۹۹۷.الإرشاد : ياران امام حسين عليه السلام ، يكى يكى پيش مىآمدند و مىجنگيدند و كُشته مىشدند تا آن كه جز خانوادهاش ، كسى با حسين عليه السلام نماند . آن گاه پسرش على اكبر عليه السلام - كه مادرش ليلا ، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود - ، قدم به ميدان نهاد . او از زيباروىترينِ مردمان و آن هنگام ، هجده - نوزده ساله بود .
او به دشمن، حمله بُرد و چنين خواند :
من على ، پسر حسين بن على امبه خانه خدا سوگند ، كه ما به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، نزديكتريم .
و به خدا سوگند ، كه پسر بىنَسَب (ابن زياد) نمىتواند بر ما حكم براند .با شمشير مىزنم و از پدرم ، حمايت مىكنم ؛
شمشير زدنِ جوان هاشمىِ قُرَشى .
او اين كار را بارها به انجام رساند و كوفيان ، از كُشتن او پروا مىكردند كه مُرّة بن مُنقِذ عبدى ، او را ديد و گفت : گناهان عرب بر دوش من باشد ، اگر بر من بگذرد و چنين كند و من ، پدرش را به عزايش ننشانم ! على اكبر عليه السلام ، مانند بار اوّل ، بر دشمن حمله بُرد كه مُرّة بن مُنقِذ ، راه را بر او گرفت و نيزهاى به او زد و بر زمينش انداخت . سپاهيان ، گِردش را گرفتند و او را با شمشيرهايشان ، تكّه تكّه كردند .
حسين عليه السلام به بالاى سر او آمد و ايستاد و فرمود : «خداوند ، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ، اى پسر عزيزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خداى ]رحمان و بر هتك حرمت پيامبر!» .
سپس اشك از چشمانش روان شد و فرمود : «دنياى پس از تو ، ويران باد !».
زينب عليها السلام خواهر حسين عليه السلام ، به شتاب ، بيرون دويد و ندا داد : اى برادرم و فرزند برادرم ! آن گاه ، آمد تا خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت . حسين عليه السلام ، سر او را گرفت و [ او را بلند كرد و ] به خيمهاش باز گردانْد و به جوانان [ خاندان ] خود ، فرمان داد و فرمود : «برادرتان را ببريد !» . آنان ، او را بُردند و در خيمهاى گذاشتند كه جلوى آن ، مىجنگيدند .۱