۱۰۵۰.الملهوف : تشنگى حسين عليه السلام ، شدّت گرفت . از سيلْبندِ فرات ، بالا رفت تا خود را به آب برساند و عبّاس عليه السلام ، برادرش نيز پيشِ رويش بود . سواران ابن سعد ، راه را بر آن دو گرفتند و مردى از بنى دارِم ، تيرى به سوى حسين عليه السلام پرتاب كرد و آن را در گلوى شريفش نشانْد . امام - كه درودهاى خدا بر او باد - ، تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت تا كفِ هر دو دستش از خون ، پُر شد . سپس آن را پاشيد و گفت : «خدايا ! من از آنچه با پسر دختر پيامبرت مىكنند ، به تو شكايت مىكنم» .
سپس ، عبّاس عليه السلام را از او جدا كردند و او را از هر سو ، در ميان گرفتند تا او را به شهادت رساندند . خداوند ، روحش را پاك بدارد ! پس حسين عليه السلام ، به شدّت گريست . شاعر ، در اين باره گفته است :
سزامندترين كس به گريه مردم بر اوجوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا به گريه انداخت
برادر او و پسر پدرش على عليه السلامابو الفضلِ آغشته به خون
كسى كه براى حسين عليه السلام ، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز ، او را خم ننمودو با وجود تشنگى ، آب را به او بخشيد .۱
۱۰۵۱.ينابيع المودّة: چون تشنگى شدّت يافت، امام عليه السلام به برادرش عبّاس فرمود:... به فرات برو و براى ما آب بياور. او گفت: اطاعت مىشود. پس مردانى با او همراه گرديدند؛ ولى لشكر عمر سعد، مانع شدند. عبّاس بر آنها حمله نمود و افرادى از آنها را كشت تا اين كه آنها را از آبراه دور كرده آن گاه،