555
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1

6 / 17

عَمره، دختر عبد الرحمان‏۱

۵۷۶.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : عَمره دختر عبد الرحمان ، براى حسين عليه السلام نامه نوشت و تصميم او [براى رفتن به كوفه‏] را سنگين شمرد و او را به تسليم شدن و همراهى با جماعت ، سفارش كرد و به او خبر داد كه به قتلگاه مى‏رود. نيز مى‏گفت: گواهى مى‏دهم كه عايشه، برايم روايت كرد كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيده است كه مى‏فرمود : «حسين، در سرزمين بابِل، كشته خواهد شد».
حسين عليه السلام چون نامه‏اش را خواند ، فرمود: «پس من بايد به قتلگاه خويش بروم»، و رفت.۲

6 / 18

عمرو بن لوذان‏۳

۵۷۷.الإرشاد- به نقل از عبد اللَّه بن سليمان اسدى و مُنذِر بن مُشمَعِل اسدى -: چون سحرگاه شد،
حسين عليه السلام دستور داد كه يارانش بسيار آب بر دارند . آن گاه رفت تا به منزل عَقَبه‏۴ رسيد و در آن ، فرود آمد. پيرمردى از بنى عِكرِمه به نام عمرو بن لوذان به ديدارش آمد . از او پرسيد : كجا مى‏روى؟
حسين عليه السلام به او فرمود: «كوفه» .
پيرمرد گفت: تو را به خدا، باز گرد. به خدا سوگند ، جز به سوى نيزه‏ها و تيزىِ شمشيرها نمى‏روى و اينان كه به سوى تو نامه فرستاده‏اند ، اگر تضمين مى‏كردند كه عهده‏دار جنگ به همراه تو شوند و زمينه‏ها را هموار مى‏كردند و آن گاه به سوى آنان مى‏رفتى، درست بود ؛ ولى با اين شرايطى كه مى‏گويى ، صلاح نمى‏بينم كه به كوفه بروى.
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى عبد اللَّه! رأى صحيح ، بر من ، پوشيده نيست ؛ ولى دستور خداى متعال ، مغلوب نمى‏شود» .
سپس فرمود: «به خدا، تا وقتى جگرم را از درون [سينه‏] من بيرون نياورند ، رهايم نمى‏كنند و چون چنين كردند ، خدا، كسى را بر آنان چيره خواهد كرد كه خوارشان مى‏سازد تا خوارترين گروه مردمان باشند» .۵

1.عَمره دختر عبد الرحمان بن سعد بن زراره انصارى مدنى ، از قبيله بنى نجّار است كه در سال ۲۱ هجرى به دنيا آمد . وى تابعى و زنى مورد وثوق بود كه در خانه عايشه زندگى مى‏كرد . وى از عايشه و امّ سلمه روايت كرده است و زنى دانشمند بود . عمر بن عبد العزيز، به فرماندار مدينه دستور داد كه روايت‏هاى وى، نوشته شود تا مبادا از بين بروند . عبد الرحمان بن حارثة بن نعمان ، با وى ازدواج كرد . عَمره، در سال ۹۸ يا ۹۶ هجرى در گذشت .

2.وكَتَبَت إلَيهِ [أي إلَى الحُسَينِ عليه السلام ]عَمرَةُ بنتُ عَبدِ الرَّحمنِ ، تُعَظِّمُ عَلَيهِ ما يُريدُ أن يَصنَعَ ، وتَأمُرُهُ بِالطّاعَةِ ولُزومِ الجَماعَةِ ! وتُخبِرُهُ أنَّهُ إنَّما يُساقُ إلى‏ مَصرَعِهِ ، وتَقولُ : أشهَدُ لَحَدَّثَتني عائِشَةُ أنَّها سَمِعَت رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يَقولُ : «يُقتَلُ حُسَينٌ بِأَرضِ بابِلَ» . فَلَمّا قَرَأَ كِتابَها ، قالَ : فَلابُدَّ لي إذاً مِن مَصرَعي ! ومَضى‏ (الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۶ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۸) .

3.در عبارت الإرشاد ، «عمرو بن لوذان» آمده است ؛ ولى طبرى در تاريخ الطبرى (ج ۵ ص ۳۹۹) و ابن كثير در البداية و النهاية (ج ۸ ص ۱۷۱) ، فقط «لوذان» را ثبت كرده‏اند و ابن اثير در الكامل (ج ۲ ص ۵۴۹) ، تعبير «مردى از عرب» را قيد كرده است . به هر حال ، در منابع حديثى و رجالى ، مردى بدين نام ، ذكر نشده است.

4.عَقَبه ، يكى از منزل‏هاى راه مكّه است و آن جا، آبگاهى براى قبيله بنى عكرمه است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۱۳۴ . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان جلد۲ ) .

5.فَلَمّا كانَ السَّحَرُ أمَرَ [الحُسَينُ عليه السلام ]أصحابَهُ فَاستَقَوا ماءً وأكثَروا ، ثُمَّ سارَ حَتّى‏ مَرَّ بِبَطنِ العَقَبَةِ فَنَزَلَ عَلَيها ، فَلَقِيَهُ شَيخٌ مِن بَني عِكرِمَةَ يُقالُ لَهُ عَمرُو بنُ لوذانَ ، فَسَأَلَهُ : أينَ تُريدُ ؟ فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : الكوفَةَ ، فَقالَ الشَّيخُ : أنشُدُكَ اللَّهَ لَمَّا انصَرَفتَ ؛ فَوَاللَّهِ ما تَقدَمُ إلّا عَلَى الأَسِنَّةِ وحَدِّ السُّيوفِ ، وإنَّ هؤُلاءِ الَّذينَ بَعَثوا إلَيكَ لَو كانوا كَفَوكَ مَؤونَةَ القِتالِ ، ووَطَّؤوا لَكَ الأَشياءَ فَقَدِمتَ عَلَيهِم كانَ ذلِكَ رَأياً ، فَأَمّا عَلى‏ هذِهِ الحالِ الَّتي تَذكُرُ ، فَإِنّي لا أرى‏ لَكَ أن تَفعَلَ ! فَقالَ لَهُ : يا عَبدَ اللَّهِ ، لَيسَ يَخفى‏ عَلَيَّ الرَّأيُ ، ولكِنَّ اللَّهَ تَعالى‏ لا يُغلَبُ عَلى‏ أمرِهِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : وَاللَّهِ لا يَدَعونّي حَتّى‏ يَستَخرِجوا هذِهِ العَلَقَةَ مِن جَوفي ، فَإِذا فَعَلوا ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيهِم مَن يُذِلُّهُم ، حَتّى‏ يَكونوا أذَلَّ فِرَقِ الاُمَمِ (الإرشاد : ج ۲ ص ۷۶ ؛ تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۹۹ ) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام ج1
554

۵۷۴.المناقب ، ابن شهرآشوب : چون حسين عليه السلام قصد بيرون رفتن [از مكّه ]كرد ، عمرو۱ بن عبد الرحمان بن هشام مخزومى ، وى را از اين كار، بر حذر داشت.
امام عليه السلام فرمود: «پسرعمو! خداوند ، به تو پاداش نيكو دهد! هر چه مقدّر باشد ، همان مى‏شود و تو نزد من ، بهترين مشورت دهنده و دلسوزترين خيرخواهى» .۲

6 / 16

عمر بن على بن ابى طالب‏۳

۵۷۵.الملهوف- به نقل از محمّد بن عمر -: از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى دايى‏هايم ، خاندان عقيل ، صحبت مى‏كرد و مى‏گفت: چون برادرم حسين، از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد ، نزد او رفتم و او را تنها يافتم . به وى گفتم : جانم فدايت ، اى ابا عبد اللَّه! برادرت حسن، از پدرت برايم چنين نقل كرد . [در اين هنگام ]گريه و اشك ، امانم ندادند و صداى هق هق گريه‏ام بلند شد.
حسين ، مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برايت نقل كرد كه من كشته مى‏شوم؟» .
گفتم: حاشا كه چنين بگويد ، اى پسر پيامبر خدا!
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند مى‏دهم ، آيا از كشته شدن من خبر داد؟» .
گفتم: آرى. پس چرا دست نمى‏دهى و بيعت نمى‏كنى؟
فرمود: «پدرم خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله او را از كشته شدن او و من، باخبر ساخت و اين كه قبر من نزديك قبر او خواهد بود . آيا گمان مى‏برى كه چيزى را مى‏دانى كه من نمى‏دانم؟ به راستى كه خوارى و پَستى را هرگز بر خود نمى‏پسندم. فاطمه، پدرش را در حالى ملاقات مى‏كند كه از رفتار بنى اميّه با فرزندانش شاكى است. هرگز كسى كه او را از طريق [آزردن ]فرزندانش بيازارد، وارد بهشت نخواهد شد!» .۴

1.صحيح ، «عمر» است .

2.فَلَمّا عَزَمَ الحُسَينُ عليه السلام عَلَى الخُروجِ ، نَهاهُ عَمرُو بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ هِشامٍ المَخزومِيُّ . فَقالَ : جَزاكَ اللَّهُ خَيراً يَابن عَمِّ ، مَهما يُقضَ يَكُن ، وأنتَ عِندي أحمَدُ مُشيرٍ ، وأنصَحُ ناصِحٍ (المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۹۴) .

3.ر. ك: ص ۲۸۶ (فصل دوم / پيشنهاد عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام).

4.سَمِعتُ أبي عُمَرَ بنَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ يُحَدِّثُ أخوالي آلَ عَقيلٍ ، قالَ : لَمَّا امتَنَعَ أخِيَ الحُسَينُ عليه السلام عَنِ البَيعَةِ لِيَزيدَ بِالمَدينَةِ ، دَخَلتُ عَلَيهِ فَوَجَدتُهُ خالِياً ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، حَدَّثَني أخوكَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ عَن أبيهِ عليهما السلام ، ثُمَّ سَبَقَتنِي الدَّمعَةُ وعَلا شَهيقي ، فَضَمَّني إلَيهِ وقالَ : حَدَّثَكَ أنّي مَقتولٌ ؟ فَقُلتُ : حوشيتَ يَا بنَ رَسولِ اللَّهِ . فَقالَ : سَأَلتُكَ بِحَقِّ أبيكَ ، بِقَتلي خَبَّرَكَ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَلَولا ناوَلتَ وبايَعتَ! فَقالَ : حَدَّثَني أبي أنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله أخبَرَهُ بِقَتلِهِ وقَتلي ، وأنَّ تُربَتي تَكونُ بِقُربِ تُربَتِهِ ، فَتَظُنُّ أنَّكَ عَلِمتَ ما لَم أعلَمهُ ! وإنَّهُ لا اُعطى‏ الدُّنيا عَن نَفسي أبَداً ، ولَتَلقَيَنَّ فاطِمَةُ أباها شاكِيَةً ما لَقِيَت ذُرِّيَّتُها مِن اُمَّتِهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ أحَدٌ آذاها في ذُرِّيَّتِها (الملهوف : ص ۱۹ / طبعة أنوار الهدى) .

تعداد بازدید : 147338
صفحه از 873
پرینت  ارسال به