323
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

اى پسر عزيزم ! تربتت در شيشه‏اى دربسته ، نزد من است كه پيامبر خدا ، آن را به من سپرد .
حسين عليه السلام فرمود : «اى مادر ! به خدا سوگند ، من كشته مى‏شوم و از قضا و قدر و حكم واجب و قطعىِ خداى متعال ، نمى‏گريزم» .
اُمّ سلمه گفت : شگفتا! اگر [مى‏دانى كه‏] كشته خواهى شد ، كجا [و چرا ]مى‏روى؟
فرمود : «اى مادر ! اگر امروز نروم ، فردا مى‏روم و اگر فردا نروم ، پس‏فردا خواهم رفت . اى مادر ! به خدا سوگند كه از مرگ ، گريزى نيست . من ، جايى را كه در آن كشته مى‏شوم و روز آن را و حتّى لحظه شهادتم را و چاله‏اى را كه در آن دفن خواهم شد ، همان گونه مى‏شناسم كه تو را مى‏شناسم ، و همان گونه به آن مى‏نگرم كه به تو مى‏نگرم» .
اُمّ سلمه گفت : تو آن را ديده‏اى؟
فرمود : «اگر دوست دارى كه جايگاه آرميدنم و مكان [شهادت‏] خود و يارانم را نشانت بدهم ، چنين كنم» .
اُمّ سلمه گفت : [آرى ،] مى‏خواهم .
ايشان تنها يك بسم اللَّه گفت و زمين برايش فرو نشست [و هموار شد] تا آن كه جايگاه آرميدن و مكان [شهادت ]خود و يارانش را به امّ سلمه نشان داد و از همان تربت ، به او داد . امّ سلمه آن را با تربتى كه [از زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ]نزدش بود ، مخلوط كرد . سپس حسين عليه السلام بيرون آمد و به او فرمود : «من ، روز عاشورا كشته مى‏شوم» .
همان شبى كه صبحش حسين عليه السلام كشته شد ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پريشان و گريان و غبارآلوده ، به خواب اُمّ سلمه آمد . اُمّ سلمه گفت : اى پيامبر خدا ! چرا تو را گريان و غبارآلوده و پريشان مى‏بينم؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «هم‏اكنون ، پسرم حسين و يارانش را به خاك سپردم» .
امّ سلمه - كه خدا از او خشنود باد - بيدار شد و با بلندترين صدايش فرياد زد و گفت : واى پسرم!
ساكنان مدينه ، گرد آمدند و به او گفتند : چه پيش آمده است ؟
اُمّ سلمه گفت : پسرم حسين بن على ، كشته شد .
به او گفتند : از كجا مى‏دانى؟
اُمّ سلمه گفت : پيامبر خدا ، گريان و پريشان و غبارآلوده ، به خوابم آمد و به من خبر داد كه همان ساعت ، حسين و يارانش را به خاك سپرده است .
آنان گفتند : اينها خواب‏هاى پريشان است .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
322

شد ، هنگام كشته شدن حسين است» .
[شبى‏] فريادى از اتاق امّ سلمه بلند شد و من ، نخستين كسى بودم كه پيش او رفتم . به او گفتم : چرا ناراحتى ، اى مادر مؤمنان؟
گفت : پيامبر خدا را در خواب ديدم كه بر سرش خاك نشسته است . گفتم : چرا اين گونه‏اى؟ فرمود : «مردم بر پسرم هجوم بردند و او را كشتند . هم‏اكنون ، شاهد شهادتش بودم» . من لرزيدم و بيدار شدم و چون به سوى شيشه رفتم، ديدم كه خون از آن مى‏جوشد .
سلمى مى‏گويد: من نيز آن را ديدم كه پيش رويش گذاشته است .۱

۱۲۷۲.شرح الأخبار- به نقل از امّ سلمه -: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ، گريان ديدم . گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا مى‏گريى؟
فرمود : «فرزندم حسين ، كشته شد !» .۲

۱۲۷۳.الثاقب فى المناقب- به نقل از امام باقر عليه السلام -: هنگامى كه حسين عليه السلام خواست به سوى عراق برود ، اُمّ سلمه - كه خدا از او خشنود باد - به سوى او فرستاد . امّ سلمه ، كسى بود كه او را پرورش داده بود و حسين عليه السلام ، محبوب‏ترينِ افراد نزد او بود و امّ سلمه دلسوزترينِ اشخاص نسبت به حسين عليه السلام بود و در نزدش ، در شيشه‏اى ، تربت حسين عليه السلام ، بود كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را به وى سپرده بود .
پرسيد : اى پسر عزيزم ! آيا مى‏خواهى [از مدينه‏] خارج شوى ؟
به او فرمود : «اى مادر ! مى‏خواهم به عراق بروم» .
اُمّ سلمه گفت : من خداى متعال را به يادت مى‏آورم كه مبادا به سوى عراق بروى .
فرمود : «چرا ، اى مادر؟» .
اُمّ سلمه گفت : شنيدم كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد : «فرزندم حسين ، در عراق كشته مى‏شود» .

1.إنَّ سَلمَى المَدَنِيَّةَ ، قالَت : دَفَعَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله إلى‏ اُمِّ سَلَمَةَ قارورَةً فيها رَملٌ مِنَ الطَّفِّ ، وقالَ لَها : إذا تَحَوَّلَ هذا دَماً عَبيطاً فَعِندَ ذلِكَ يُقتَلُ الحُسَينُ . قالَت سَلمى‏ : فَارتَفَعَت واعِيَةٌ مِن حُجرَةِ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَكُنتُ أوَّلَ مَن أتاها ، فَقُلتُ لَها : ما دَهاكِ يا اُمَّ المُؤمِنينَ ؟ قالَت : رَأَيتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فِي المَنامِ وَالتُّرابُ عَلى‏ رَأسِهِ ، فَقُلتُ : ما لَكَ ؟ قالَ : «وَثَبَ النّاسُ عَلَى ابني فَقَتَلوهُ ، وقَد شَهِدتُهُ قَتيلاً السّاعَةَ» . فَاقشَعَرَّ جِلدي ، وَانتَبَهتُ وقُمتُ إلَى القارورَةِ ، فَوَجَدتُها تَفورُ دَماً ، قالَت سَلمى‏ : ورَأَيتُها مَوضوعَةً بَينَ يَدَيها (مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۲ ص ۹۶ ؛ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۲۳۲ ح ۳) .

2.رَأَيتُ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله في مَنامي يَبكي ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللَّهِ ، ما يُبكيكَ ؟ قالَ : قُتِلَ ابنِيَ الحُسَينُ (شرح الأخبار : ج ۳ ص ۱۶۷ ح ۱۱۰۶) .

تعداد بازدید : 132252
صفحه از 992
پرینت  ارسال به