609
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

سپس گفت : اى آورنده خبر ! اندوهمان را بر ابا عبد اللَّه ، تجديد كردى و زخم سربسته‏مان را نيشتر زدى . تو كيستى ، خدا ، رحمتت كند ؟
گفتم : من بشير بن حَذلَم هستم . مولايم على بن الحسين عليه السلام مرا روانه كرد و خود اكنون ، همراه خانواده و زنان ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام در فلان جا فرود آمده است .
آنان ، مرا گذاشتند و بلافاصله ، روانه شدند . من نيز اسبم را تاختم و به نزد كاروان ، باز گشتم . ديدم كه مردم ، راه‏ها و جاى‏ها را پُر كرده‏اند . از اسبم پياده شدم و از ميان مردم ، عبور كردم تا به درِ خيمه رسيدم .
على بن‏الحسين عليه السلام درون خيمه بود و بيرون آمد، در حالى‏كه با پارچه همراهش، اشك‏هايش را پاك مى‏كرد ، و پشت سرِ ايشان ، خادمى با يك چارپايه بود كه آن را براى على بن الحسين عليه السلام نهاد و ايشان بر آن نشست . نمى‏توانست جلوى اشك ريختن خود را بگيرد و صداى مردم به گريه ، و ناله دختران و زنان ، بلند شد و مردم ، از هر سو به او تسليت مى‏گفتند و آن مكان به ضجّه و ناله در آمد . امام عليه السلام با دستش اشاره كرد كه : «ساكت باشيد» و هيجان مردم ، فرو نشست .
آن گاه امام عليه السلام فرمود : «ستايش ، ويژه خداى جهانيان است ؛ بخشنده مهربان ، مالك روز جزا ، آفريدگار همه آفريده‏ها ؛ كسى كه آن قدر دور است كه در آسمان‏هاى بَرين ، جاى دارد و آن قدر نزديك است كه در [همه ]رازگويى‏ها حاضر است . او را بر كارهاى بزرگ و فاجعه‏هاى روزگار و پيشامدهاى دردناك و دردهاى جانسوز و وقايع سِتُرگ و مصيبت‏هاى بس دهشتناك و گران‏بار و سنگين و كُشنده ، مى‏ستاييم .
اى قوم ! خداى متعالِ ستودنى ، ما را با مصيبت‏هايى سنگين و شكافى بزرگ در اسلام ، آزموده است . ابا عبد اللَّه عليه السلام و خاندانش كشته شده‏اند ، زنان و كودكانش اسير گشته‏اند و سر او را بر بالاى نيزه ، در شهرها چرخانده‏اند و اين ، مصيبتى است كه نظيرى ندارد .
اى مردم ! كدام يك از مردان شما ، پس از شهادت او ، شادى مى‏كنند و كدامين چشمِ شما مى‏تواند اشك خود را نگاه دارد و آن را از ريختن ، باز دارد ؟ بر شهادت او ، آسمان‏هاى استوارِ هفتگانه و درياها با امواج خود و آسمان‏ها با ستون‏هاى [نامرئى ]خود و زمين با كرانه‏هاى خود و درختان با شاخه‏هاى خود و ماهى‏ها در ژرفاى درياها و فرشتگان مقرّب و همه آسمانيان ، گريستند .
اى مردم ! كدامين قلب از شهادت او نشكافت ؟! يا كدامين دل بر او نسوخت ؟! يا كدامين گوش ، اين مصيبت شكافنده اسلام را شنيد و از شنيدن ، باز نمانْد ؟ !


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
608

8 / 10

بازگشت خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مدينه‏

۱۶۸۵.الملهوف- به نقل از بشير بن حَذلَم‏۱-: هنگامى كه به نزديك مدينه رسيديم ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام فرود آمد و بارش را فرود آورد و خيمه‏اش را بر پا كرد و زنان كاروان را فرود آورد و فرمود : «اى بشير ! خدا ، پدرت را كه شاعر بود ، بيامرزد ! آيا تو نيز مى‏توانى چيزى بسرايى ؟» .
گفتم : آرى ، اى فرزند پيامبر خدا ! من شاعرم .
فرمود : «به مدينه برو و خبر [شهادت‏] ابا عبد اللَّه عليه السلام را اعلام كن» .
اسبم را سوار شدم و تاختم تا به مدينه وارد شدم . هنگامى كه به مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيدم ، صدايم را به گريه بلند كردم و چنين سرودم و خواندم :

اى اهل يثرب ! ديگر در آن نمانيد .حسين ، كشته شد . پس اشك بريزيد!
پيكر خونين او در كربلاست‏و سر او بر نيزه ، به اين سو و آن سو برده مى‏شود .
سپس گفتم : اين ، على بن الحسين است ، با عمّه‏ها و خواهرانش ، كه در اطراف و حومه شما فرود آمده‏اند و من ، فرستاده او به سوى شما هستم تا جايش را به شما بشناسانم .
هيچ زن پرده‏نشين و باحجابى در مدينه باقى نمانْد ، جز آن كه از پسِ پرده‏ها ، سرْ باز و صورتْ خراشيده و بر سر و صورتْ‏زنان ، بيرون آمد . آنان ، با صداى بلند مى‏گريستند و زارى مى‏كردند و هيچ گاه به اندازه آن روز ، مرد و زن گريان ، و پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روزى تلخ‏تر از آن ، بر مسلمانان نديده بودم . شنيدم كه دخترى بر حسين عليه السلام نوحه مى‏خوانَد و مى‏گويد :

خبر [شهادت‏] سَرورم را كسى داد و [قلبم را] به درد آورد.خبر خبرآورنده ، مرا بيمار و گرانبار كرد .
اى چشمان من ! سخاوت كنيد و اشك بريزيدو هر دو با هم در اشك ريختن ، سخاوت به خرج دهيد ،
بر كسى كه [كشته شدنش‏] عرشِ خداى بزرگ را لرزاندو بينى دين و شُكوه را بريده ساخت ؛
بر فرزند پيامبر خدا و فرزند وصىّ اوهر چند در سرايى فاصله‏دار و دور از ما [افتاده‏] است.

1.در نام وى ، اختلاف است و بِشر و بشير ، گفته شده است . همين طور نام پدرش هم متفاوتْ نقل شده و حذلم، جذلم و حذيم ، آمده است .

تعداد بازدید : 131017
صفحه از 992
پرینت  ارسال به