533
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

ر. ك: ص 683 (فصل هفتم / آمدن چهار نفر از كوفه به همراه طِرِمّاح بن عَدى به سوى امام عليه السلام) .

6 / 10

عبد اللَّه بن جَعدة بن هُبَيره‏۱

۵۴۲.أنساب الأشراف : عون فرزند عبد اللَّه بن جَعدة بن هُبَيره ، با نامه‏اى از پدرش در ذات عِرق ، به حسين عليه السلام رسيد . او در آن نامه ، درخواست بازگشت حسين عليه السلام را داشت و از بيم خود از حركت حسين عليه السلام ، ياد كرده بود، كه امام عليه السلام به او پاسخ نداد.۲

6 / 11

عبد اللَّه بن جعفر۳

۵۴۳.الفتوح : به مردم مدينه خبر رسيد كه حسين بن على عليه السلام قصد رفتن به عراق دارد . عبد اللَّه بن جعفر [بن ابى طالب‏] به ايشان نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . به حسين بن على ، از عبد اللَّه بن جعفر . امّا بعد، تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه از مكّه بيرون نرو ؛ زيرا من از اين كارى كه تصميم گرفته‏اى ، بيمناكم كه مبادا نابودىِ خود و خاندانت را در پى داشته باشد. چون اگر تو كشته شوى ، بيم دارم كه نور زمين ، خاموش شود ؛ چرا كه تو روح هدايت و امير مؤمنان هستى. پس ، در رفتن به عراق، شتاب مكن تا من از يزيد و همه بنى اميّه براى تو، دارايى، فرزندان و دودمانت امان بگيرم. والسّلام!» .
حسين بن على عليه السلام به وى نوشت : «امّا بعد، نامه‏ات به من رسيد و آن را خواندم و آنچه را يادآور شده بودى. دريافتم . به تو اعلام مى‏كنم كه جدّم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم . مرا از فرمانى آگاه كرد كه در پىِ آن مى‏روم، به سودم باشد ، يا به زيانم . اى پسرعمو! به خدا سوگند ، اگر در سوراخ جانورى از جانوران زمين نيز باشم، مرا بيرون مى‏آورند و مى‏كُشند . عموزاده! به خدا سوگند ، آنان بر من ستم روا خواهند داشت ، چنان كه يهود در روز شنبه ستم كردند. والسّلام!» .۴

1.عبد اللَّه بن جَعدة بن هُبَيره قرشى مخزومى ، از ياران مختار و شخصيت‏هاى مورد احترام نزد وى بود. او پس از پنهان شدن عمر بن سعد، براى او امان‏نامه‏اى از مختار گرفت. او كسى است كه كُهَن‏دِژ و بخش‏هاى وسيعى از خراسان را فتح كرد . در باره‏اش اشعار بسيارى سروده شده است .

2.لَحِقَ الحُسَينَ عليه السلام عَونُ بنُ عَبدِ اللَّهِ بنِ جُعدَةَ بنِ هُبَيرَةَ بِذاتِ عِرقٍ ، بِكِتابٍ مِن أبيهِ يَسأَلُهُ فيهِ الرُّجوعَ ، ويَذكُرُ ما يَخافُ عَلَيهِ مِن مَسيرِهِ ، فَلَم يُعجِبهُ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۷) .

3.عبد اللَّه بن جعفر بن ابى‏طالب - كه كنيه‏اش ابو جعفر است - از صحابيان بود. پدرش مشهور به ذوالجناحين(صاحب دو بال) و از نخستين مهاجران به حبشه و مادرش اسماء بنت عُمَيس بود . وى در حبشه به دنيا آمد و وقتى به مدينه هجرت كرد ، هفت ساله بود . چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به وى نظر افكند ، لبخند زد و دستش را دراز كرد و او با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيعت كرد. پس از شهادت پدرش در جنگ موته ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تربيت وى را بر عهده گرفت . او با زينب دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كرد و در جنگ صفّين، حضور داشت ؛ ولى به وى اجازه جنگ نداده شد . وى بلندقامت، خوش‏سخن و از سخاوتمندانِ به‏نامِ عرب بود. وى پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام ، همراه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بود و صادقانه از آنان پيروى مى‏كرد. وى از عدم حضورش در كربلا بسيار افسوس مى‏خورد ؛ ولى افتخار مى‏كرد كه فرزندانش به همراه حسين عليه السلام به شهادت رسيده‏اند. او در سال ۸۰ هجرى (سال سيل) در هشتاد سالگى در مدينه در گذشت .

4.اِنتَقَلَ الخَبَرُ بِأَهلِ المَدينَةِ أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يُريدُ الخُروجَ إلَى العِراقِ ، فَكَتَبَ إلَيهِ عَبدُ اللَّهِ بنُ جَعفَرٍ : بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام مِن عَبدِ اللَّهِ بنِ جَعفَرٍ ، أمّا بَعدُ ، أنشُدُكَ اللَّهَ ألّا تَخرُجَ عَن مَكَّةَ ، فَإِنّي خائِفٌ عَلَيكَ مِن هذَا الأَمرِ الَّذي قَد أزمَعتَ عَلَيهِ أن يَكونَ فيه هَلاكُكَ وأهلِ بَيتِكَ ؛ فَإِنَّكَ إن قُتِلتَ أخافُ أن يُطفَأَ نورُ الأَرضِ ، وأنتَ روحُ الهُدى‏ ، وأميرُ المُؤمِنينَ ، فَلا تَعجَل بِالمَسيرِ إلَى العِراقِ ، فَإِنّي آخُذُ لَكَ الأَمانَ مِن يَزيدَ وجَميعِ بَني اُمَيَّةَ ، عَلى‏ نَفسِكَ ومالِكَ ووَلَدِكَ وأهلِ بَيتِكَ ، وَالسَّلامُ . قالَ : فَكَتَبَ إلَيهِ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ كِتابَكَ وَرَدَ عَلَيَّ فَقَرَأتُهُ ، وفَهِمتُ ما ذَكَرتَ ، واُعلِمُكَ أنّي رَأَيتُ جَدّي رَسولَ‏اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله في مَنامي ، فَخَبَّرَني بِأَمرٍ وأنَا ماضٍ لَهُ ، لي كانَ أو عَلَيَّ ، وَاللَّهِ - يَابنَ عَمّي - ، لَو كُنتُ في جُحرِ هامَّةٍ مِن هَوامِّ الأَرضِ لَاستَخرَجوني وَيقتُلونّي ، وَاللَّهِ يَابنَ عَمّي ، لَيُعدَيَنَّ عَلَيَّ كَما عَدَتِ اليَهودُ عَلَى السَّبتِ ، وَالسَّلامُ (الفتوح : ج ۵ ص ۶۷ ، مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۱ ص ۲۱۷) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
532

۵۴۱.مثير الأحزان : برايم گزارش شده كه طِرِمّاح بن حَكَم گفت: حسين را ملاقات كردم ، در حالى كه براى خانواده‏ام آذوقه‏اى خريده بودم. به ايشان گفتم: به تو در باره جانت ، يادآورى مى‏كنم [ كه آن را به خطر نيندازى ] و كوفيان ، تو را فريب ندهند . به خدا سوگند ، اگر وارد كوفه شوى ، كشته خواهى شد و من مى‏ترسم كه به كوفه نرسى . پس اگر عزم بر جنگ دارى ، در اَجأ فرود آى ، كه كوهى است كه قابل دسترس نيست . به خدا سوگند ، در آن جا هرگز به ما خوارى نرسيده است و تمام بستگان من به يارى كردن تو اعتقاد دارند و تا هر زمان در آن جا بمانى ، از تو محافظت مى‏كنند.
[امام حسين عليه السلام‏] فرمود: «به راستى كه ميان من و اين مردم ، عهدى است كه خوش نمى‏دارم خُلفِ وعده كنم. اگر خداوند ، ما را از آنان محافظت فرمايد، ما هميشه مشمول نعمت‏هاى خداوند بوده‏ايم و براى ما بس است ، و اگر چاره‏اى [از نبرد ]نباشد ، شهادت و رستگارى است. إن شاء اللَّه!» .۱

1.رُوِّيتُ أنَّ الطِّرِمّاحَ بنَ حَكَمٍ قالَ : لَقيتُ حُسَيناً عليه السلام وقَدِ امتَرتُ لِأَهلي ميرَةً ، فَقُلتُ : اُذَكِّرُكَ في نَفسِكَ ، لا يَغُرَّنَّكَ أهلُ الكوفَةِ ، فَوَاللَّهِ لَئِن دَخَلتَها لَتُقتَلَنَّ ، وإنّي لَأَخافُ ألّا تَصِلَ إلَيها ، فَإِن كُنتَ مُجمِعاً عَلَى الحَربِ فَانزِل أجَأً ، فَإِنَّهُ جَبَلٌ مَنيعٌ ، وَاللَّهِ ما نالَنا فيهِ ذُلٌّ قَطُّ ، وعَشيرَتي يَرَونَ جَميعاً نَصرَكَ ، فَهُم يَمنَعونَكَ ما أقَمتَ فيهِم . فَقالَ : إنَّ بَيني و بَينَ القَومِ مَوعِداً أكرَهُ أن اُخلِفَهُم ، فَإِن يَدفَعِ اللَّهُ عَنّا ، فَقَديماً ما أنعَمَ عَلَينا وكَفى‏ ، وإن يَكُن ما لابُدَّ مِنهُ ، فَفَوزٌ وشَهادَةٌ إن شاءَ اللَّهُ (مثير الأحزان : ص ۳۹ ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۶۹) .

تعداد بازدید : 151626
صفحه از 873
پرینت  ارسال به