613
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

هيچ گاه به اندازه آن روز ، اين اندازه مرد و زنِ گريان نديده بوديم .۱

۱۶۸۸.الإرشاد : اُمّ لقمان ،۲ دختر عقيل بن ابى طالب ، هنگامى كه خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد ، سربرهنه ، به همراه خواهرانش : اُمّ هانى ، اسماء ، رَمْله و زينب ، دختران عقيل بن ابى طالب - كه رحمت خدا بر آنان باد - بيرون آمد و در حالى كه بر كشتگان كربلا مى‏گريست ، مى‏گفت :

چه مى‏گوييد ، اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما بگويد :اى آخرين امّت ! پس از من ،
با عترت و خاندانم چه كرديد ؟برخى از آنان ، اسيرند و برخى‏شان به خون آغشته‏اند .
اين ، پاداش خيرخواهى من برايتان نبودكه با خويشاوندان من ، بدرفتارى كنيد!۳

۱۶۸۹.تاريخ الطبرى- به نقل از حارث بن كعب -: فاطمه دختر على عليه السلام به من گفت : به خواهرم زينب گفتم : اى خواهر ! اين مرد شامى (نعمان بن بشير) ، در طول همراهى ما ، به ما نيكى كرد . آيا چيزى دارى كه به او هديه بدهيم ؟
زينب گفت : به خدا سوگند ، جز طلاهايمان ، چيزى نداريم كه به او بدهيم .
به او گفت[م‏] : طلاهايمان را به او مى‏دهيم .

1.لَمّا أتى‏ نَعيُ الحُسَينِ عليه السلام إلَى المَدينَةِ ، خَرَجَت أسماءُ بِنتُ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنها في جَماعَةٍ مِن نِسائِها حَتَّى انتَهَت إلى‏ قَبرِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فَلاذَت بِهِ وشَهِقَت عِندَهُ ، ثُمَّ التَفَتَت إلَى المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، وهِيَ تَقولُ : ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِيُّ لَكُم‏ يَومَ الحِسابِ وصِدقُ القَولِ مَسموعُ‏خَذَلتُم عِترَتي أو كُنتُم غُيَّباً وَالحَقُّ عِندَ وَلِيِّ الأَمرِ مَجموعُ‏أسلَمتُموهُم بِأَيدِي الظّالِمينَ فَما مِنكُم لَهُ اليَومَ عِندَ اللَّهِ مَشفوعُ‏ما كانَ عِندَ غَداةِ الطَّفِّ إذ حَضَروا تِلكَ المَنايا ولا عَنهُنَّ مَدفوعُ‏ قالَ : فَما رَأَينا باكِياً ولا باكِيَةً أكثَرَ مِمّا رَأَينا ذلِكَ اليَومَ (الأمالى ، مفيد : ص ۳۱۹ ح ۵ ، الأمالى ، طوسى : ص ۸۹ ح ۱۳۹) .

2.در برخى منابع مانند الملهوف (ص ۲۰۷) و مثير الأحزان (ص ۹۵) و تاريخ دمشق (ج ۶۹ ص ۱۷۸) ، نام «اُمّ لقمان» و «زينب» (دو دختر عقيل) در سطر اوّل و دوم اين روايت، جا به جا شده است.

3.خَرَجَت أمُّ لُقمانَ بِنتُ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ حينَ سَمِعَت نَعيَ الحُسَينِ عليه السلام حاسِرَةً ، ومَعَها أخَواتُها : اُمُّ هانِئٍ وأسماءُ ورَملَةُ وزَينَبُ بَناتُ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ رَحمَةُ اللَّهِ عَلَيهِنَّ ، تَبكي قَتلاها بِالطَّفِّ وهِيَ تَقولُ : ماذا تَقولونَ إذ قالَ النَّبِيُّ لَكُم‏ ماذا فَعَلتُم وأنتُم آخِرُ الاُمَمِ‏بِعِترَتي وبِأَهلي بَعدَ مُفتَقَدي‏ مِنهُم اُسارى‏ ومِنهُم ضُرِّجوا بِدَمِ‏ما كانَ هذا جَزائي إذ نَصَحتُ لَكُم‏ أن‏تُخلِفوني بِسوءٍ في ذَوِي رَحِمي‏(الإرشاد : ج ۲ ص ۱۲۴ ؛ تاريخ دمشق : ج ۶۹ ص ۱۷۸ ) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
612

خاندان عبد المطّلب،۱ با موهايى پريشان ، دست بر سر و گريان ، به پيشواز آنان آمد و چنين مى‏گفت :

چه مى‏گوييد ، اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما بگويد :اى آخرين امّت ! پس از من‏
چه كرديد با عترت و خاندانم؟برخى از آنان ، اسيرند و برخى‏شان ، به خون آغشته‏اند .
اين ، پاداش خيرخواهى من برايتان نبودكه با خويشاوندان من ، بدرفتارى كنيد !۲

۱۶۸۷.الأمالى ، مفيد- به نقل از ابو هَيّاج ، عبد اللَّه بن عامر -: هنگامى كه خبر شهادت امام حسين عليه السلام به مدينه رسيد ، اسماء دختر عقيل بن ابى طالب - كه خدا از او خشنود باد - با گروهى از زنان ، بيرون آمد و به كنار قبر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پناه برد و در آن جا به گريه و زارى پرداخت . سپس به مهاجران و انصار ، رو كرد و چنين خواند :

چه مى‏گوييد ، اگر پيامبرتان روز حساب كه‏تنها سخنِ راست را مى‏شنوند ، به شما بگويد :
خاندانم را بى‏ياور گذاشتيد ، يا غايب بوديد ،در حالى كه حق ، نزد ولىّ امر ، گرد آمده بود .
او را به دست ستمكاران سپرديدو روز قيامت ، هيچ شفاعتگرى نزد خدا نداريد!
صبحگاه ، در كربلا به هنگامى كه مرگِ‏آنان فرا رسيد ، هيچ مدافعى آن جا نبود .

1.در برخى نقل‏ها مانند المعجم الكبير (ج ۳ ص ۱۱۸ ح ۲۸۵۳ و ص ۱۲۴ ح ۲۸۷۵) و أنساب الأشراف (ج ۳ ص ۴۲۰) ، به جاى عبارتِ «زنى از خاندان عبد المطّلب»، «زينب بنت عقيل» و در برخى ديگر مانند تاريخ دمشق (ج ۶۹ ص ۱۷۸)، «زينب بنت على عليه السلام» آمده است.

2.لَمّا دَخَلوها [أي دَخَلَ الأَسرَى المَدينَةَ ]خَرَجَتِ امرَأَةٌ مِن بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، ناشِرَةً شَعرَها ، واضِعَةً كُمَّها عَلى‏ رَأسِها ، تَلَّقاهُم وهِيَ تَبكي وتَقولُ : ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِيُّ لَكُم‏ ماذا فَعَلتُم وأنتُمُ آخِرُ الاُمَمِ‏بِعِترَتي وبِأَهلي بَعدَ مُفتَقَدي‏ مِنهُم اُسارى‏ وقَتلى‏ ضُرِّجوا بِدَمِ‏ما كانَ هذا جَزائي إذ نَصَحتُ لَكُم‏ أن تُخلِفوني بِسوءٍ في ذَوي رَحِمي‏(تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۹۰ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۹) .

تعداد بازدید : 132137
صفحه از 992
پرینت  ارسال به