193
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

فرمود و دست مبارك بر سر و روىِ ايشان كشيد و به شدّت مى‏گريست و ايشان هم مى‏گريستند ، به نوعى كه ساير اولادهاى آن حضرت [كه‏] در بيرون خانه بودند ، بى‏اختيار ، داخل خانه شدند و مى‏گريستند . پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام گرفت دست امام حسن عليه السلام را و به امانت سپرد فرزندان خود را به آن بزرگوار . پس نظر فرمود به عبّاس عليه السلام . ديد گريه او از همه شديدتر است . پس او را به نزد خود ، طلب فرمود و شيون بلندى كرد و مفصّل گريست و آن گاه فرمود : «اى پسرم ! اى جانم ! از حسين ، مراقبت كن ، كه او امانت خدا و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليها السلام و امانت من است . تو ياور او باش و خودت را فداى او كن» . آن گاه ، شيون زد و از گريه و فرياد زياد ، بيهوش شد .۱
همچنين در كتاب أسرار الشهادات ، آمده است :
گفته شده : زُهَير ، پيش از كشته شدنش ، نزد عبد اللَّه بن جعفر بن عقيل آمد و به او گفت : برادرم ! پرچم را به من بده . عبد اللَّه به وى گفت : آيا من در حمل آن ، كوتاهى كرده‏ام؟ زهير گفت : نه ؛ [ولى‏] من به آن ، نياز دارم .
راوى گفت : عبد اللَّه ، پرچم را به زهير داد و زهير ، آن را گرفت و به صورت ناگهانى ، پيش عبّاس بن على عليه السلام آورد و گفت : يا ابن امير المؤمنين ! مى‏خواهم خبرى را برايت بازگو كنم كه حفظش كرده‏ام . عبّاس عليه السلام گفت : بگو كه الآن ، وقت بازگويىِ خبر است . عيبى ندارد . بگو ، كه تو براى ما ، خبر قطعى نقل مى‏كنى . زهير به وى گفت : اى ابوالفضل! بدان كه پدرت امير المؤمنين عليه السلام ، وقتى تصميم گرفت با مادرت اُمّ البنين ازدواج كند ، دنبال برادرش عقيل - كه نسب‏شناسِ عرب بود - فرستاد و فرمود : «برادرم ! از تو مى‏خواهم كه برايم زنى را از خانواده‏هاى اصيل و نَسَب‏دار و شجاع ، انتخاب كنى تا با او پسرى شجاع بياورم كه ياور اين پسرم - و اشاره به حسين عليه السلام كرد - باشد و او را در سرزمين طفّ كربلا همراهى كند» . پدرت ، تو را براى اين روز ، ذخيره كرد . پس تو در دفاع از حرم برادر و برادرانت ، كوتاهى نكن .
راوى گفت : عبّاس عليه السلام ، تكان خورد و دست به ركابش كشيد و آن را كَند و گفت : اى زهير! در چنين روزى ، مرا تشجيع مى‏كنى؟! به خدا سوگند ، تو را به گونه‏اى مى‏بينم كه هرگز چنين نديده بودم .۲
بايد گفت : متأسّفانه ، هيچ سخنى از امير مؤمنان عليه السلام خطاب به عبّاس عليه السلام يا در باره وى ، در

1.شعشعة الحسينى : ج ۲ ص ۶۰ .

2.أسرار الشهادات : ج ۲ ص ۳۹۵ .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
192

اين قهرمان شكوهمند قيام كربلا و پشتيبان شكست‏ناپذير ابا عبد اللَّه عليه السلام ، در هنگامه اوج تنهايى امام عليه السلام و در راه رساندن آب به كام‏هاى خشكيده كاروان حسين عليه السلام ، شهدِ شهادت نوشيد .
غم شهادت او ، جان امام حسين عليه السلام را بسى فِسُرد ، بدان گونه كه در كنار قامت خونينش ، از سرِ سوز ، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود :
الآن انكسَرَ ظَهري، وَ قلَّت حيلَتي .
اكنون ، پشتم شكست وچاره‏ام ، ناچار شد۱ .
عبّاس عليه السلام ، در هنگام شهادت ، 34 سال داشت‏۲ . بنا بر اين ، در حدود سال 26 هجرى به دنيا آمده است . در «زيارت ناحيه مقدّسه» ، در باره او آمده است :
السَّلامُ عَلَى أبي الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أميرِ المُؤمِنينَ، المُواسي أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادي لَهُ الواقي، السّاعي إلَيهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ يَداهُ، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَيهِ يَزيدَ بنَ الرُّقادِ الحيتي وَ حَكيمَ بنَ الطُّفيلِ الطّائِيَّ .
سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امير مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان براى برادر ، برگيرنده از ديروزش براى فردايش ، فدايىِ او ، نگهدارنده ، كوشنده براى رساندن آب به او ، و كسى كه دست‏هايش بُريده شد ! خداوند ، قاتلانش يزيد بن رُقاد حيتى و حَكيم بن طُفَيل طايى را لعنت كند !۳
گفتنى است كه در شمارى از منابع متأخّر ، مطالبى در باره ابو الفضل العبّاس عليه السلام گزارش شده است كه در منابع قابل استناد ، ديده نمى‏شود . براى نمونه ، به شمارى از گزارش‏هاى بى‏اساس ، اشاره مى‏كنيم . در معالى السبطين آمده است كه :
آن هنگام كه شبِ بيست و يكم ماه رمضان شد و على عليه السلام در آستانه مرگ قرار گرفت ، عبّاس عليه السلام را به سينه چسبانْد و فرمود: «فرزندم كه چشم من در قيامت ، با تو روشن خواهد شد! فرزندم! هنگامى كه روز عاشورا شد و وارد شريعه شدى ، مبادا آب بنوشى ، در حالى كه برادرت حسين ، تشنه است!» .۴
نيز در كتاب شعشعة الحسينى آمده است :
جناب امير مؤمنان عليه السلام خلوت نمودند . حسنين عليهما السلام و زينب عليها السلام و امّ كلثوم عليها السلام را طلب

1.ر . ك : ص ۲۰۰ ح ۱۰۵۲ .

2.المجدىّ : ص ۱۵ ، شرح الأخبار : ج ۳ ص ۱۹۴ .

3.ر.ك: ص ۹۱۱ ح ۲۱۱۰ (زيارت دوم، به روايت الإقبال) .

4.معالى السبطين : ج ۱ ص ۲۷۷ .

تعداد بازدید : 131229
صفحه از 992
پرینت  ارسال به