۱۱۹۲.المنتظم : حسين عليه السلام ، مدّتى [ نيمه جان ] ماند . هيچ كس به سراغ او نمىرفت ، جز آن كه باز مىگشت و ناخوش مىداشت كه عهدهدارِ كُشتن او شود . تشنگى حسين عليه السلام ، شدّت گرفت . پيش رفت تا آب بنوشد كه حُصَين بن تميم ، تيرى به سوى او انداخت كه در دهانش فرو رفت . حسين عليه السلام ، خونها را مىگرفت و به سوى آسمان مىپاشيد و مىگفت : «خدايا ! آنها را به شمار آور و همگى را بكُش . هيچ يك از آنان را بر روى زمين ، باقى مگذار» .۱
۱۱۹۳.الملهوف : هنگامى كه حسين عليه السلام از [شدّت] زخمها ، سنگين و [ از بسيارىِ اصابت تيرها ]مانند خارپشت شد ، صالح بن وَهْب مُزَنى - كه خدا ، لعنتش كند - ، نيزهاى به پهلوى امام عليه السلام زد . حسين عليه السلام ، با گونه راست ، از اسب بر زمين افتاد و سپس برخاست .
زينب عليها السلام ، از درِ خيمه بيرون آمد ، در حالى فرياد مىزد : واى ، برادر من ! واى ، سَرور من ! واى ، خاندان من ! كاش آسمان ، خراب مىشد و بر زمين مىافتاد ، و كوهها خاك شده ، در دشتها پراكنده مىشدند !
شمر ، بر يارانش فرياد زد : از او چه انتظار داريد ؟
از هر سو ، به او حمله كردند . زُرَعة بن شريك ، بر شانه چپ امام عليه السلام ضربهاى زد و حسين عليه السلام نيز [ با ضربهاى ]زُرْعه را زد و [ بر زمين ]انداخت . ديگرى بر گردن مقدّسش ضربهاى زد كه بر اثر آن ضربه ، به رو ، بر خاك افتاد .
خيلى ناتوان شده بود . به زحمت ، بلند مىشد و باز ، به رو ، بر زمين مىافتاد . سِنان بن اَنَس نَخَعى - كه لعنت خدا بر او باد - ، نيزهاى در تَرقُوهاش فرو بُرد و سپس ، آن را در آورد و در قفسه سينه امام عليه السلام ، فرو كرد . سِنان ، تيرى نيز به سوى امام عليه السلام انداخت كه بر گودىِ گلويش نشست . امام عليه السلام ، دوباره افتاد و [ سپس ]راست نشست و تير را بيرون كشيد . آن گاه ، كف دستهايش را به هم نزديك كرد [ و زير گلويش گرفت ] و هر وقت كه پُر مىشدند ، صورت و محاسنش را با آن ، رنگين مىكرد و مىفرمود : «اين گونه خواهم بود تا خدا را خونين و در حالى كه حقّم غصب شده ، ديدار كنم» .
عمر بن سعد ، به مردى در سمت راستش گفت : واى بر تو ! فرود بيا و حسين را راحت كن !
خولى بن يزيد اَصبَحى ، بى درنگ ، به سوى حسين عليه السلام شتافت تا سرش را جدا كند كه به لرزه