41
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

حبيب بن مُظاهر گفت: پذيرفته نمى‏شود؟! گمان بُرده‏اى كه نماز از خاندان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پذيرفته نمى‏شود و از تو - اى درازگوش - ، پذيرفته مى‏شود ؟!
حُصَين بن تميم ، به آنان يورش بُرد . حبيب بن مُظاهر نيز به سوى او بيرون آمد و با شمشير به صورت اسبش زد . اسب ، دست‏هايش را بلند كرد و حُصَين ، از آن [ بر زمين ]افتاد و يارانش ، او را با خود بردند و نجاتش دادند . حبيب ، شروع به رَجَزخوانى كرد :

سوگند ياد مى‏كنم كه اگر به شمارِ شما بوديم‏يا حتّى نصف شما ، گروه گروه ، فرار مى‏كرديد
اى بدتباران و پليدان !
و آن روز ، چنين رَجَز خواند :

من ، حبيب هستم و پدرم ، مُظاهر است‏يكّه‏سوار پيكارجو، ميان شعله‏هاى جنگ.
شما ، آماده‏تر و پُرشمارتريدو ما ، وفادارتر و شكيباتر .
و ما با حجّت برتر و حقّ آشكارتريم‏و از شما ، پرهيزگارتريم و دليل بهترى داريم.
سپس ، سخت جنگيد . مردى از قبيله بنى تميم به او حمله بُرد و با شمشير ، به سرش زد و خون او را ريخت. نام آن مرد ، بُدَيل بن صُرَيم و از قبيله بنى عُقفان بود . مردى ديگر از بنى تميم نيز به او حمله بُرد و او را با نيزه به زمين انداخت. حبيب ، خواست برخيزد كه حُصَين بن تميم ، با شمشير بر سرش زد و او را دوباره [ بر زمين ]انداخت . مرد تميمى ، فرود آمد و سرش را [ از تن ]جدا كرد .
حُصَين به او گفت : من ، شريك تو در كُشتنِ او بودم .
امّا او گفت: به خدا سوگند ، كسى جز من ، او را نكُشت .
حُصَين گفت: سر را به من بده تا به گردن اسبم بياويزم و مردم ببينند و شركت جستنِ مرا در كُشتن او بدانند. سپس ، آن را بگير و به نزد عبيد اللَّه بن زياد ببر كه من ، نيازى به جايزه كُشتن او ندارم .
مرد تميمى نپذيرفت ؛ ولى قومشان ، آن دو را بر همين گونه‏اى كه گفته شد، صلح دادند و او ، سرِ حبيب بن مُظاهر را به حُصَين داد تا به گردن اسبش بياويزد و ميان لشكر بچرخانَد . سپس ، آن را به او بدهد .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
40

۹۲۰.الأمالى ، صدوق- به نقل از عبد اللَّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام -: سپس حبيب بن مُظاهر اسدى - كه رضوان خدا بر او باد - ، به ميدان مبارزه آمد ، در حالى كه چنين رَجَز مى‏خواند :

من ، حبيبم و پدرم ، مُظهّر است‏ما ، از شما پاك‏تر و پاكيزه‏تريم‏
و بهترين مردم به گاه يادآورى را يارى مى‏دهيم .
آن گاه ، 31 تن از آنان را كُشت و سپس به شهادت رسيد . رضوان خدا بر او باد !۱

۹۲۱.الفتوح : حبيب بن مُظاهر اسدى ، به ميدان آمد ، در حالى كه رَجَز مى‏خواند و مى‏گفت:

من ، حبيبم و پدرم ، مُظاهر استيّكه‏سوارِ پيكارجو، ميان شعله‏هاى جنگ.
شما ، آماده‏تر و پُرشمارتريدو ما ، با حجّت برتر و چيره‏تر .
و شما ، خيانتكار در پيمانيدو ما از شما ، وفادارتر و شكيباتريم .
سپس يورش بُرد و آن قدر جنگيد تا به شهادت رسيد . خدايش بيامرزد !۲

۹۲۲.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مِخنَف -: سليمان بن ابى راشد ، از حُمَيد بن مسلم برايم نقل كرد : حسين عليه السلام ، در ظهر عاشورا فرمود : «از آنان بخواهيد كه دست نگه دارند تا نماز بخوانيم».
حُصَين بن تميم گفت: اين [ نماز ] پذيرفته نمى‏شود !

1.ثُمَّ بَرَزَ حَبيبُ بنُ مُظَهَّرٍ الأَسَدِيُّ رِضوانُ اللَّهِ عَلَيهِ ، وهُوَ يَقولُ : أنَا حَبيبٌ وأبي مُظَهَّرُ لَنَحنُ أزكى‏ مِنكُمُ وأطهَرُنَنصُرُ خَيرَ النّاسِ حينَ يُذكَرُ فَقَتَلَ مِنهُم أحَداً وثَلاثينَ رَجُلاً ، ثُمَّ قُتِلَ رِضوانُ اللَّهِ عَلَيهِ (الأمالى ، صدوق : ص ۲۲۴ ح ۲۳۹ ، روضة الواعظين : ص ۲۰۶ بدون نسبت دادن به اهل بيت عليهم السلام) .

2.وخَرَجَ ... حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ الأَسَدِيُّ ، وهُوَ يَرتَجِزُ ويَقولُ : أنَا حَبيبٌ وأبي مُظاهِرُ فارِسُ هَيجاءَ وحَربٍ تُسعَرُأنتُمُ أعَدُّ عُدَّةً وأكثَرُ ونَحنُ أعلى‏ حُجَّةً وأقهَرُوأنتُمُ عِندَ الوَفاءِ أغدَرُ ونَحنُ أوفى‏ مِنكُمُ وأصبَرُ ثُمَّ حَمَلَ فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى‏ قُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ (الفتوح : ج ۵ ص ۱۰۷ ؛ المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۱۰۳) .

تعداد بازدید : 159625
صفحه از 992
پرینت  ارسال به