461
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

زينب عليها السلام گريست و سپس گفت : «بزرگم را كُشتى و خاندانم را هلاك كردى و شاخه‏ام را بُريدى و ريشه‏ام را از بيخ و بُن در آوردى . اگر اين ، دل تو را خُنَك مى‏كند ، خُنَك شد !».
عبيد اللَّه به او گفت : اين ، دليرى است .۱ به جانم سوگند ، پدرت نيز شاعر و دلير بود .
زينب عليها السلام گفت : «زن را چه به دلاورى؟! از دلاورى به كارهاى ديگر پرداختم . آنچه مى‏گويم ، الهام درونى من است» .۲

۱۵۲۷.الملهوف : ابن زياد در كاخ نشست و بار عام داد . سر حسين عليه السلام را آوردند و جلويش نهادند و زنان و كودكان حسين عليه السلام را نيز وارد كردند .
زينب ، دختر على عليه السلام ، ناشناس نشست . ابن زياد ، در باره او پرسيد .
گفتند : اين ، زينب ، دختر على است .
ابن زياد ، به سوى او رو كرد و گفت : ستايش ، خدايى را كه رسوايتان ساخت و سخنانتان را دروغ كرد !
زينب عليها السلام گفت : «تنها فاسق ، رسوا مى‏شود و تنها تبهكار ، دروغگو از كار در مى‏آيد ، كه آنها

1.در بيشتر متونى كه اين ماجرا را نقل كرده‏اند ، «سجع‏گويى (سَجاعة)» و نه «دليرى (شَجاعة)» آمده است كه درست‏تر مى‏نمايد و با بقيّه سخن هم سازگارتر است . سَجْع ، به معناى سخن قافيه‏دار ، امّا بدون وزن شعرى است . بر اين اساس ، ترجمه اين جمله ، چنين مى‏شود : «اين زن ، سجع مى‏گويد» (ر . ك : المصباح المنير : ص ۲۶۷ مادّه «سجع») .

2.لَمّا دُخِلَ بِرَأسِ حُسَينٍ عليه السلام وصِبيانِهِ وأخَواتِهِ ونِسائِهِ عَلى‏ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ ، لَبِسَت زَينَبُ ابنَةُ فاطِمَةَ عليها السلام أرذَلَ ثِيابِها ، وتَنَكَّرَت ، وحَفَّت بِها إماؤُها ، فَلَمّا دَخَلَت جَلَسَت ، فَقالَ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ : مَن هذِهِ الجالِسَةُ ؟ فَلَم تُكَلِّمهُ ، فَقالَ ذلِكَ ثَلاثاً ، كُلَّ ذلِكَ لا تُكَلِّمُهُ ، فَقالَ بَعضُ إمائِها : هذِهِ زَينَبُ ابنَةُ فاطِمَةَ عليها السلام . قالَ : فَقالَ لَها عُبَيدُ اللَّهِ : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذي فَضَحَكُم وقَتَّلَكُم وأكذَبَ اُحدوثَتَكُم ! فَقالَت : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذي أكرَمَنا بِمُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله وطَهَّرَنا تَطهيراً ، لا كَما تَقولُ أنتَ ، إنَّما يَفتَضِحُ الفاسِقُ ، ويُكَذَّبُ الفاجِرُ . قالَ : فَكَيفَ رَأَيتِ صُنعَ اللَّهِ بِأَهلِ بَيتِكِ ؟ قالَت : كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ ، فَبَرَزوا إلى‏ مَضاجِعِهِم ، وسَيَجمَعُ اللَّهُ بَينَكَ وبَينَهُم ، فَتَحاجّونَ إلَيهِ ، وتَخاصَمونَ عِندَهُ . قالَ : فَغَضِبَ ابنُ زِيادٍ وَاستَشاطَ ، قالَ : فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ حُرَيثٍ : أصلَحَ اللَّهُ الأَميرَ ! إنَّما هِيَ امرَأَةٌ ، وهَل تُؤاخَذُ المَرأَةُ بِشَي‏ءٍ مِن مَنطِقِها ؟ إنَّها لا تُؤاخَذُ بِقَولٍ ، ولا تُلامُ عَلى‏ خَطَلٍ . فَقالَ لَهَا ابنُ زِيادٍ : قَد أشفَى اللَّهُ نَفسي مِن طاغِيَتِكِ ، وَالعُصاةِ المَرَدَةِ مِن أهلِ بَيتِكِ . قالَ : فَبَكَت ، ثُمَّ قالَت : لَعَمري لَقَد قَتَلتَ كَهلي ، وأبَرتَ أهلي ، وقَطَّعتَ فَرعي ، وَاجتَثَثتَ أصلي ، فَإِن يَشفِكَ هذا فَقَدِ اشتَفَيتَ . فَقالَ لَها عُبَيدُ اللَّهِ : هذِهِ شَجاعَةٌ ، قَد لَعَمري كانَ أبوكَ شاعِراً شُجاعاً . قالَت : ما لِلمَرأَةِ وَالشَّجاعَةَ ! إنَّ لي عَنِ الشَّجاعَةِ لَشُغُلاً ، ولكِنَّ نَفثي ما أقولُ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۵۷ ؛ الإرشاد : ج ۲ ص ۱۱۵ ) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
460

ابن زياد گفت : ستايش ، خدايى را كه شما را كُشت و سخنتان را دروغ كرد !
زينب عليها السلام گفت : «ستايش ، خدايى را كه ما را به محمّد ، گرامى داشت و پاك و پاكيزه كرد !» .۱

۱۵۲۶.تاريخ الطبرى- به نقل از حُمَيد بن مسلم -: هنگامى كه سرِ حسين عليه السلام را با كودكان و خواهران و زنانش نزد عبيد اللَّه بن زياد آوردند ، زينب ، دختر فاطمه عليها السلام ، بدترين لباسش را پوشيده بود و ناشناس مى‏نمود و كنيزانش گِردش را گرفته بودند . هنگامى كه وارد شد ، نشست . عبيد اللَّه بن زياد گفت : اين كه نشست ، كه بود؟
زينب عليها السلام با او سخن نگفت .
عبيد اللَّه ، سه بار پرسيد و زينب عليها السلام در هر سه بار ، ساكت ماند . يكى از كنيزانش گفت : اين ، زينب، دختر فاطمه عليها السلام است .
عبيد اللَّه به او گفت : ستايش ، خدايى را كه شما را رسوا كرد و شما را كُشت و سخن دروغتان را آشكار كرد !
زينب عليها السلام گفت : «ستايش ، خدايى را كه ما را به محمّد صلى اللَّه عليه و آله گرامى داشت و پاك و پاكيزه‏مان كرد و آن گونه كه تو مى‏گويى ، نيست . تنها فاسق است كه رسوا مى‏شود و تنها تبهكار است كه تكذيب مى‏شود» .
ابن زياد گفت : كار خدا را با خاندانت ، چگونه ديدى؟
زينب عليها السلام گفت : «كشته شدن ، برايشان تقدير شده بود و آنان هم به سوى قتلگاهشان شتافتند و به زودى ، خداوند ، تو و ايشان را گِرد هم مى‏آورد و نزد او با هم اقامه دعوا و برهان مى‏كنيد» .
ابن زياد به خشم آمد و برافروخته شد [و آهنگ كشتن زينب عليها السلام را كرد] . عمرو بن حُرَيث به او گفت : خدا ، امير را به سلامت دارد! او يك زن است . آيا زنى را به سبب سخنش مؤاخذه مى‏كنيد؟ زن را به سخنش نمى‏گيرند و بر ناسزا و پريشان‏گويى‏اش سرزنش نمى‏كنند .
ابن زياد به او گفت : خداوند ، دل مرا با كشتن طغيانگرت و عاصيان نافرمان خاندانت خُنَك كرد !

1.قُدِمَ بِهِم [أيِ الأَسرى‏] عَلى‏ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ ، فَقالَ عُبَيدُ اللَّهِ : مَن هذِهِ ؟ فَقالوا : زَينَبُ بِنتُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ! فَقالَ : فَكَيفَ رَأَيتَ اللَّهَ صَنَعَ بِأَهلِ بَيتِكَ ؟ قالَت : كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ فَبَرَزوا إلى‏ مَضاجِعِهِم ، وسَيَجمَعُ اللَّهُ بَينَنا وبَينَكَ وبَينَهُم . قالَ : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذي قَتَلَكُم وأكذَبَ حَديثَكُم . قالَت : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذي أكرَمَنا بِمُحَمَّدٍ وطَهَّرَنا تَطهيراً (الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۸۱) .

تعداد بازدید : 132532
صفحه از 992
پرینت  ارسال به