الف - مرحلهاى كردن قصد
از برخى نوشتههاى استاد مطهّرى بر مىآيد كه وى ، هدف امام حسين عليه السلام را «مرحلهاى» مىداند كه در مرحله نخست ، قصد تشكيل حكومت داشت ؛ ولى پس از رسيدن خبر كشته شدن مسلم به امام عليه السلام ، قصد او شهادت بود .۱
ب - قصد مستقيم و غير مستقيم
علّامه سيّد مرتضى عسكرى ، در مقدّمه مرآة العقول - كه بعدها با عنوان معالم المَدرسَتَين منتشر شد - ، بر اين عقيده است كه امام حسين عليه السلام ، قصد شهادت كرد ؛ امّا مىخواست كه مردم عليه حكومت يزيد ، قيام مسلحانه كنند .۲
ج - تشكيل حكومت ، با علم به شهادت
آية اللَّه رضا استادى مىنويسد :
ما نمىگوييم امام عليه السلام به قصد كشته شدن رفت ؛ بلكه مىگوييم با علمِ به اين كه كشته مىشود ، رفت ؛ امّا على الظاهر ، طبق دعوت اهل كوفه براى تشكيلِ حكومت رفت۳ .
چند نكته
اينك ، پس از گزارش نظريهها ، به اجمال ، برخى پرسشها و ابهامها و نقدهاى وارد شده بر آنها را بيان مىكنيم و تأكيد مىكنيم كه قصد تفصيل و بررسى همهجانبه در ميان نيست :
1 . چنان كه گذشت ، شهادت ، مقصود و هدف امام حسين عليه السلام نبوده است ، گر چه مقصد ايشان بوده است . آنان كه شهادتطلبى را هدف امام عليه السلام دانستهاند ، از يك سو، ميان مقصد و مقصود ، خَلط كردهاند و از ديگر سو، سخنان، خطابهها و نامههاى ايشان را ناديده انگاشتهاند. امام عليه السلام ، در مجموعه ياد شده ، بر اهدافى غير از شهادتطلبى ، تأكيد فرموده است .
2 . قائلان به نظريه «تشكيل حكومت» ، جنبه آگاهى امام عليه السلام از شهادت را كمرنگ ديدهاند - اگر نگوييم كه ناديده گرفتهاند - ، با اين كه احاديث متواترى بر آن ، دلالت دارند. از سوى ديگر ، منبع استخراج اين نظريه ، سخنان ، خطابهها و نامههاى امام حسين عليه السلام (به مردم كوفه و بصره) و نماينده فرستادن ايشان به كوفه و بيعت گرفتن آن نماينده (مسلم) براى ايشان و اعلام تعهّد ايشان به آن بيعت و مصادره كاروان تجارتى يزيد و برخى شواهد ديگر از اين دست است. البته در مجموعه گفتهها و نوشتههاى امام عليه السلام، آنچه ديده مىشود ، يارى خواستن براى امر به معروف و نهى از منكر ، اصلاح امور امّت و احياى سنّت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است، كه به صراحت ، بر تشكيل حكومت به وسيله امام عليه السلام دلالت ندارند ، مگر آن كه اينها را ملازم با تشكيل حكومت بدانيم. البته در برخى متون ، امام عليه السلام آن گاه كه از بيعت با يزيد ، امتناع مىورزد ، بر لياقت نداشتن يزيد براى خلافت و سزاوارتر بودن خود به اين امر ، تأكيد مىفرمايد.
از جهت ديگر ، تعبير «خروج» در سخنان امام حسين عليه السلام ، به معناى قيام نيست ؛ بلكه در تمام موارد ، به معناى بيرون رفتن از مدينه است ، هر چند كه گاه به غلط ، به قيام ، تعبير شده است .
3 . نظريه «حفظ جان» ، هيچ شاهد كلامى و تاريخىاى ندارد و از اين رو ، قابل طرح نيست ، ضمن اين كه با شئون امامت ، سازگار نيست.
4 . در باره «نظريه جمع» ، آنچه در بند اوّل و دوم آورديم ، قابل بازگويى است ، ضمن اين كه در اين نظريه نيز ، مانند سه نظريه نخست ، برخى از وجوه اين حادثه ، ناديده انگاشته شده كه در مباحث آينده ، بدانها خواهيم پرداخت.