127
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

سخنى در باره ديگر ياران شهيد امام حسين عليه السلام‏

پيش از اين ، زندگى‏نامه اجمالىِ شمارى از شهداى كربلا كه نكته قابل توجّهى در باره آنها گزارش شده بود ، گذشت . اينك ، فهرست اسامى ديگر يارانِ شهيد امام حسين عليه السلام كه در منابع تاريخى يا حديثى از آنها ياد شده ، بدين سان ، ارائه مى‏گردد :

1 . ابراهيم بن حُصَين اسدى‏

تنها ابن شهرآشوب ، از او ياد كرده است . وى براى او رَجَزى نقل كرده و او را هلاك كننده 84 نفر ، شمرده است . وجود چنين شخصى با چنين كار بزرگى ، با سكوت منابع ديگر ، سازگار نيست .۱

2 . برادرزاده حُذَيفة بن اَسيد غِفارى‏

در كتاب بصائر الدرجات ، خبرى آمده است به اين مضمون كه : حُذَيفة بن اَسيد غِفارى ، به همراه برادرزاده‏اش در ديوانى كه در دست امام مجتبى عليه السلام بوده و نام شيعيان در آن بوده ، نظر مى‏كند و نام خود و برادرزاده‏اش را مى‏بيند و همين برادرزاده‏اش ، بعداً در ركاب امام حسين عليه السلام ، شهيد مى‏شود .۲ اين ، تنها خبر در باره اوست و در هيچ منبع ديگرى ، نام وى يافت نشد .

3 . ابو هَيّاج‏

ابو هياج عبد اللَّه (/ على) بن ابى سفيان بن حارث بن عبد المطّلب ، صحابى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله‏۳ و

1.المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۱۰۵ . در قاموس الرجال (ج ۱ ص ۱۷۲) آمده : «ولى سخن ضعيف در المناقب ابن شهرآشوب ، بسيار است» .

2.بصائر الدرجات : ص ۱۷۲ ، بحار الأنوار : ج ۲۶ ص ۱۲۴ ح ۱۹ .

3.الاستيعاب: ج ۳ ص ۵۳، الإصابة: ج ۴ ص ۱۰۱و ۱۰۲ ، تاريخ دمشق : ج‏۲۹ ص ۷۲ .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
126

عبد قيس به نام ماريه ، دختر سعد يا مُنقِذ - كه از شيعيان بود و خانه‏اش ، محلّى براى گِرد هم آمدن و گفتگو بود - ، چند روزى گِرد آمدند .
خبر روى آوردن حسين عليه السلام به ابن زياد رسيد و او به كارگزارش در بصره نوشت كه جاسوسانى بگمارد و راه را زير نظر بگيرد.
يزيد بن نُبَيط ، از [ قبيله ] عبد قيس ، تصميم گرفت كه به سوى حسين عليه السلام برود . از اين رو ، از ده پسرش پرسيد: كدام‏يك از شما با من مى‏آيد ؟ دو پسرش به نام‏هاى عبد اللَّه و عبيد اللَّه ، به او پاسخ مثبت دادند . او به همراهيانش در خانه آن زن گفت : من ، تصميم گرفته‏ام كه [ براى يارى حسين عليه السلام ]بروم و اكنون ، مى‏روم .
آنان به او گفتند: ما از ياران ابن زياد ، بر تو مى‏ترسيم .
او گفت : اگر كف اين دو كفشم بر دشت هموار ، ساييده [و تمام‏] شود ، باز هم جستجوى آنچه مى‏طلبم ، بر من آسان است [ و آن را رها نخواهم كرد ] .
سپس ، به راه افتاد و [ شجاعانه ، ] از ميانه راه اصلى رفت تا به [توقّفگاه ]حسين عليه السلام رسيد و در [صحراى ]اَبطَح ، به خيمه ايشان وارد شد . از سوى ديگر ، خبر حركت او به حسين عليه السلام رسيده بود و ايشان در پىِ او رفته بود . به او گفته شد: حسين عليه السلام ، به سوى خيمه تو ، به راه افتاده است .
او نيز به دنبال حسين عليه السلام رفت . حسين عليه السلام ، هنگامى كه وى را نيافت، در خيمه او به انتظارش نشست . يزيد بصرى آمد و ديد كه ايشان در خيمه او نشسته است . گفت : (به فضل و رحمت خدا [فرود آمدى‏]، به جهت اين ، بايد شادى كرد)۱ .
سپس بر حسين عليه السلام سلام داد و نزدش نشست و هدفش را از آمدن ، براى حسين عليه السلام بازگو كرد. ايشان هم برايش دعاى خير كرد . سپس ، وى همراه با حسين عليه السلام آمد تا نبرد ، در گرفت و او همراه حسين عليه السلام جنگيد و با پسرانش ، همراه حسين عليه السلام ، كُشته شدند .۲

1.يونس : آيه ۵۸ .

2.اِجتَمَعَ ناسٌ مِنَ الشّيعَةِ بِالبَصرَةِ في مَنزِلِ امرَأَةٍ مِن عَبدِ القَيسِ يُقالُ لَها مارِيَةُ ابنَةُ سَعدٍ - أو مُنقِذٍ - أيّاماً، وكانَت تَشَيَّعُ ، وكانَ مَنزِلُها لَهُم مَألَفاً يَتَحَدَّثونَ فيهِ ، وقَد بَلَغَ ابنَ زِيادٍ إقبالُ الحُسَينِ عليه السلام ، فَكَتَبَ إلى‏ عامِلِهِ بِالبَصرَةِ أن يَضَعَ المَناظِرَ ويَأخُذَ بِالطَّريقِ . قالَ : فَأَجمَعَ يَزيدُ بنُ نُبَيطٍ الخُروجَ - وهُوَ مِن عَبدِ القَيسِ - إلَى الحُسَينِ عليه السلام ، وكانَ لَهُ بَنونَ عَشَرَةٌ ، فَقالَ : أيُّكُم يَخرُجُ مَعي ؟ فَانتَدَبَ مَعَهُ ابنانِ لَهُ : عَبدُ اللَّهِ وعُبَيدُ اللَّهِ ، فَقالَ لِأصحابِهِ في بَيتِ تِلكَ المَرأَةِ : إنّي قَد أزمَعتُ عَلَى الخُروجِ ، وأنَا خارِجٌ ، فَقالوا لَهُ : إنّا نَخافُ عَلَيكَ أصحابَ ابنِ زِيادٍ ، فَقالَ : إنّي وَاللَّهِ لَو قَدِ استَوَت أخفافُهُما بِالجَدَدِ لَهانَ عَلَيَّ طَلَبُ مِن طَلَبَني . قالَ : ثُمَّ خَرَجَ فَتَقَدّى‏ فِي الطَّريقِ حَتّى‏ انتَهى‏ إلى‏ حُسَينٍ عليه السلام ، فَدَخَلَ في رَحلِهِ بِالأَبطَحِ ، وبَلَغَ الحُسَينَ عليه السلام مَجيئُهُ فَجَعَلَ يَطلُبُهُ ، وجاءَ الرَّجُلُ إلى‏ رَحلِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقيلَ لَهُ : قَد خَرَجَ إلى‏ مَنزِلِكَ ، فَأَقبَلَ في أثَرِهِ ، ولَمّا لَم يَجِدهُ الحُسَينُ عليه السلام جَلَسَ في رَحلِهِ يَنتَظِرُهُ ، وجاءَ البَصرِيُّ فَوَجَدَهُ في رَحلِهِ جالِساً ، فَقالَ : (بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُواْ) قالَ : فَسَلَّمَ عَلَيهِ وجَلَسَ إلَيهِ فَخَبَّرَهُ بِالَّذي جاءَ لَهُ ، فَدَعا لَهُ بِخَيرٍ ، ثُمَّ أقبَلَ مَعَهُ حَتّى‏ أتى‏ فَقاتَلَ مَعَهُ ، فَقُتِلَ مَعَهُ هُوَ وَابناهُ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۳ . نيز ، ر . ك : الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۳۴) .

تعداد بازدید : 132221
صفحه از 992
پرینت  ارسال به