55
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

و نالان ، با غلام تُركش ، بيرون آمد . چگونگى رفتنش به سوى حسين عليه السلام ، اين گونه بود كه چون اين سخن را از حسين عليه السلام شنيد، نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: آيا تو مى‏خواهى با اين مرد ، بجنگى ؟ !
عمر گفت : به خدا سوگند ، آرى ؛ چنان جنگى كه آسان‏ترين بخش آن، انداختن سرها و افتادن دست‏ها باشد .
حُر گفت : آيا هيچ يك از پيشنهادهاى ايشان ، شما را راضى نمى‏كند ؟
عمر سعد گفت: به خدا سوگند ، اگر كار به دست من بود، [ صلح ] مى‏كردم ؛ امّا فرمانده‏ات [ عبيد اللَّه ]از آن ، خوددارى مى‏كند .
سپس حُر جلو رفت و از مردم ، كناره گرفت و به مردى از قبيله‏اش به نام قُرّة بن قيس - كه همراه او بود - ، گفت : اى قُرّه! آيا امروز ، اسبت را آب داده‏اى ؟
گفت : نه .
گفت : آيا نمى‏خواهى كه به او آب بنوشانى ؟
قُرّه مى‏گويد : به خدا سوگند ، گمان بردم كه او مى‏خواهد كنار بكِشد و در جنگ ، حاضر نشود و خوش ندارد كه من ، او را در حال چنين كارى ببينم ، مبادا كه گزارش دهم . به او گفتم : به اسبم آب نداده‏ام . مى‏روم تا به او آب بدهم .
از آن جا كه حُر بود ، دور شدم . به خدا سوگند ، اگر مرا از قصد خود آگاه مى‏كرد ، همراه او به سوى حسين عليه السلام مى‏رفتم . حُر ، كم كم خود را [ به حسين عليه السلام ]نزديك مى‏كرد . مردى از قبيله‏اش به او گفت : اى ابا يزيد! كارت مشكوك است . چه مى‏خواهى بكنى ؟
حُر گفت : به خدا سوگند ، خود را ميان بهشت و دوزخ مى‏بينم و - به خدا سوگند - ، هيچ چيز را بر بهشتْ ترجيح نمى‏دهم ، حتّى اگر تكّه تكّه و سوزانده شوم .
آن گاه اسبش را هِى زد و با غلام تركش به حسين عليه السلام پيوست و گفت : خدا ، مرا فدايت كند ، اى فرزند پيامبر خدا ! من، همانم كه تو را از برگشتن ، باز داشتم و همراهت در راه آمدم و تو را وادار به فرود آمدن در اين جا كردم . به خدايى كه جز او خدايى نيست ، گمان نمى‏كردم كه اينان ، پيشنهادت را نپذيرند و كارت را به اين جا برسانند . اگر پى مى‏بردم كه آنان مى‏خواهند تو را بكُشند ، اين كار را با تو نمى‏كردم . من اكنون با توبه از گذشته‏ام به درگاه خدا ، نزد تو آمده‏ام و تو را با جانم يارى مى‏دهم تا پيشِ روى تو بميرم . آيا در اين براى من ، توبه‏اى هست ؟
حسين عليه السلام فرمود : «آرى. خدا ، توبه‏ات را مى‏پذيرد و تو را مى‏آمرزد . نامت چيست ؟» .
گفت : من ، حُر هستم .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
54

عبور كرد و به لشكر حسين عليه السلام رسيد ، در حالى كه دستش را بر سرش نهاده بود و مى‏گفت: خدايا ! به سوى تو باز مى‏گردم. تو هم توبه‏ام را بپذير كه من ، دل‏هاى دوستان تو و فرزندان پيامبرت را لرزانده‏ام . اى فرزند پيامبر خدا ! آيا من مى‏توانم توبه كنم ؟
امام عليه السلام فرمود: «آرى . خداوند، توبه‏ات را پذيرفت» .
حُر گفت: اى فرزند پيامبر خدا ! آيا اجازه مى‏دهى برايت بجنگم ؟
امام عليه السلام ، اجازه فرمود . او به ميدان آمد ، در حالى كه چنين رَجَز خواند :

من ، گردن‏هايتان را با شمشير مى‏زنم‏در راه بهترين ساكن سرزمين خَيف ( صحراى مكّه ) .
آن گاه، هجده تن از آنان را كُشت و سپس ، كشته شد. امام حسين عليه السلام نزد او - كه خون از بدنش جارى بود - آمد و فرمود : «به به ! اى حُر ! تو در دنيا و آخرت ، حُرّى (آزاده‏اى) ، همان گونه كه چنين ناميده شده‏اى» .
سپس امام حسين عليه السلام ، چنين سرود :

بهترين آزاده ، حُرّ رياحى است‏و چه آزاده‏اى، كه جايگاه آمد و شدِ نيزه‏ها !
و چه خوب آزاده‏اى كه چون حسين، نداد داددر نخستين ساعات صبح ، جان خود را فدا كرد !۱

۹۳۰.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى- به نقل از ابو مِخنَف -: حسين عليه السلام بانگ زد : «آيا ياورى نيست كه ما را به خاطر رضاى خداى متعال ، يارى دهد. آيا مدافعى نيست كه از حرم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، دفاع كند ؟!» .
هنگامى كه حُرّ بن يزيد ، اين سخن را شنيد، دلش مضطرب و چشمانش اشكبار شد و گريان

1.ضَرَبَ الحُرُّ بنُ يَزيدَ فَرَسَهُ ، وجازَ عَسكَرَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إلى‏ عَسكَرِ الحُسَينِ عليه السلام ، واضِعاً يَدَهُ عَلى‏ رَأسِهِ ، وهُوَ يَقولُ : اللَّهُمَّ إلَيكَ اُنيبُ فَتُب عَلَيَّ ؛ فَقَد أرعَبتُ قُلوبَ أولِيائِكَ وأولادِ نَبِيِّكَ . يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، هَل لي مِن تَوبَةٍ ؟ قالَ : نَعَم ، تابَ اللَّهُ عَلَيكَ . قالَ : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ! أتَأذَنُ لي فَاُقاتِلَ عَنكَ ؟ فَأَذِنَ لَهُ ، فَبَرَزَ وهُوَ يَقولُ : أضرِبُ في أعناقِكُم بِالسَّيفِ‏ عَن خَيرِ مَن حَلَّ بِلادَ الخَيفِ‏ فَقَتَلَ مِنهُم ثَمانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً ثُمَّ قُتِلَ ، فَأَتاهُ الحُسَينُ عليه السلام ودَمُهُ يَشخَبُ ، فَقالَ : بَخٍ بَخٍ يا حُرُّ ، أنتَ حُرٌّ كَما سُمِّيتَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، ثُمَّ أنشَأَ الحُسَينُ عليه السلام يَقولُ : لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَني رِياحِ‏ ونِعمَ الحُرُّ مُختَلَفُ الرِّماحِ‏ونِعمَ الحُرُّ إذ نادى‏ حُسَيناً فَجادَ بِنَفسِهِ عِندَ الصَّباحِ‏(الأمالى ، صدوق : ص ۲۲۳ ح ۲۳۹ ، روضة الواعظين : ص ۲۰۵ بدون نسبت دادن به اهل بيت عليهم السلام) .

تعداد بازدید : 160633
صفحه از 992
پرینت  ارسال به