دختر على عليه السلام ، در آن روز ، از پشت پوشش خود و در حالى كه صداى خود را به گريه بلند كرده بود ، به سخنرانى پرداخت و گفت : اى كوفيان ! بدا به حالتان ! چرا حسين را وا نهاديد و او را كشتيد و دارايىهايش را به تاراج برديد و براى خود برداشتيد و زنانش را اسير كرديد و به خاك سياه نشانديد؟! مرگ و هلاكت بر شما باد !
واى بر شما ! آيا مىدانيد چه بلاى بزرگى بر سرتان آمده است؟ و بار چه گناهى را بر پشت خود نهادهايد ؟ و چه خونهايى را ريختيد؟! و كدامين حرمت را شكستيد؟! و جامه كدامين دخترك را ربوديد؟! و چه اموالى را به تاراج برديد؟! بهترين مردانِ پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را كشتيد و مِهر از دلهايتان ، رَخت بر كشيد . هان كه حزب خدا چيرهاند و حزب شيطان ، زيانكارند!» .
سپس گفت :
برادرم را محاصره كرديد و او را كشتيد . واى بر مادرتان!به زودى ، آتشى سزايتان خواهد بود كه شعلهاش زبانه مىكشد .
خونهايى را ريختيد كه خداوند ، ريختن آنها را حرام كرده بودو قرآن و محمّد صلى اللَّه عليه و آله نيز ريختن آنها را روا نشمرده بودند .
هان ! آتش ، مژدهتان باد كه شما ، فردادر قهر آتشى خواهيد بود كه شعلهاش زبانه مىكشد!
و من در زندگىام ، بر برادرم خواهم گريستبر بهترين مولودى كه پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متولّد شده است .
با اشكى فراوان و جوشان و ريزانكه بر گونههايم هميشه جارى است و خشك نمىشود .
مردم ، صدا به گريه و ناله و زارى بلند كردند و زنان ، موهاى خود را پريشان نمودند و خاك بر سرشان ريختند و ناخن به چهره كشيدند و گونههاى خود را خراشيدند و ناله و فرياد كردند . مردان نيز گريستند و ريش خود را كَنْدند و هيچ روزى ، مرد و زن گريانى بيشتر از آن روز ديده نشد .۱