۱۴۶۸.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : يزيد بن معاويه ، هنگامى كه سر حسين عليه السلام و خاندانش را نزد او آوردند ، آن را به مدينه فرستاد و گروهى از وابستگان بنى هاشم را بر آن گمارد . نيز گروهى از وابستگان آل سفيان را با آنان ، همراه كرد و اثاثيه حسين عليه السلام و بازماندگان خاندانش را با آنان روانه ساخت و همه چيز را همراهشان كرد و هيچ نيازى از آنان در مدينه ننهاد ، جز آن كه فرمان داد تا برايشان بر آورده كنند . همچنين سر حسين عليه السلام را براى عمرو بن سعيد - كه آن زمان ، كارگزارش در مدينه بود - فرستاد .
عمرو گفت : دوست داشتم كه آن را براى من نمىفرستاد .
سپس عمرو فرمان داد تا سر حسين عليه السلام را كفن كنند و در بقيع ، نزد قبر مادرش به خاك بسپارند .۱
۱۴۶۹.أنساب الأشراف :۲ هنگامى كه [خبر] شهادت حسين عليه السلام به اهل مدينه رسيد ، نوحه و ناله بر او فراوان شد و شيون در خانههاى بنى هاشم ، بيشتر بود .
عمرو بن سعيدِ اَشدَق گفت : شيونى در عوض شيون بر عثمان !
مروان نيز هنگامى كه آن را شنيد ، گفت :
زنان قبيله بنى زُبَيد ، نالهاى زدندبه سانِ ناله زنان ما در روز اَزيَب .
عمرو بن سعيد نيز گفت : به خدا سوگند ، دوست داشتم كه امير مؤمنان ، سر او را براى ما نمىفرستاد .
مروان گفت : بد سخنى گفتى ! آن را براى من بياور :
بَه! چه خوش است خنكاى تو در دستانمو سرخى [خون جارى بر] گونههايت !
عمر بن شَبَّه ، به نقل از ابو بكر ، عيسى بن عبد اللَّه بن محمّد بن عمر بن على بن ابى طالب ، از پدرش برايمان نقل كرد كه : عمرو بن سعيد، بر منبر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خوندماغ شد . بَيّار اَسلَمى - كه [عمرو را از منبر رفتن] نهى مىكرد - گفت : امروز ، روز خون است .
آن روز ، سر حسين عليه السلام را آوردند و نصب كردند و صداى زنان [آل] ابو طالب ، بلند شد . مروان گفت :
زنان قبيله بنى زُبَيد ، نالهاى زدندبه سانِ ناله زنان ما در روز اَزيَب .
سپس آنان ، صيحه كشيدند . مروان گفت :
دَوسَر ،۳به آنان ضربهاى زدكه اركان حكومت را پايدار و استوار ساخت .
ابن ابى حُبَيش ، ميان سخنان عمرو برخاست و گفت : خدا ، فاطمه را بيامرزد !
عمرو ، كمى به سخنرانىاش ادامه داد و سپس گفت : شگفتا از اين اَلكَن ! تو را با فاطمه ، چه كار؟
گفت : مادرش خديجه [دختر خُوَيلِد بن اسد] است .
مقصودش اين بود كه او نيز از قبيله بنى اسد بن عبد العُزّى است .
عمرو گفت : آرى - به خدا سوگند - و دختر محمّد صلى اللَّه عليه و آله است . من [نَسَبِ] او را از سوى پدر مىگيرم و تو از سوى مادر . به خدا سوگند ، دوست داشتم كه فرمانرواى مؤمنان (يزيد) ، سر را از من دور مىكرد و آن را به سوى من نمىفرستاد . به خدا سوگند ، دوست داشتم كه سر حسين، بر
1.إنَّ يَزيدَ بنَ مُعاوِيَةَ حينَ قُدِمَ عَلَيهِ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام وعِيالِهِ ، بَعَثَ إلَى المَدينَةِ ، فَأَقدَمَ عَلَيهِ عِدَّةً مِن مَوالي بَني هاشِمٍ ، وضَمَّ إلَيهِم عِدَّةً مِن مَوالي آلِ أبي سُفيانَ ، ثُمَّ بَعَثَ بِثَقَلِ الحُسَينِ عليه السلام ومَن بَقِيَ مِن أهلِهِ مَعَهُم ، وجَهَّزَهُم بِكُلِّ شَيءٍ ، ولَم يَدَع لَهُم حاجَةً بِالمَدينَةِ إلّا أمَرَ لَهُم بِها ، وبَعَثَ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام إلى عَمرِو بنِ سَعيدِ بنِ العاصِ - وهُوَ إذ ذاكَ عامِلُهُ عَلَى المَدينَةِ - .
فَقالَ عَمرٌو : وَدِدتُ أنَّهُ لَم يَبعَث بِهِ إلَيَّ ، ثُمَّ أمَرَ عَمرٌو بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَكُفِّنَ ودُفِنَ فِي البَقيعِ عِندَ قَبرِ اُمِّهِ فاطِمَةَ عليها السلام (مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۲ ص ۷۵) .
2.متون پس از اين ، تنها فرستادن سر به مدينه را ادّعا مىكنند ، نه دفن آن را ؛ هر چند اصلِ فرستادن سر به مدينه نيز بعيد و دور از ذهن مىنمايد ؛ زيرا منزلت امام عليه السلام را در مدينه و محترم بودن ايشان نزد ساكنان آن جا را نمىتوان ناديده انگاشت .
3.دَوْسَر ، نام جنگجوترين گروه از تكاوران نُعمان بن مُنذِر (پادشاه حيره) بوده كه نزد همگان ، شُهره بودهاند . در عربى ، به شير شَرزه و سرسخت ، دَوسَر مىگويند (ر . ك : تاج العروس : ج ۶ ص ۴۰۲ مادّه «دسر») .