551
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

6 / 15

عمر بن عبد الرحمان‏۱

۵۷۱.تاريخ الطبرى- به نقل از عمر بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام مخزومى‏۲-: چون نامه‏هاى مردم عراق به حسين عليه السلام رسيد و او آماده سفر به عراق شد ، نزد او آمدم و در مكّه بر او وارد شدم. پس خدا را سپاس گفتم و ستايش كردم و آن گاه گفتم: امّا بعد ، - اى پسرعمو - براى كارى ، پيش تو آمده‏ام و مى‏خواهم از روى نيكخواهى ، آن را به تو يادآور شوم . اگر مرا خيرخواهِ خود مى‏دانى ، بگويم ؛ وگر نه از آنچه مى‏خواهم بگويم، خوددارى مى‏ورزم .
فرمود : «بگو . به خدا سوگند ، تو را بدعقيده و دوستدار كار زشت و امور ناپسند نمى‏پندارم» .
به وى گفتم: به من خبر رسيده كه تو آهنگ حركت به عراق دارى و من از رفتن تو ، نگرانم . تو به سرزمينى مى‏روى كه كارگزاران و فرمان‏روايانش در آن هستند و بيت المال، در كفشان است و مردم ، بردگان اين درهم و دينارند. بر تو بيمناكم كه آن كه به تو وعده يارى داده و آن كه تو را از مخالفانت بيشتر دوست مى‏دارد ، با تو بجنگند .
پس حسين عليه السلام فرمود : «پسرعمو! خدا به تو پاداش نيكو دهد! به خدا سوگند ، دانستم كه تو براى نيكخواهى آمده‏اى و از روى خِرد ، سخن مى‏گويى. هر چه سرنوشت باشد، همان مى‏شود ، چه رأى تو را به كار بندم و چه آن را وا بگذارم . پس تو نزد من ، ستوده‏ترين مشورت دهنده و نيكخواه‏ترين اندرزگويى» .
از نزد او باز گشتم و بر حارث بن خالد بن عاص بن هشام، وارد شدم . او از من پرسيد : آيا حسين را ديدى؟
به او گفتم: آرى.
گفت: به تو چه گفت؟ و تو به او چه گفتى ؟
گفتم : به او چنين و چنان گفتم و او هم ، چنين و چنان گفت .
گفت: به پروردگار مروه ، سوگند كه براى او خيرخواهى كرده‏اى . هان! سوگند به پروردگار كعبه ، رأى درست ، همين است، بپذيرد يا نپذيرد.
سپس شعرى بدين مضمون گفت :
چه بسا مشورت دهنده‏اى كه فريب مى‏دهد و نابود مى‏كند!و اى بسا بدخواهى كه خيرخواه شمرده مى‏شود!۳

1.عمر بن عبد الرحمان بن حارث قرشى مخزومى مدنى، از تابعيان است و برادرش ابو بكر بن عبد الرحمان ، يكى از فقهاى هفتگانه در مدينه بود . گفته‏اند : روز مرگ عمَر ، وى هم از دنيا رفت ؛ ولى درست آن است كه در روز مرگ عمَر ، به دنيا آمد . گفته‏اند : ابن زبير ، او را فرماندار كوفه كرد ؛ ولى مختار به او نيرنگ زد و او از اين كار ، انصراف داد. آن گاه با حَجّاج بود و در عراق از دنيا رفت . بر اين اساس ، در سنّ حدود هفتاد، از دنيا رفته است .

2.ميان سخنانى كه از وى نقل شده است و سخنانى كه از برادرش ابو بكر بن عبد الرحمان نقل گرديده، مشابهت وجود دارد و بعيد نيست كه ميان آنها، خَلطى صورت گرفته باشد (ر. ك : ص ۵۲۴ «ابو بكر بن عبد الرحمان»).

3.لَمّا قَدِمَت كُتُبُ أهلِ العِراقِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام ، وتَهَيَّأَ لِلمَسيرِ إلَى العِراقِ ، أتَيتُهُ فَدَخَلتُ عَلَيهِ وهُوَ بِمَكَّةَ ، فَحَمِدتُ اللَّهَ وأثنَيتُ عَلَيهِ ، ثُمَّ قُلتُ : أمّا بَعدُ ، فَإِنّي أتَيتُكَ يَابنَ عَمِّ لِحاجَةٍ اُريدُ ذِكرَها لَكَ نَصيحَةً ، فَإِن كُنتَ‏تَرى‏ أنَّكَ تَستَنصِحُني وإلّا كَفَفتُ عَمّا اُريدُ أن أقولَ . فَقالَ : قُل ، فَوَاللَّهِ ما أظُنُّكَ بِسَيِّئِ الرَّأيِ ، ولا هَوٍ لِلقَبيحِ مِنَ الأَمرِ وَالفِعلِ . قالَ : قُلتُ لَهُ : إنَّهُ قَد بَلَغَني أنَّكَ تُريدُ المَسيرَ إلَى العِراقِ ، وإنّي مُشفِقٌ عَلَيكَ مِن مَسيرِكَ ؛ إنَّكَ تَأتي بَلَداً فيهِ عُمّالُهُ واُمَراؤُهُ ، ومَعَهُم بُيوتُ الأَموالِ ، وإنَّمَا النّاسُ عَبيدٌ لِهذَا الدِّرهَمِ وَالدّينارِ ، ولا آمَنُ عَلَيكَ أن يُقاتِلَكَ مَن وَعَدَكَ نَصرَهُ ، ومَن أنتَ أحَبُّ إلَيهِ مِمَّن يُقاتِلُكَ مَعَهُ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : جَزاكَ اللَّهُ خَيراً يَابنَ عَمِّ ! فَقَد وَاللَّهِ عَلِمتُ أنَّكَ مَشَيتَ بِنُصحٍ ، وتَكَلَّمتَ بِعَقلٍ ، ومَهما يُقضَ مِن أمرٍ يَكُن ، أخَذتُ بِرَأيِكَ أو تَرَكتُهُ ، فَأَنتَ عِندي أحمَدُ مُشيرٍ ، وأنصَحُ ناصِحٍ . قالَ : فَانصَرَفتُ مِن عِندِهِ فَدَخَلتُ عَلَى الحارِثِ بنِ خالِدِ بنِ العاصِ بنِ هِشامٍ ، فَسَأَلَني : هَل لَقيتَ حُسَيناً ؟ فَقُلتُ لَهُ : نَعَم . قالَ : فَما قالَ لَكَ ؟ وما قُلتَ لَهُ ؟ قالَ : فَقُلتُ لَهُ : قُلتُ كَذا وكَذا ، وقالَ : كَذا وكَذا . فَقالَ : نَصَحتَهُ ورَبِّ المَروَةِ الشَّهباءِ ، أما ورَبِّ البَنِيَّةِ ، إنَّ الرَّأيَ لَما رَأَيتَهُ ، قَبِلَهُ أو تَرَكَهُ ، ثُمَّ قالَ : رُبَّ مُستَنصَحٍ يَغُشُّ وَيُردي‏ وَظنينٍ بِالغَيبِ يُلفى‏ نصيحاً(تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۲ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۵) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
550

۵۶۹.الأخبار الطوال : حسين عليه السلام از بطن الرُمَّه‏۱ حركت كرد و عبد اللَّه بن مطيع را ديد كه از عراق، باز مى‏گشت . او بر حسين عليه السلام سلام كرد و به ايشان گفت: پدر و مادرم به فدايت، اى فرزند پيامبر خدا! چه چيزى تو را از حرم خدا و حرم جدّت، بيرون آورده است؟
فرمود: «مردم كوفه ، نامه‏هايى برايم نوشته‏اند و از من خواسته‏اند كه به سوى آنان بروم ؛ چون به زنده كردن نشانه‏هاى حق و ميراندن بدعت‏ها، اميد بسته‏اند» .
ابن مطيع به ايشان گفت : تو را به خدا ، سوگند مى‏دهم كه به كوفه وارد نشوى . به خدا سوگند كه اگر بِدان وارد شوى ، حتماً تو را خواهند كشت .
حسين عليه السلام فرمود : «(جز آنچه خدا بر ما مقرّر كرده است ، به ما نخواهد رسيد )» و آن گاه با او خداحافظى كرد و رفت.۲

۵۷۰.مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى : عبد اللَّه بن مطيعِ عَدَوى ، به سوى حسين عليه السلام آمد و گفت: فدايت شوم ، اى فرزند پيامبر خدا! به عراق نرو ؛ چرا كه تو نزد خدا، احترام ويژه‏اى دارى و با پيامبر خدا نيز خويشاوندى ويژه دارى. پسرعموى تو در كوفه كشته شد و اگر بنى اميّه تو را بكشند ، از شكستن هيچ حرمتى پروا نخواهند كرد و پس از از كشتن تو ، از كشتن هيچ كس پروا نخواهند كرد. پس خدا را ، خدا را ، كه با [ دادن ]جان خويش ، ما را مصيبت‏زده گردانى!
حسين عليه السلام به سخن او توجّه نكرد.۳

1.بطن الرُّمّه، منزلگاه مردم بصره در سفرشان به مدينه است و كوفى‏ها و اهل بصره، در آن جا به هم مى‏رسند (معجم البلدان : ج ۳ ص ۷۲ . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان جلد ۲).

2.سارَ الحُسَينُ عليه السلام مِن بَطنِ الرُّمَّةِ ، فَلَقِيَهُ عَبدُ اللَّهِ بنُ مُطيعٍ ، وهُوَ مُنصَرِفٌ مِنَ العِراقِ ، فَسَلَّمَ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام ، وقالَ لَهُ : بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ! ما أخرَجَكَ مِن حَرَمِ اللَّهِ وحَرَمِ جَدِّكَ ؟ فَقالَ : إنَّ أهلَ الكوفَةِ كَتَبوا إلَيَّ يَسأَلونَني أن أقدَمَ عَلَيهِم ، لِما رَجَوا مِن إحياءِ مَعالِمِ الحَقِّ ، وإماتَةِ البِدَعِ . قالَ لَهُ ابنُ مُطيعٍ : أنشُدُكَ اللَّهَ ألّا تَأتِيَ الكوفَةَ ، فَوَاللَّهِ لَئِن أتَيتَها لَتُقتَلَنَّ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : (لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا) ، توبه : آيه ۵۱ . ثُمَّ وَدَّعَهُ ومَضى‏ (الأخبار الطوال : ص ۲۴۶) .

3.وأقبَلَ إلَيهِ [أي إلَى الحُسَينِ عليه السلام‏] عَبدُ اللَّهِ بنُ مُطيعٍ العَدَوِيُّ ، فَقالَ : جُعِلتُ فِداكَ يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، لا تَخرُج إلَى العِراقِ ، فَإِنَّ حُرمَتَكَ مِنَ اللَّهِ حُرمَةٌ ، وقَرابَتَكَ مِن رَسولِ اللَّهِ قَرابَةٌ ، وقَد قُتِلَ ابنُ عَمِّكَ بِالكوفَةِ ، وإنَّ بَني اُمَيَّةَ إن قَتَلوكَ لَم يَرتَدِعوا عَن حُرمَةِ اللَّهِ أن يَنتَهِكوها ، ولَم يَهابوا أحَداً بَعدَكَ أن يَقتُلوهُ ، فَاللَّهَ اللَّهَ أن تَفجَعَنا بِنَفسِكَ ! فَلَم يَلتَفِتِ الحُسَينُ عليه السلام إلى‏ كَلامِهِ (مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۱ ص ۲۱۶ . نيز ، ر . ك : الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۱۴) .

تعداد بازدید : 151593
صفحه از 873
پرینت  ارسال به