21 ماه رمضان به عبّاس عليه السلام كه : «مبادا در روز عاشورا آب بخورى ، در حالى كه برادرت حسين ، تشنه است!» ؛۱۵
- گزارش توصيه امير مؤمنان عليه السلام به فرزندان خود در باره امام حسن عليه السلام و سپردن امام حسين عليه السلام به عبّاس عليه السلام به عنوان امانت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليها السلام و خودِ ايشان ؛۱۶
- گزارش سخن عبّاس عليه السلام به امام حسين عليه السلام كه : «مى‏خواهم يك‏بار ديگر صورتت را ببينم ؛ ولى حرمله تير بر چشمان من زده است» ؛۱۷
- گزارش سخن فاطمه كِلابى (اُمُّ البَنين) كه وقتى به خانه امير مؤمنان عليه السلام رفت ، تقاضا كرد كه ايشان ، او را «فاطمه» خطاب نكند تا فرزندان زهرا عليها السلام به ياد مادرشان نيفتند ؛۱۸
- گزارش ماجراى جلوگيرى برخى از اهل بيتِ امام عليه السلام از حركت اسب ايشان و تقاضاى پايين آمدن از اسب و يا بوسيدن زيرِ گلوى ايشان ،۱۹و نيز گفتن جمله «مَهلاً مهلاً ، يَابنَ الزهراء!» . گفتنى است كه اين جمله ، حتّى در منابع ضعيف هم يافت نشد . تنها در أسرار الشهادات آمده است كه :

1.الدمعة الساكبة : ج ۴ ص ۲۷۲ .

2.بلكه به گفته شهيد مطهرى : «اگر بخواهيم روضه‏هاى دروغى را كه مى‏خوانند ، جمع‏آورى كنيم ، شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه‏اى بشود» (حماسه حسينى : ج ۱ ص ۱۸) .

3.مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص ۱۰۵ ، أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۲۶۶ (تقريباً با همان الفاظ ، از مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف) .

4.مقتل الحسين عليه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص ۱۱۵ .

5.أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۵۹۱ .

6.مجالس المواعظ : ص ۵۹ . نيز ، ر . ك : المنتخب ، طريحى : ص ۱۹۶ (نام زهير بن قين در آن نيست) .

7.معالى السبطين : ج ۱ ص ۲۵۴ ، أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۵۱۴ ، عنوان الكلام : ص ۲۸۲ .

8.گفتنى است كه تا اين بخش از گزارش ، در ترجمه الفتوح (ص ۹۰۲) ، به قلم محمد بن احمد مستوفى هروى (ق ۶ ق) ، آمده و مورد اشكال نيست .

9.روضة الشهدا : ص ۳۴۲ .

10.مصرع الحسين عليه السلام : ص ۱۸۱ .

11.سوگ‏نامه آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله : ص ۵۳۵ (به نقل از: منهاج الدموع : ص ۴۱۱) .

12.محرق القلوب : ص ۱۰۵ .

13.عنوان الكلام : ص ۲۶۸ و۱۲۳ (با دو بيان مشابه) .

14.عنوان الكلام : ص ۵۴ و ۲۶۵ و ۳۲۶ .

15.معالى السبطين : ج ۱ ص ۲۷۷ .

16.شعشعة الحسينى : ج ۲ ص ۶۰ .

17.تذكرة الشهداء : ص ۲۷۲ . ملّا حبيب اللَّه شريف كاشانى ، در ادامه كلام ، خود ، اين مطلب را اين گونه رد مى‏كند : «بسيار ضعيف است و در كتب مشهوره نيست» .

18.اين مطلب را در هيچ مصدر معتبر يا غير معتبرى نيافتيم و اساساً در منابع معتبر ، هيچ گفتگويى از اين بانو با امير مؤمنان عليه السلام يا فرزندان ايشان در هيچ موردى ثبت نشده است .

19.أنوار المجالس : ص ۹۸ ، تذكرة الشهداء : ص ۳۱۱ .

تعداد بازدید : 170270
صفحه از 873
پرینت  ارسال به