۱۴۶۱.تهذيب التهذيب- به نقل از حمزة بن يزيد -: زن عاقلى از عاقلترين زنها ، به نام رَيّا را ديدم كه دايه يزيد بن معاويه بود و مىگويند صد سال ، عمر كرد . او گفت : مردى نزد يزيد آمد و گفت : اى حكمران مؤمنان ! مژده بده كه خدا ، تو را بر حسين ، چيره كرده و كشته شده و سرش را برايت آوردهاند و در تشتى نهاده شده است !
يزيد به غلام [خود] ، فرمان داد آن را بنمايد و هنگامى كه آن را ديد ، چهره خود را پوشانْد ، گويى بويى از آن شنيد .
آن سر ، در اسلحهخانه ماند تا سليمان ، خليفه شد . او به دنبال سر فرستاد و آن را آوردند . استخوانى از آن ، مانده بود . آن را خوشبو و كفن و دفن كرد و هنگامى كه سياهجامگان [به شام ]رسيدند ، از جاى سر پرسيدند و نبشِ قبر كردند و آن را برداشتند و خدا بهتر مىداند كه با آن ، چه كردند .۱
۱۴۶۲.البداية و النهاية : ابن عساكر ، در كتاب تاريخش (تاريخ مدينة دمشق) در شرح حال رَيّا ، دايه يزيد بن معاويه ، به نقل از وى آورده است : يزيد، هنگامى كه سر حسين عليه السلام پيشِ روى وى نهاده شد ، به شعر ابن زِبَعرى تمثّل جست كه سروده است :
كاش پدرانم در بدر ، اكنون شاهد بودندو بىتابى خزرج را از ضربه نيزه مىديدند !
ابن عساكر ، در ادامه مىگويد : سپس آن را سه روز در دمشق ، نصب كرد و آن گاه در اسلحهخانه نهاد تا آن كه به روزگار سليمان بن عبد الملك ، آن را برايش آوردند . استخوانى سفيد ، از آن مانده بود . [سليمان ،] آن را كفن كرد و خوشبو نمود و بر آن نماز خواند و در قبرستان مسلمانان به خاك سپرد ؛ امّا هنگامى كه سياهجامگان (يعنى هواداران عبّاسيان) [به شام] آمدند ، نبشِ قبر كردند و آن را با خود بردند .
ابن عساكر مىگويد : اين زن ، پس از دولت اُمَويان هم باقى ماند و از صد سالگى گذشت ، و