537
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

1603.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى - به نقل از مجاهد - : [يزيد] با چوب‏دستى‏اش ، لب‏هاى امام عليه السلام را گشود و دندان‏هايش را هويدا كرد و با آن بر آنها زد و خواند :

قوم ما ، از انصاف دادن ، خوددارى كردند .از اين رو ، چوبْ‏دستى‏هايمان انصاف دادند و خون‏ها ريختند .
شكيب ورزيديم و شكيب ورزيدن ، عزم جدّى ماست ؛ولى شمشيرهايمان ، كفِ دست و مچ را قطع مى‏كند .
سرهاى مردمى را مى‏شكافيم كه نزد ما عزيزند؛ولى آنان ، نافرمان‏ترين و ستمكارترين‏ند .
يكى از همنشينان يزيد به او گفت : چوب‏دستى‏ات را بردار كه - به خدا سوگند - ، بارها دو لب محمّد صلى اللَّه عليه و آله را ديده‏ام كه بر همين جاى چوب‏دستى‏ات بوسه مى‏زند .
يزيد خواند :

اى كلاغ جدايى ! هر چه مى‏خواهى ، قارقار كن .تو بر كارى ناله سر مى‏دهى كه انجام شده است .
هر فرمان‏روايى و نعمتى ، زوال‏پذير است‏و دختران روزگار ، با هر چيز ، بازى [مرگ‏] دارند .
كاش پدرانم در بدر ، اكنون حاضر بودندو بى‏تابى خزرج را از زخم سلاح مى‏ديدند
و هلهله مى‏كردند و فرياد شادى مى‏كشيدندو سپس مى‏گفتند : اى يزيد ! پاينده و سربلند باشى!
من از نسل خِندِف نيستم ، اگراز خاندان محمّد ، انتقام آنچه را كردند ، نگيرم .
هاشميان ، با فرمان‏روايى ، بازى كردند ، وگرنه‏


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
536

۱۶۰۲.الفتوح : يزيد به اشعار عبد اللَّه بن زِبَعرى تمثّل جست و چنين خواند :

كاش پدرانم در بدر ، اكنون حاضر بودندو زخم خزرج را از تيزى سلاح مى‏ديدند
و هلهله مى‏كردند و فرياد شادى مى‏كشيدندو سپس مى‏گفتند : اى يزيد ! پاينده و سربلند باشى!
هنگامى كه نيزه‏ها ، بر سينه‏هاشان فرود آمدو كشتار ، ميان [قبيله‏] عبدِ اَشَل ، بالا گرفت‏
سزاى آنان را در برابر بدر داديم‏و واقعه‏اى مانند بدر را برپا داشتيم و برابر شد
آن گاه اين شعر را از خود افزود و گفت :

من از نسل عُتبه‏۱نيستم ، اگرانتقام آنچه را خاندان محمّد كردند ، از آنان نگيرم .۲

1.عُتبه ، جدّ بزرگ يزيد است .

2.جَعَلَ يَزيدُ يَتَمَثَّلُ بِأَبياتِ عَبدِ اللَّهِ بنِ الزِّبَعْرى‏ وهُوَ يَقولُ : لَيتَ أشياخي بِبَدرٍ شَهِدوا وَقعَةَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل‏لأََهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحاً ثُمَّ قالوا يا يَزيدُ لا تُسَل‏حينَ ألقَت بِقَناةٍ بَركَها وَاستَحَرَّ القَتلُ في عَبدِ الأَشَل‏فَجَزَيناهُم بِبَدرٍ مِثلَها وأقمَنا مِثلَ بَدرٍ فَاعتَدَل‏ ثُمَّ زادَ فيها هذَا البَيتَ مِن نَفسِهِ فَقالَ : لَستُ مِن عُتبَةَ إن لَم أنتَقِم‏ مِن بَني أحمَدَ ما كانَ فَعَل‏(الفتوح : ج ۵ ص ۱۲۹ ، البداية و النهاية : ج ۸ ص ۱۹۲) .

تعداد بازدید : 158654
صفحه از 992
پرینت  ارسال به