559
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

ما نزد خدا ، و كرامت و منّت نهادن خدا بر توست و اين ، از بزرگىِ ارزش تو و عظمت منزلت تو در نزد اوست؟! پس به دَماغت باد انداختى و به خود نگريستى و به غرور و سرمستى ، شانه‏هايت را تكان مى‏دهى و با تكبّر ، گام بر مى‏دارى ، هنگامى كه ديدى دنيا به كام توست و كارها به خواستِ تو مى‏چرخد و حكومتى كه از آنِ ماست ، مال تو شده و كسى ديگر هم طالب آن نيست؟!
اندكى بِايست و مهلت بده و سبُك‏سرى و جهالت نكن . آيا سخن خداى عزّوجلّ را از ياد برده‏اى كه : ( و كافران نپندارند كه مهلت ما به آنان ، برايشان نيكوست . ما به آنها ، تنها براى اين ، مهلت مى‏دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنان ، عذابى خوار كننده خواهد بود) .
اى فرزند آزادشدگان [ِ مكّه‏] ! آيا اين ، عدالت است كه زنان و كنيزانت را در پسِ پرده مى‏نهى و دختران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را به اسارت مى‏بَرى ، پرده‏شان را دريده‏اى و صورت‏هايشان را آشكار نموده‏اى و دشمنان ، آنان را از اين شهر به آن شهر مى‏برند و مسافران ، آنان را مى‏نگرند و در جلوى چشم اهالىِ آبادى‏ها ، ظاهر مى‏شوند و نزديك و دور و حاضر و غايب و شريف و پست و فرودست و فرادست ، صورت‏هايشان را مى‏بينند ، [در حالى كه‏] كسى از مردانشان ، سرپرست آنها نيست و حمايتگرى ندارند ؟!
اين همه ، از سركشى تو در برابر خدا و انكارت نسبت به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله است و نپذيرفتن آنچه از نزد خدا آورده است ، و اين ، از تو شگفت و كار عجيبى نيست . كجا به كسى اميد خير مى‏رود كه جگر شهيدان را با دهان، [گاز زده و ]بيرون انداخته است و گوشتش از خون شهيدان ، روييده است‏۱ و در برابر سَرور پيامبران ، پرچم جنگْ برافراشته و گروه‏ها را [در نبرد احزاب‏] گِرد آورده و شمشير جنگ ، بر كشيده و آنها را در روىِ پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله جنبانده است ؛ او كه ميان عرب ، بيشترين انكار را در برابر خدا ورزيده و پيامبر را ناديده گرفته و بيشترين دشمنى را آشكار كرده و از سرِ كفر و طغيان ، بيشترين سركشى را در برابر پروردگار ، داشته است ؟
هان كه اينها ، ثمره خصلت‏هاى كفرآميز است و كينه‏اى كه از كشتگان نبرد بدر ، در سينه‏[ات ]خلجان مى‏كند . پس آن كه به ديده نفرت و دشمنى و حقد و كينه به ما مى‏نگرد ، در دشمنى با ما كُندى نمى‏ورزد ، كفرش را به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آشكار مى‏كند و آن را بر زبان مى‏آورد و از سرِ سرمستى و شادى ، به كشتن فرزندان و اسير كردن ذرّيّه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، بدون احساس گناه و گران شمردن آن ، مى‏پردازد و بزرگانش را ندا مى‏دهد و مى‏گويد :
هِلهِله مى‏كشيدند و فرياد شادى سر مى‏دادندو مى‏گفتند : اى يزيد ! برقرار و سربلند باشى!
و در همان حال ، بر دندان‏هاى پيشينِ ابا عبد اللَّه خم شده ، جايى را كه بوسه‏گاه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بوده ، با سرِ چوب‏دستى‏اش مى‏كوبد و شادى در چهره‏اش برق مى‏زند .
به جانم سوگند ، با ريختن خون سَرور جوانان اهل بهشت و پسر بزرگ عرب و خورشيد خاندان عبد المطّلب ، زخم را شكافتى و آن را با سوزاندن و داغ نهادن ، از بيخ و بُن در آوردى . سپس بزرگانت را ندا دادى و با خون او به پيشينيان كافرت ، تقرّب جستى و آن‏گاه ، صدايت را بلند كردى و - به جانم سوگند - آنان را صدا زدى و اى كاش حاضر بودند ! به زودى ، تو به حضور آنان مى‏روى ، نه آن كه آنان به حضور تو بيايند و آن گاه كه به سوى خشم خدا و رو به رو شدن با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى‏روى ، دوست خواهى داشت كه همين دست راستت - كه با آن ، ادّعا[ى فتح ]مى‏كنى - ، از آرنج ، فلج و قطع شده بود و دوست خواهى داشت كه مادرت ، تو را باردار نشده بود و پدرت ، تو را به دنيا نياورده بود .
خدايا ! حقّمان را بگير و از ستمكار بر ما ، انتقام بكِش و خشمت را بر كسى كه خونمان را ريخته و حريممان را شكسته و حاميانمان را كُشته و پرده‏مان را دريده ، فرود آر .
كارت را كردى ؛ ولى جز پوست خود را پاره نكردى و جز گوشت خود را نشكافتى و به زودى بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با كوله‏بار [گناهِ ريختن‏] خون فرزندانش و هتك حرمتش و ريختن خون خاندان و خانواده‏اش در مى‏آيى ، در جايى كه خداوند ، پراكندگى‏شان را به واسطه او گِرد مى‏آورَد و پريشانى‏شان را با او جمع مى‏كند و از ستمكار به ايشان ، انتقام مى‏گيرد و حقّشان را از دشمنانشان مى‏گيرد .
شادىِ كشتن آنان ، تو را از جاى ، بر نياوَرَد (و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شده‏اند ، مُرده‏اند ؛ بلكه آنان زنده‏اند و نزد پروردگار خود ، روزى مى‏خورند و از آنچه خدا به لطفش به آنان داده است ، شادمان‏اند)۲ و سرپرستى و داورى خدا و طرفِ دعوا بودن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله براى تو و پشتيبانى جبرئيل عليه السلام [از او] ، تو را بس است و به زودى ، آن كه تو را در اين جايگاه نشانْد و بر گردن مسلمانانْ سوار كرد ، خواهد دانست كه ستمكاران ، بد جاى‏گزينى برگزيده‏اند و كدام يك از شما در جايگاهى بدتر و گم‏راه‏تر است .
كوچك شمردن جايگاهت و چيزى نشمردن سرزنش تو ، به توهّم كارگر افتادن آنها در تو

1.اشاره به كارهاى ابوسفيان و هند ، اجداد يزيد است .

2.آل عمران : آيه ۱۶۹ و ۱۷۰ .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
558

۱۶۲۷.الاحتجاج- به نقل از پيرمردى راستگو از بزرگان بنى هاشم -: زينب عليها السلام بر پاى خود ايستاد و به مجلس ، اِشراف پيدا كرد و با اظهار كمالات محمّد صلى اللَّه عليه و آله و اعلان اين كه : «ما بر رضاى خدا ، شكيب مى‏ورزيم و سكوتمان از بيم و ترس نيست» ، سخنْ آغاز كرد .
زينب عليها السلام دختر على عليه السلام - كه مادرش فاطمه عليها السلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بود - برخاست و گفت : «ستايش ، خداى جهانيان را و درود بر جدّم ، سَرور پيامبران! خداوند سبحان ، راست مى‏گويد كه: (سپس فرجام بدكاران ، اين شد كه آيات خدا را انكار نمودند و آنها را مسخره مى‏كردند)۱ . اى يزيد! آيا گمان بردى كه چون زمين را از همه سو بر ما گرفتى و آسمان را بر ما تنگ كردى و ما را در خوارىِ اسارت تو ، رديف كرده‏اند و به سوى تو مى‏كِشند و بر ما چيره گشته‏اى ، نشانه خوارىِ

1.روم : آيه ۱۰ .

تعداد بازدید : 132331
صفحه از 992
پرینت  ارسال به