535
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

ر . ك : ص 614 (فصل هفتم / خوددارى امام عليه السلام از پذيرش امان عمرو بن سعيد).

6 / 12

عبد اللَّه بن عبّاس‏۱

۵۴۵.مروج الذهب : چون حسين عليه السلام آهنگ رفتن به عراق كرد ، ابن عبّاس نزدش آمد و گفت: اى عموزاده! خبردار شدم كه آهنگ عراق كرده‏اى، در حالى كه آنان، فريبكارند و تو را به نبرد فرا مى‏خوانند. پس مشتاب. اگر از پيكار با اين ستم‏پيشه (يزيد) ، گزيرى ندارى و نشستن در مكّه را نمى‏پسندى، به يمن برو، كه دور افتاده است و تو را در آن جا، ياران و برادرانى هست. در آن جا بمان و سفيرانت را گسيل دار و به مردم كوفه و يارانت در عراق بنويس كه فرماندارشان را بيرون كنند، كه اگر بر اين كار توانا بودند و او را بيرون كردند و كسى در آن جا نبود كه با تو دشمنى ورزد، به سويشان برو - كه من از فريب آنان ، آسوده خاطر نيستم - ، و اگر چنين نكردند ، در جايگاه خويش مى‏مانى تا خدا چه پيش آورد ، كه يمن ، دژها و غارهايى دارد .
حسين عليه السلام فرمود: «پسرعمو! من مى‏دانم كه تو نيكخواه و نگران من هستى ؛ ولى مسلم بن عقيل به من نوشته كه مردم شهر، بر بيعت و يارى من، هماهنگ شده‏اند و من تصميم دارم به سوى آنان حركت كنم» .
گفت: آنان كسانى‏اند كه از آنها آگاهى و آنان را آزموده‏اى. آنان ، [همان ]ياران پدر و برادرت هستند و فردا با فرمانده‏شان ، تو را خواهند كشت. تو اگر بيرون بروى و ابن زياد از حركت تو آگاه شود ، آنان را بر ضدّ تو بسيج مى‏كند و كسانى كه به تو نامه نوشته‏اند، از دشمنت سخت‏تر خواهند بود. اگر هم سخن مرا نمى‏پذيرى و از رفتن، خوددارى نمى‏كنى، زنان و فرزندانت را با خويش مبر ، كه به خدا سوگند ، من بيم دارم كه چونان عثمان كه كشته شد و زنان و فرزندانش بر او مى‏نگريستند ، كشته شوى .
پاسخ حسين عليه السلام به او چنين بود: «به خدا سوگند ، اگر در آن جا كشته شوم، برايم دوست‏داشتنى‏تر است تا اين كه خونم در مكّه روا شود».
ابن عبّاس ، از [منصرف كردنِ‏] حسين عليه السلام نااميد شد و از نزدش رفت.۲

1.ابو العبّاس عبد اللَّه بن عبّاس بن عبد المطّلب، در مكّه در شِعب ابى طالب ، سه سال پيش از هجرت ، به دنيا آمد و در سال هشتم هجرى ، همان سال فتح مكّه ، به مدينه مهاجرت كرد. وى مشاور عمر و در زمان عثمان، امير الحاج بود و در زمان خلافت امير مؤمنان عليه السلام ، همراه و ياور و مشاور و يكى از فرمانداران و فرماندهان نظامى بود. او به نمايندگى از امير مؤمنان عليه السلام با خوارج، مناظره كرد و به هنگام شهادت امير مؤمنان ، فرماندار بصره بود. او با امام حسن عليه السلام بيعت كرد و در زمان ايشان، همچنان فرماندار بصره بود. وى در كربلا شركت نداشت . وقتى عبد اللَّه بن زبير بر حجاز و عراق تسلّط يافت ، عبداللَّه با او بيعت نكرد و اين ، براى ابن زبير ، سنگين بود و خواست كه وى را بسوزاند. او عالِمى سخنور بود و جايگاهى بلند در تفسير، حديث و فقه داشت . در دانش ، شاگرد امير مؤمنان عليه السلام بود و بِدان افتخار مى‏كرد . او در تبعيدگاهش در طائف در سال ۶۸ هجرى در سنّ ۷۱ سالگى از دنيا رفت .

2.لَمّا هَمَّ الحُسَينُ عليه السلام بِالخُروجِ إلَى العِراقِ ، أتاهُ ابنُ العَبّاسِ ، فَقالَ : يَابنَ عَمِّ ، قَد بَلَغَني أنَّكَ تُريدُ العِراقَ ، وإنَّهُم أهلُ غَدرٍ ، وإنَّما يَدعونَكَ لِلحَربِ ، فَلا تَعجَل ، وإن أبيَتَ إلّا مُحارَبَةَ هذَا الجَبّارِ ، وكَرِهتَ المُقامَ بِمَكَّةَ ، فَاشخَص إلَى اليَمَنِ ؛ فَإِنَّها في عُزلَةٍ ، ولَكَ فيها أنصارٌ وإخوانٌ ، فَأَقِم بِها وبُثَّ دُعاتَكَ ، وَاكتُب إلى‏ أهلِ الكوفَةِ وأنصارِكَ بِالعِراقِ فَيُخرِجوا أميرَهُم ، فَإِن قَووا عَلى‏ ذلِكَ ونَفَوهُ عَنها ، ولَم يَكُن بِها أحَدٌ يُعاديكَ أتَيتَهُم - وما أنَا لِغَدرِهِم بِآمِنٍ - وإن لَم يَفعَلوا ، أقَمتَ بِمَكانِكَ إلى أن يَأتِيَ اللَّهُ بِأَمرِهِ ، فَإِنَّ فيها حُصوناً وشِعاباً . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : يَابنَ عَمِّ ! إنّي لَأَعلَمُ أنَّكَ لي ناصِحٌ وعَلَيَّ شَفيقٌ ، ولكِنَّ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ كَتَبَ إلَيَّ بِاجتِماعِ أهلِ المِصرِ عَلى‏ بَيعَتي ونُصرَتي ، وقَد أجمَعتُ عَلَى المَسيرِ إلَيهِم . قالَ : إنَّهُم مَن خَبَرتَ وجَرَّبتَ ، وهُم أصحابُ أبيكَ وأخيكَ وقَتَلَتُكَ غَداً مَعَ أميرِهِم ، إنَّكَ لَو قَد خَرَجتَ فَبَلَغَ ابنَ زيادٍ خُروجُكَ استَنفَرَهُم إلَيكَ ، وكانَ الَّذينَ كَتَبوا إلَيكَ أشَدَّ مِن عَدُوِّكَ ، فَإِن عَصَيتَني وأبَيتَ إلّا الخُروجَ إلَى الكوفَةِ ، فَلا تُخرِجَنَّ نِساءَكَ ووُلدَكَ مَعَكَ ، فَوَاللَّهِ إنّي لَخائِفٌ أن تُقتَلَ كَما قُتِلَ عُثمانُ ، ونِساؤُهُ ووُلدُهُ يَنظُرونَ إلَيهِ . فَكانَ الَّذي رَدَّ عَلَيهِ : لَأَن اُقتَلَ وَاللَّهِ بِمَكانِ كَذا ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن اُستَحَلَّ بِمَكَّةَ . فَيَئِسَ ابنُ عَبّاسٍ مِنهُ ، وخَرَجَ مِن عِندِهِ (مروج الذهب : ج ۳ ص ۶۴ . نيز ، ر . ك : تذكرة الخواصّ : ص ۲۳۹) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
534

۵۴۴.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب، براى حسين عليه السلام نامه‏اى نگاشت و او را از مردم كوفه بر حذر داشت و او را به خدا سوگند داد كه به سويشان نرود.
حسين عليه السلام به او چنين نوشت: «من خوابى ديده‏ام و در آن خواب، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من فرمانى داد، كه در پىِ‏آن مى‏روم و كسى را از آن آگاه نمى‏سازم تا با آن ، رو به رو شوم» .۱

1.كَتَبَ عَبدُ اللَّهِ بنُ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ إليهِ كِتاباً ، يُحَذِّرُهُ أهلَ الكوفَةِ ، ويُناشِدُهُ اللَّهَ أن يَشخَصَ إلَيهِم . فَكَتَبَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام : إنّي رَأَيتُ رُؤيا ، ورَأَيتُ فيها رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وأمَرَني بِأَمرٍ أنَا ماضٍ لَهُ ، ولَستُ بِمُخبِرٍ بِها أحَداً حَتّى‏ اُلاقِيَ عَمَلي (الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۷ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۸) .

تعداد بازدید : 151635
صفحه از 873
پرینت  ارسال به