ر. ك: ص 683 (فصل هفتم / آمدن چهار نفر از كوفه به همراه طِرِمّاح بن عَدى به سوى امام عليه السلام) .
6 / 10
عبد اللَّه بن جَعدة بن هُبَيره۱
۵۴۲.أنساب الأشراف : عون فرزند عبد اللَّه بن جَعدة بن هُبَيره ، با نامهاى از پدرش در ذات عِرق ، به حسين عليه السلام رسيد . او در آن نامه ، درخواست بازگشت حسين عليه السلام را داشت و از بيم خود از حركت حسين عليه السلام ، ياد كرده بود، كه امام عليه السلام به او پاسخ نداد.۲
6 / 11
عبد اللَّه بن جعفر۳
۵۴۳.الفتوح : به مردم مدينه خبر رسيد كه حسين بن على عليه السلام قصد رفتن به عراق دارد . عبد اللَّه بن جعفر [بن ابى طالب] به ايشان نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . به حسين بن على ، از عبد اللَّه بن جعفر . امّا بعد، تو را به خدا سوگند مىدهم كه از مكّه بيرون نرو ؛ زيرا من از اين كارى كه تصميم گرفتهاى ، بيمناكم كه مبادا نابودىِ خود و خاندانت را در پى داشته باشد. چون اگر تو كشته شوى ، بيم دارم كه نور زمين ، خاموش شود ؛ چرا كه تو روح هدايت و امير مؤمنان هستى. پس ، در رفتن به عراق، شتاب مكن تا من از يزيد و همه بنى اميّه براى تو، دارايى، فرزندان و دودمانت امان بگيرم. والسّلام!» .
حسين بن على عليه السلام به وى نوشت : «امّا بعد، نامهات به من رسيد و آن را خواندم و آنچه را يادآور شده بودى. دريافتم . به تو اعلام مىكنم كه جدّم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم . مرا از فرمانى آگاه كرد كه در پىِ آن مىروم، به سودم باشد ، يا به زيانم . اى پسرعمو! به خدا سوگند ، اگر در سوراخ جانورى از جانوران زمين نيز باشم، مرا بيرون مىآورند و مىكُشند . عموزاده! به خدا سوگند ، آنان بر من ستم روا خواهند داشت ، چنان كه يهود در روز شنبه ستم كردند. والسّلام!» .۴
1.عبد اللَّه بن جَعدة بن هُبَيره قرشى مخزومى ، از ياران مختار و شخصيتهاى مورد احترام نزد وى بود. او پس از پنهان شدن عمر بن سعد، براى او اماننامهاى از مختار گرفت. او كسى است كه كُهَندِژ و بخشهاى وسيعى از خراسان را فتح كرد . در بارهاش اشعار بسيارى سروده شده است .
2.لَحِقَ الحُسَينَ عليه السلام عَونُ بنُ عَبدِ اللَّهِ بنِ جُعدَةَ بنِ هُبَيرَةَ بِذاتِ عِرقٍ ، بِكِتابٍ مِن أبيهِ يَسأَلُهُ فيهِ الرُّجوعَ ، ويَذكُرُ ما يَخافُ عَلَيهِ مِن مَسيرِهِ ، فَلَم يُعجِبهُ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۷) .
3.عبد اللَّه بن جعفر بن ابىطالب - كه كنيهاش ابو جعفر است - از صحابيان بود. پدرش مشهور به ذوالجناحين(صاحب دو بال) و از نخستين مهاجران به حبشه و مادرش اسماء بنت عُمَيس بود . وى در حبشه به دنيا آمد و وقتى به مدينه هجرت كرد ، هفت ساله بود . چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به وى نظر افكند ، لبخند زد و دستش را دراز كرد و او با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيعت كرد. پس از شهادت پدرش در جنگ موته ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تربيت وى را بر عهده گرفت . او با زينب دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كرد و در جنگ صفّين، حضور داشت ؛ ولى به وى اجازه جنگ نداده شد .
وى بلندقامت، خوشسخن و از سخاوتمندانِ بهنامِ عرب بود.
وى پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام ، همراه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بود و صادقانه از آنان پيروى مىكرد. وى از عدم حضورش در كربلا بسيار افسوس مىخورد ؛ ولى افتخار مىكرد كه فرزندانش به همراه حسين عليه السلام به شهادت رسيدهاند. او در سال ۸۰ هجرى (سال سيل) در هشتاد سالگى در مدينه در گذشت .
4.اِنتَقَلَ الخَبَرُ بِأَهلِ المَدينَةِ أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يُريدُ الخُروجَ إلَى العِراقِ ، فَكَتَبَ إلَيهِ عَبدُ اللَّهِ بنُ جَعفَرٍ :
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام مِن عَبدِ اللَّهِ بنِ جَعفَرٍ ، أمّا بَعدُ ، أنشُدُكَ اللَّهَ ألّا تَخرُجَ عَن مَكَّةَ ، فَإِنّي خائِفٌ عَلَيكَ مِن هذَا الأَمرِ الَّذي قَد أزمَعتَ عَلَيهِ أن يَكونَ فيه هَلاكُكَ وأهلِ بَيتِكَ ؛ فَإِنَّكَ إن قُتِلتَ أخافُ أن يُطفَأَ نورُ الأَرضِ ، وأنتَ روحُ الهُدى ، وأميرُ المُؤمِنينَ ، فَلا تَعجَل بِالمَسيرِ إلَى العِراقِ ، فَإِنّي آخُذُ لَكَ الأَمانَ مِن يَزيدَ وجَميعِ بَني اُمَيَّةَ ، عَلى نَفسِكَ ومالِكَ ووَلَدِكَ وأهلِ بَيتِكَ ، وَالسَّلامُ .
قالَ : فَكَتَبَ إلَيهِ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام :
أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ كِتابَكَ وَرَدَ عَلَيَّ فَقَرَأتُهُ ، وفَهِمتُ ما ذَكَرتَ ، واُعلِمُكَ أنّي رَأَيتُ جَدّي رَسولَاللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله في مَنامي ، فَخَبَّرَني بِأَمرٍ وأنَا ماضٍ لَهُ ، لي كانَ أو عَلَيَّ ، وَاللَّهِ - يَابنَ عَمّي - ، لَو كُنتُ في جُحرِ هامَّةٍ مِن هَوامِّ الأَرضِ لَاستَخرَجوني وَيقتُلونّي ، وَاللَّهِ يَابنَ عَمّي ، لَيُعدَيَنَّ عَلَيَّ كَما عَدَتِ اليَهودُ عَلَى السَّبتِ ، وَالسَّلامُ (الفتوح : ج ۵ ص ۶۷ ، مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۱ ص ۲۱۷) .