603
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

محدّث قمّى نيز به تبعيت از استاد خود ، محدّث نورى ، مى‏نويسد :
مكشوف باد كه ثقات محدّثين و مورّخين ، متّفق اند ؛ بلكه خودِ سيّد جليل على بن طاووس نيز روايت كرده كه بعد از شهادت حضرت امام حسين عليه السلام ، عمر سعد ملعون ، نخست ، سرهاى شهدا را به نزد ابن زيادِ لعين ، روانه كرد و از پس آن ، روز ديگر ، اهل بيت را به جانب كوفه برد و ابن زياد خبيث ، بعد از شناخت و شماتت با اهل بيت ، ايشان را محبوس داشت و نامه به يزيد بن معاويه فرستاد كه در باب اهل بيت و سرها ، چه عمل نمايد. يزيد لعين ، جواب نوشت كه به جانب شام ، روان بايد داشت . لاجرم ، ابن زياد ملعون ، تهيّه سفر ايشان نموده و ايشان را به جانب شام فرستاد . و آنچه از قضاياى عديده و حكايت متفرّقه سِير ايشان به جانب شام از كتب معتبره نقل شده ، چنان مى‏نمايد كه ايشان را از راه سلطانى و قُرا و شهرهاى معموره ، عبور داده‏اند كه قريب چهل منزل مى‏شود ، و اگر قطع نظر كنيم از ذكر منازل ايشان و گوييم از برّيه غربى فرات ، سير ايشان بوده ، آن هم قريب به بيست روز مى‏شود ؛ چه ، مابين كوفه و شام به خطّ مستقيم ، يكصد و هفتاد و پنج فرسخ گفته شده و در شام هم قريب به يك ماه ، توقّف كرده‏اند ، چنان كه سيّد ، در اقبال فرموده : "روايت شده كه اهل بيت ، يك ماه در شام ، اقامت كردند در موضعى كه ايشان را از سرما و گرما نگاه نمى‏داشت" - . پس با ملاحظه اين مطالب، خيلى مستبعد است كه اهل‏بيت بعد از اين همه قضايا، از شام برگردند و روز بيستم شهر صفر - كه روز اربعين و روز ورود جابر به كربلا بوده - به كربلا وارد شوند، و خودِ سيّد اجل ، اين مطلب را در اقبال ، مستبعد شمرده ، به‏علاوه آن كه اَحَدى از اَجلّاى فنّ حديث و معتمدين اهل سِيَر و تواريخ در مقاتل و غيره ، اشاره به اين مطلب نكرده‏اند ، با آن كه ذكر آن از جهاتى شايسته بود ؛ بلكه از سياق كلام ايشان ، انكار آن معلوم مى‏شود - چنان كه از عبارت شيخ مفيد در باب حركت اهل بيت به سمت مدينه در يافتى و قريب اين عبارت را ابن اثير و طبرى و قرمانى و ديگران ، ذكر كرده‏اند و در هيچ كدام ، ذكرى از سفر عراق نيست - ؛ بلكه شيخ مفيد۱ و شيخ طوسى‏۲
و كفعمى‏۳ گفته‏اند كه : در روز بيستم صفر ، حرم حضرت ابى عبد اللَّه الحسين عليه السلام رجوع كردند از شام به مدينه و در همان روز ، جابر بن عبد اللَّه ، به جهت زيارت امام حسين عليه السلام به كربلا آمد و اوّلْ كسى است كه امام حسين عليه السلام‏را زيارت كرد .

1.ر . ك : ص ۵۹۹ ح ۱۶۸۳ .

2.مصباح المتهجّد : ص ۷۸۷ . نيز، ر.ك: العُدد القويّة : ص ۲۱۹ ح‏۱۱ .

3.ر . ك : المصباح، كفعمى: ص ۶۴۸ ، بحار الأنوار: ج ۹۸ ص ۳۳۴ .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
602

حسين عليه السلام ، هيچ چيز ديگرى ندارد . موضوعِ تجديد عزاى اهل بيت نيست . موضوعِ آمدن اهل بيت به كربلا نيست . اصلاً راه شام از كربلا نيست . راه شام به مدينه ، از همان شام ، جدا مى‏شود .۱
ظاهراً اين نظريّه ، مبتنى بر آن چيزى است كه محدّث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان ، در اين باره آورده است . وى ضمن بيان دلايلى براى اثبات نظريّه خود، مبنى بر باز نگشتن اهل بيت امام عليهم السلام به كربلا ، مى‏گويد :
بر هر ناظرى در كتب مقاتل ، مخفى نيست كه بعد از ندامت ظاهرى رِجس پليد يزيد و عذر خواستن و مخيّر نمودنْ آل اللَّه را بين ماندن در شام و برگشتن به وطن اصلى (مدينه طيّبه) و اختيار كردن ايشان ، مراجعت را ، در اين كه به عزم مدينه از شام بيرون رفتند و از عراق و كربلا ، ذكرى در آن جا نبود و بنا به رفتن آن صوب نبود و راه شام به عراق ، از خودِ شام، از راه حجازْ جدا مى‏شود و قدر مشتركى ندارند ، چنان كه از متردّدين شنيده شده و از اختلاف طول اين سه بَلَد با يكديگر معلوم مى‏شود . پس هر كه خواهد از شام به عراق رود ، از آن جا عازم و به خطّ عراق ، خواهد سير كرد و اگر اهل بيت [امام عليه السلام ]از آن جا به اين عزم بيرون آمدند - چنان كه ظاهر عبارت لهوف است - ، بى اطّلاعِ آن خبيث و بى اذن او ، هرگز براى ايشان ، ميسّر نبوده و نشود و در آن مجالس ، ذكرى از اين عزم نشود. و ظاهر است كه در سير به عراق ، جز زيارت تربت مقدّسه ، مقصدى نداشتند و گمان نمى‏رود با آن خُبث شريره يزيد و پليدىِ فطرتش ، اگر اظهار مى‏كردند و اذن مى‏خواستند ، راضى شود و اذن دهد و مصارف سفر را دو چندان كند ، با آن دنائتِ طبع و بى‏حيايى كه دويست دينار دهد و بگويد : اين ، به عوضِ آنچه از شما رفته ! به هر حال ، اين استبعادى است كه بالمَرّه ، وثوق را از كلام آن راوىِ مجهول كه در لهوف از او نقل كرده - و البتّه يكى از اهل سِيَر و تواريخ است - ، مى‏بَرَد و چون منضم شود به آن ، شواهد مقدّمه ، اساس اين احتمال از اصل ، خراب خواهد شد و با اين حال ، اخبار جزمى روضه‏خوانان به وقوع اين واقعه به مجرّد كلام مذكور ، كاشف از نهايت جهل و تجرّى است و كاش به همان چند سطر لهوف يا مقتل ابى مِخنَف ، قناعت مى‏كردند و آن را مانند ريشه درخت در زمين شورزار قلب ويران نمى‏كاشتند . آن گاه اين همه شاخه و برگ از او نمى‏رويانيدند . پس از آن ، اين همه ميوه‏هاى گوناگونِ اكاذيب از آن نمى‏چيدند و از زبان حجّت بالغه خداوند ، حضرت سجّاد عليه السلام، اين همه دروغ در وقت ملاقات خيالى با جابر ، نقل نمى‏نمودند ... .۲

1.حماسه حسينى: ج‏۱ ص ۳۰ . نيز ، ر . ك : بررسى تاريخ عاشورا : ص ۱۳۹ .

2.لؤلؤ و مرجان : ص ۱۶۱ - ۱۶۲ .

تعداد بازدید : 131142
صفحه از 992
پرینت  ارسال به