ما نزد خدا ، و كرامت و منّت نهادن خدا بر توست و اين ، از بزرگىِ ارزش تو و عظمت منزلت تو در نزد اوست؟! پس به دَماغت باد انداختى و به خود نگريستى و به غرور و سرمستى ، شانههايت را تكان مىدهى و با تكبّر ، گام بر مىدارى ، هنگامى كه ديدى دنيا به كام توست و كارها به خواستِ تو مىچرخد و حكومتى كه از آنِ ماست ، مال تو شده و كسى ديگر هم طالب آن نيست؟!
اندكى بِايست و مهلت بده و سبُكسرى و جهالت نكن . آيا سخن خداى عزّوجلّ را از ياد بردهاى كه : ( و كافران نپندارند كه مهلت ما به آنان ، برايشان نيكوست . ما به آنها ، تنها براى اين ، مهلت مىدهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنان ، عذابى خوار كننده خواهد بود) .
اى فرزند آزادشدگان [ِ مكّه] ! آيا اين ، عدالت است كه زنان و كنيزانت را در پسِ پرده مىنهى و دختران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را به اسارت مىبَرى ، پردهشان را دريدهاى و صورتهايشان را آشكار نمودهاى و دشمنان ، آنان را از اين شهر به آن شهر مىبرند و مسافران ، آنان را مىنگرند و در جلوى چشم اهالىِ آبادىها ، ظاهر مىشوند و نزديك و دور و حاضر و غايب و شريف و پست و فرودست و فرادست ، صورتهايشان را مىبينند ، [در حالى كه] كسى از مردانشان ، سرپرست آنها نيست و حمايتگرى ندارند ؟!
اين همه ، از سركشى تو در برابر خدا و انكارت نسبت به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله است و نپذيرفتن آنچه از نزد خدا آورده است ، و اين ، از تو شگفت و كار عجيبى نيست . كجا به كسى اميد خير مىرود كه جگر شهيدان را با دهان، [گاز زده و ]بيرون انداخته است و گوشتش از خون شهيدان ، روييده است۱ و در برابر سَرور پيامبران ، پرچم جنگْ برافراشته و گروهها را [در نبرد احزاب] گِرد آورده و شمشير جنگ ، بر كشيده و آنها را در روىِ پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله جنبانده است ؛ او كه ميان عرب ، بيشترين انكار را در برابر خدا ورزيده و پيامبر را ناديده گرفته و بيشترين دشمنى را آشكار كرده و از سرِ كفر و طغيان ، بيشترين سركشى را در برابر پروردگار ، داشته است ؟
هان كه اينها ، ثمره خصلتهاى كفرآميز است و كينهاى كه از كشتگان نبرد بدر ، در سينه[ات ]خلجان مىكند . پس آن كه به ديده نفرت و دشمنى و حقد و كينه به ما مىنگرد ، در دشمنى با ما كُندى نمىورزد ، كفرش را به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آشكار مىكند و آن را بر زبان مىآورد و از سرِ سرمستى و شادى ، به كشتن فرزندان و اسير كردن ذرّيّه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، بدون احساس گناه و گران شمردن آن ، مىپردازد و بزرگانش را ندا مىدهد و مىگويد :
هِلهِله مىكشيدند و فرياد شادى سر مىدادندو مىگفتند : اى يزيد ! برقرار و سربلند باشى!
و در همان حال ، بر دندانهاى پيشينِ ابا عبد اللَّه خم شده ، جايى را كه بوسهگاه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بوده ، با سرِ چوبدستىاش مىكوبد و شادى در چهرهاش برق مىزند .
به جانم سوگند ، با ريختن خون سَرور جوانان اهل بهشت و پسر بزرگ عرب و خورشيد خاندان عبد المطّلب ، زخم را شكافتى و آن را با سوزاندن و داغ نهادن ، از بيخ و بُن در آوردى . سپس بزرگانت را ندا دادى و با خون او به پيشينيان كافرت ، تقرّب جستى و آنگاه ، صدايت را بلند كردى و - به جانم سوگند - آنان را صدا زدى و اى كاش حاضر بودند ! به زودى ، تو به حضور آنان مىروى ، نه آن كه آنان به حضور تو بيايند و آن گاه كه به سوى خشم خدا و رو به رو شدن با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مىروى ، دوست خواهى داشت كه همين دست راستت - كه با آن ، ادّعا[ى فتح ]مىكنى - ، از آرنج ، فلج و قطع شده بود و دوست خواهى داشت كه مادرت ، تو را باردار نشده بود و پدرت ، تو را به دنيا نياورده بود .
خدايا ! حقّمان را بگير و از ستمكار بر ما ، انتقام بكِش و خشمت را بر كسى كه خونمان را ريخته و حريممان را شكسته و حاميانمان را كُشته و پردهمان را دريده ، فرود آر .
كارت را كردى ؛ ولى جز پوست خود را پاره نكردى و جز گوشت خود را نشكافتى و به زودى بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با كولهبار [گناهِ ريختن] خون فرزندانش و هتك حرمتش و ريختن خون خاندان و خانوادهاش در مىآيى ، در جايى كه خداوند ، پراكندگىشان را به واسطه او گِرد مىآورَد و پريشانىشان را با او جمع مىكند و از ستمكار به ايشان ، انتقام مىگيرد و حقّشان را از دشمنانشان مىگيرد .
شادىِ كشتن آنان ، تو را از جاى ، بر نياوَرَد (و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شدهاند ، مُردهاند ؛ بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگار خود ، روزى مىخورند و از آنچه خدا به لطفش به آنان داده است ، شادماناند)۲ و سرپرستى و داورى خدا و طرفِ دعوا بودن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله براى تو و پشتيبانى جبرئيل عليه السلام [از او] ، تو را بس است و به زودى ، آن كه تو را در اين جايگاه نشانْد و بر گردن مسلمانانْ سوار كرد ، خواهد دانست كه ستمكاران ، بد جاىگزينى برگزيدهاند و كدام يك از شما در جايگاهى بدتر و گمراهتر است .
كوچك شمردن جايگاهت و چيزى نشمردن سرزنش تو ، به توهّم كارگر افتادن آنها در تو