فصل سوم : ارزيابى سفر امام حسين عليه السلام به عراق و نهضت كوفه
امام حسين عليه السلام ، پس از خارج شدن از مدينه ، از سوم شعبان تا هشتم ذى حجّه سال شصت هجرى ، حدود چهارماه و پنج روز در مكّه توقّف كرد و پس از دريافت نامه مسلم بن عقيل عليه السلام از كوفه - كه حاكى از آمادگى كوفيان براى حمايت از ايشان در برابر حكومت يزيد بود - ، و نيز احساس خطر جدّى از ناحيه كارگزاران نظام حاكم در مراسم حج ، در هشتم ذى حجّه ، مكّه را به قصد كوفه ، ترك كرد .
بر پايه گزارشهاى تاريخى امام حسين عليه السلام ، به رغم ممانعت جدّى حكومت اُمَوى كه در آغاز ، با واسطه و بى واسطه ، ايشان را از سفر به كوفه ، باز مىداشتند ، و با ردّ پيشنهاد شمارى از مصلحتانديشان و علاقهمندان به ايشان كه با خطرناك توصيف كردن اين سفر ، با اصرار تمام، از او مىخواستند كه از تصميم خود منصرف گردد ، دعوت كوفيان را پذيرفت و به سوى كوفه حركت كرد و ضمن پيشگويىهاى مكرّر كنايى و بلكه صريح از به شهادت رسيدن خود و همراهان ، روانه كربلا شد ، و هنگام حركت از مكّه به سوى عراق ، به بنى هاشم نوشت :
مَن لَحِقَ بِىَ استُشهِدَ ، ومَن تَخَلَّفَ عَنّى لَم يَبلُغِ الفَتحَ۱ .
هر كس به من بپيوندد ، به شهادت مىرسد؛ و [امّا] هر كس نپيوندد ، به پيروزى نايل نمىآيد .
در اين باره ، چند پرسشْ مطرح است كه بايد به آنها پاسخ داد :
1 . سؤال اوّل اين كه : آيا انتخاب كوفه به عنوان پايگاه قيام عليه حكومت يزيد ، از نظر سياسى، كار صحيحى بوده است؟ آيا سياستمدار بزرگى مانند امام حسين عليه السلام ، با در نظر گرفتن سوابق كوفيان در برخورد با پدر او و برادر بزرگترش ، به وعده آنان در حمايت از وى در برابر حكومت بنى اميّه ، اعتماد مىكند و كوفه را به عنوان پايگاه مركز نهضت بر ضدّ حاكميت، انتخاب مىنمايد؟
به بيان واضحتر ، آيا امام عليه السلام آنچه را ديگران در مورد خطرناك بودن سفر به كوفه مىگفتند ، نمىدانست؟ و نهايت، اين كه : آيا امام عليه السلام نمىدانست كه فضاى عمومى جانبدارى از او - كه قبل از آمدن ابن زياد به كوفه ، در اين شهر حاكم بود - ، جوّ كاذبى است؟
2 . آيا همه دعوت كنندگان از امام حسين عليه السلام ، از شيعيان و پيروان اعتقادى و واقعىِ او بودند و چنان كه برخى پنداشتهاند ،۲ وى فريب شيعيان خود را خورد كه به او ، وعده يارى داده بودند ؛ امّا نه تنها از او حمايت نكردند ، بلكه به جنگ او برخاستند و با اين حساب ، شيعه ، خود، مقصّر اصلى در به وجود آمدن فاجعه عاشوراست ؟ يا اين كه «شيعه» در آن دوران ، مفهومى متفاوت با مفهومِ امروزى آن داشته است و كسانى كه امام حسين عليه السلام را تنها گذاشتند ، شيعه سياسى و اجتماعى بودند ، نه شيعه اعتقادى و حقيقى؟۳
3 . دلايل اقبال مردم كوفه به نهضت حسينى و پشت كردن به آن و به عبارت ديگر، عوامل شكست اين نهضت ، چه بود؟
1.دلائل الإمامة : ص ۱۸۷ ح ۱۰۷ ، بصائر الدرجات : ص ۴۸۱ ح ۵ نحوه .
2.مانند عبد اللَّه بن عبد العزيز، كه در كتابش (من قتل الحسين عليه السلام؟) مىگويد: «مردم كوفه به حسين عليه السلام ، نامه نوشتند و از او درخواست كردند كه به كوفه برود ؛ امّا طولى نكشيد كه فرستادهاش مسلم بن عقيل را تنها گذاشتند و به او نيرنگ زدند . آن گاه ، نوبت حسين عليه السلام رسيد كه آنچه از آنان به مسلم رسيده بود ، به او نيز برسد . همچنين تنها حسين عليه السلام نبود كه شيعيان به او نيرنگ زدند ؛ بلكه پيشتر ، به پدر و برادرش و پس از او به ديگر امامان اهل بيت - كه خدا از آنان خشنود باد - نيز نيرنگ زدند» (من قتل الحسين عليه السلام ؟ : ص ۱۱۸) . البته اين پندار ، به تفصيل ، پاسخ داده شده است . در اين باره ، ر . ك : مَن هم قَتَلة الحسين عليه السلام ؟ ، سيّد على حسينى ميلانى ؛ بازتاب تفكّر عثمانى در واقعه كربلا ، محمّدرضا هدايت پناه ؛ كوفه از پيدايش تا عاشورا ، صفرى فروشانى ؛ عاشوراشناسى ، اسفنديارى .
3.برخى محقّقان ، براى اين گونه از تشيّع ، اصطلاح «تشيّع كوفى» را به كار بردهاند (ر . ك : تاريخ تشيّع در ايران ، رسول جعفريان) .