او مىنگريست و هيچ نمىگفت ؛ و حسين عليه السلام ، تنها مانْد۱ .۲
1001.مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى : على اكبر عليه السلام - كه مادرش ليلا ، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى و آن هنگام ، هجده ساله بود - ، گام پيش نهاد . هنگامى كه حسين عليه السلام او را ديد ، محاسن سپيدش را رو به آسمان كرد و گفت : «خدايا ! تو بر اين قوم، گواه باش كه جوانى به سوى آنان رفت كه از نظر صورت ، سيرت و سخن گفتن ، شبيهترين مردم به پيامبرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله بود و ما هر گاه مشتاق روى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مىشديم ، به روى او مىنگريستيم . خدايا ! بركتهاى زمين را از آنان ، باز دار و چون چنين كردى ، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه كن و هر يك را به راهى ببر و حاكمان را هيچ گاه از آنان ، راضى مدار ، كه آنانْ ما را دعوت كردند تا يارىمان دهند ؛ امّا بر ما هجوم آوردند كه با ما بجنگند و ما را بكُشند» . آن گاه ، حسين عليه السلام بر عمر بن سعد، بانگ بر آورد كه : «چه مىخواهى ؟ خداوند ، خويشاوندىِ تو را قطع كند و كارت را بر تو مبارك نگردانَد و كسى را بر تو مسلّط كند كه تو را در بسترت بكُشد ، همان گونه كه خويشان مرا از ميان بردى و نزديكىام به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را پاس نداشتى» .
آن گاه ، صدايش را بلند كرد و [اين آيه را] قرائت كرد : (خداوند ، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد . آنها دودمانى بودند كه برخى ، از برخى ديگر گرفته شده
1.در گزارشهاى ديگر ، نام مادر على اكبر عليه السلام ، ليلا ذكر شده است . نيز على اكبر عليه السلام ، نخستين شهيد از خانواده امام عليه السلام بوده است . اين ، بدان معناست كه عبّاس عليه السلام و برادرانش ، پس از شهادت على اكبر عليه السلام ، هنوز زنده و در كنار امام حسين عليه السلام بودهاند .
2.تَقَدَّمَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ الأَكبَرُ عليه السلام ، وهُوَ ابنُ ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً، ويُقالُ : اِبنُ خَمسٍ وعِشرينَ، وكانَ يُشَبَّهُ بِرَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله خَلقاً وخُلُقاً ونُطقاً، وجَعَلَ يَرتَجِزُ ويَقولُ:
أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّ
مِن عُصبَةٍ جَدُّ أبيهِمُ النَّبِيّنَحنُ وبَيتِ اللَّهِ أولى بِالوَصِيّ
وَاللَّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّأضرِبُكُم بِالسَّيفِ أحمي عَن أبي
أطعَنُكُم بِالرُّمحِ حَتّى يَنثَنيطَعنَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ
فَقَتَلَ سَبعينَ مُبارِزاً، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبيهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ، فَقالَ: يا أبَه العَطَشُ، فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : يَسقيكَ جَدُّكَ، فَكَرَّ أيضاً عَلَيهِم وهُوَ يَقولُ:
الحَربُ قَد بانَت لَها حَقائِقُ
وظَهَرَت مِن بَعدِها مَصادِقُوَاللَّهِ رَبِّ العَرشِ لا نُفارِقُ
جُموعَكُم أو تُغمَدُ البَوارِقُ
فَطَعَنَهُ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِيُّ عَلى ظَهرِهِ غَدراً، فَضَرَبوهُ بِالسَّيفِ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفا، وضَمَّهُ إلى صَدرِهِ وأتى بِهِ إلى بابِ الفُسطاطِ، فَصارَت اُمُّهُ شَهرَبانَوَيهِ وَلهى ، تَنظُرُ إلَيهِ ولا تَتَكَلَّمُ، فَبَقِيَ الحُسَينُ عليه السلام وَحيداً (المناقب ، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۱۰۹) .