۷۲۱.المعجم الكبير- به نقل از محمّد بن حسن -: چون عمر بن سعد بر حسين عليه السلام فرود آمد ، او يقين كرد كه آنان با وى مىجنگند . [پس] در ميان ياران خود براى سخنرانى برخاست و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود: «حوادثى رخ داده كه مىبينيد ! دنيا ، تغيير كرده و دگرگون شده و خوبىهايش پشت كرده و از ميان رفته است و از آن ، جز اندكى مانند قطره آبى در ته ظرف ، و مَعاشى ناچيز مانند چراگاه كممايه ، باقى نمانده است . مگر نمىبينيد كه بر پايه حق ، رفتار نمىشود و از باطل ، دورى نمىگردد ؟ بايد كه مؤمن به ملاقات خدا ، راغب باشد! به راستى كه من ، مرگ را جز خوشبختى و زندگى با ستمگران را جز رنج و خسارت نمىبينم» .۱
7 / 29
سخنرانى عليه السلام امام براى ياران خود و ياران حُر در منزلگاه بَيَضه۲
۷۲۲.تاريخ الطبرى- به نقل از عقبة بن ابى عَيزار -: حسين عليه السلام در بَيَضه براى ياران خويش و ياران حُر ، سخنرانى كرد . نخست حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود : «اى مردم! پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "هر كه حاكم ستمگرى را ببيند كه محرّمات خدا را حلال مىشمارد و پيمان خدا را مىشكند و بر خلاف سنّت پيامبر خدا مىرود و ميان بندگان خدا ، با گناه و ستم ، عمل مىكند ، ولى با كردار و يا گفتار ، بر او نشورد، بر خدا فرض است كه [ در قيامت ] او را به جايگاه همان ستمگر ببرد" .
بدانيد كه اينان ، به اطاعت شيطان در آمدهاند و اطاعت خدا را رها كردهاند . تباهى آوردهاند و حدود را معطّل نهادهاند و ثروتها را به خويش اختصاص دادهاند . حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمردهاند ، و من ، شايستهترين فرد هستم براى اين كه اين چيزها را تغيير دهد .
نامههاى شما به من رسيد و فرستادگانتان با بيعت شما ، نزد من آمدند كه : مرا تسليم نمىكنيد و از يارىام باز نمىمانيد . اگر به بيعت خويش عمل كنيد ، رشد مىيابيد. من ، حسين پسر على و پسر فاطمه دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله هستم . جانم با جانهاى شماست و كسانم با كسانِ شمايند و من ، مقتداى شمايم .
اگر به عهد خود رفتار نكنيد و پيمان خويش را بشكنيد و بيعت مرا از گردن خويش برداريد ، به جان خودم سوگند كه اين از شما تازه نيست، كه با پدرم ، برادرم و عموزادهام نيز چنين كرديد. فريبخورده ، كسى است كه فريب شما را بخورد . اقبال خويش را گم كردهايد و نصيب خويش را به تباهى دادهايد. هر كه پيمان بشكند ، به ضرر خويش مىشكند . زود است كه خدا ، مرا از شما بىنياز گرداند. درود و رحمت و بركات خداوند ، بر شما باد!»۳ .۴
1.لَمّا نَزَلَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِحُسَينٍ عليه السلام ، وأيقَنَ أنَّهُم قاتِلوهُ ، وقامَ في أصحابِهِ خَطيباً ، فَحَمِدَ اللَّهَ عزّوجل وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : قَد نَزَلَ ما تَرَونَ مِنَ الأَمرِ ، وإنَّ الدُّنيا تَغَيَّرَت وتَنَكَّرَت ، وأدَبَر مَعروفُها وَاستَمَرَّت ، حَتّى لَم يَبقَ مِنها إلّا كَصُبابَةِ الإِناءِ ، [و] إلّا خَسيسُ عَيشٍ كَالمَرعى الوَبيلِ . ألا تَرَونَ الحَقَّ لا يُعمَلُ بِهِ ، وَالباطِلَ لا يُتَناهى عَنهُ ! لِيَرغَبِ المُؤمِنُ في لِقاءِ اللَّهِ ، وإنّي لا أرى المَوتَ إلّا سَعادَةً ، وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَماً (المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۴ ح ۲۸۴۲ ، سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۳۱۰) .
2.بَيَضه : آبگاهى متعلّق به بنى يربوع كه ميان واقصه و عُذَيب، واقع شده و به حَزَن متّصل است (معجم البلدان : ج ۱ ص ۵۳۲ . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان جلد ۲) .
3.در نقل سخنرانىهاى امام عليه السلام در مصادر تاريخى ، در باره محلّ سخنرانى و نيز مخاطبان ، اختلافهايى ديده مىشود و نيز گاهى تلفيقها يا تقطيعهايى در مصادر ، صورت گرفته است. آن جا كه ناچار به ذكر يك نقل بودهايم ، تاريخ الطبرى را مبنا قرار دادهايم .
4.إنَّ الحُسَينَ عليه السلام خَطَبَ أصحابَهُ وأصحابَ الحُرِّ بِالبَيضَةِ ، فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ :
أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله قالَ : «مَن رَأى سُلطاناً جائِراً ، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللَّهِ ، ناكِثاً لِعَهدِ اللَّهِ ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ ، يَعمَلُ في عِبادِ اللَّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» .
ألا وإنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ ، وتَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَيءِ ، وأحَلّوا حَرامَ اللَّهِ ، وحَرَّموا حَلالَهُ ، وأنا أحَقُّ مَن غَيَّرَ .
قَد أتَتني كُتُبُكُم ، وقَدِمَت عَلَيَّ رُسُلُكُم بِبَيعَتِكُم ؛ أنَّكُم لا تُسلِمونّي ولا تَخذُلونّي ، فَإِن تَمَّمتُم عَلى بَيعَتِكُم تُصيبوا رُشدَكُم ، فَأَنَا الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ ، وَابنُ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، نَفسي مَعَ أنفُسِكُم ، وأهلي مَعَ أهليكُم ، فَلَكُم فِيَّ اُسوَةٌ ، وإن لَم تَفعَلوا ونَقَضتُم عَهدَكُم ، وخَلَعتُم بَيعَتي مِن أعناقِكُم ، فَلَعَمري ما هِيَ لَكُم بِنُكرٍ ، لَقَد فَعَلتُموها بِأَبي وأخي وَابنِ عمّي مُسلِمٍ ، وَالمَغرورُ مَنِ اغتَرَّ بِكُم ، فَحَظَّكُم أخطَأتُم ، ونَصيبَكُم ضَيَّعتُم ، ومَن نَكَثَ فَإِنّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ ، وسَيُغنِي اللَّهُ عَنكُم ، وَالسَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللَّهِ وبَرَكاتُهُ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۰۳ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۵۲) .