۱۶۲۱.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : يزيد ، رو به زين العابدين عليه السلام كرد و گفت : پدرت ، پيوند با من را بُريد و در فرمانروايى ، با من در افتاد . خداوند هم جزاى قطع رحِم و گناهكارىاش را داد !۱
۱۶۲۲.الفتوح : على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام پيش آمد تا جلوى يزيد بن معاويه ايستاد و شروع به خواندن كرد :
«طمع نورزيد كه ما را خوار بداريد تا ما ، بزرگتان بداريميا آزارمان دهيد تا ما از آزارتان ، دست نگاه داريم .
خدا مىداند كه دوستتان نداريمو سرزنشتان نمىكنيم ، اگر دوستمان نداشته باشيد» .
يزيد گفت : اى جوان ! راست گفتى ؛ امّا پدرت و جدّت خواستند كه فرمانروا باشند و ستايش ، خدايى را كه آن دو را خوار كرد و خونشان را ريخت !
على بن الحسين عليه السلام به او گفت : «اى پسر معاويه و هند و صَخر (ابو سفيان) ! پدران و نياكان من ، پيش از آن كه ما متولّد شويم ، فرمانروا بودهاند و جدّم على بن ابى طالب عليه السلام ، در جنگ بدر و اُحُد و احزاب ، پرچم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را به دست داشت و پدرت و جدّت ، پرچمهاى كافران را به دست داشتند» .
سپس على بن الحسين عليه السلام شروع به خواندن اين شعرها كرد :
چه مىگوييد اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما بگويد :شما امّت آخرين ، چه كرديد
با عترت و خاندانم ، پس از رفتن من ؟برخى از آنان ، اسيرند و برخى هم خفته به خون .
مزد خيرخواهىام براى شما ، اين نبودكه با خويشاوندانم ، چنين بدرفتارى كنيد!» .
سپس على بن الحسين عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى يزيد ! اگر مىدانستى چه كردهاى و چه