به من نوشتهاى كه مردم را به سوى تو فرا خوانم و از ابن زبير بتارانم . اين ، نه خوشحالى دارد و نه كرامتى است. خاك بر دهانت، و شن و كلوخ ، نثارت! اگر نفْست بر تو منّتى دارد، خيلى پَرتى، و حقيقتاً نابود و زيانديدهاى.
به من نوشتهاى و يادآورى كردهاى كه زود است كه به من نيكى كنى و صله دهى . پس - اى بَشَر - ، نيكى و صِلهات را از من باز دار، كه من هم دوستى و يارىام را از تو باز مىدارم. به جان خودم سوگند، آنچه در پيش توست و به ما دادهاى، جز اندكى از آنچه از حقّ ما از درازا و پهنا (از زمين و غنايم) باز داشتهاى ، نيست.
اى بىپدر ! مرا چنان مىبينى كه كار تو ، يعنى كشتن حسين عليه السلام و جوانان بنى عبد المطّلب را - كه چراغهاى تاريكى و ستارگان روشنگر راهها بودند - ، فراموش مىكنم ؟!
سپاه تو، به فرمان تو بر آنها تاختند و آنان ، در دشتى به زمين افكنده شدند ، غوطهور در خونها، عريان و برهنه، كفنناشده و بىبالش . بادها بر آنها مىوزيدند و گرگان بر جنازه آنها هجوم مىآوردند و كفتارها بر آنها زوزه مىكشيدند، تا اين كه خداوند ، گروهى را كه در ريختن خون آنها شريك نبودند، بر انگيخت و كفنشان كردند و دفنشان نمودند. به خاطر آنان و به خاطر من است كه - به خدا سوگند - خدا بر تو منّت نهاده و در جايگاه كنونى نشستهاى .
از كارهايت ، هر چه را فراموش كنم، اين را هرگز فراموش نمىكنم كه آن بىنَسَبِ پسر بىنَسَب و پسر آن زن بدكاره فاجر را حاكم كردى، كه از خويشاوندى ، دور است و پدر و مادر فرومايهاى دارد؛ آن كه پدرت ، او را پسرِ پدر خويش خواند و براى خود ، ننگ و گناه و خوارى و پَستى دنيا و آخرت را برگزيد؛ چرا كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "فرزند، تابع پيمان ازدواج است و براى زناكار ، سنگ است" ؛ ولى پدر تو خيال كرد كه فرزندِ نامشروع هم فرزند است و به زناكار نبايد آسيبى زد و فرزند نامشروعش هم به او نسبت داده مىشود ، همان گونه كه فرزند زن بدكاره هم به شوهر او نسبت داده مىشود. پدر تو، از سرِ نادانى، سنّت را ميرانْد و به عَمد ، بدعتهاى گمراه كننده را زنده كرد.
همچنين ، هر چه را فراموش كنم، اين كار تو را فراموش نمىكنم كه حسين عليه السلام را از حرم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به حرم خدا تاراندى و مردانت را به سوى او گسيل داشتى و براى آنان دسيسه كردى كه : "چون حسين به سويتان آمد، به او هجوم ببريد". تو اين روال را ادامه دادى تا او را از مكّه به سرزمين كوفه كوچاندى، و سپاه و لشكرت ، همچون شير بر او نعره زدند. تو اين كارها را به خاطر دشمنى با خدا و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله انجام دادى.
آن گاه به پسر مَرجانه نوشتى كه با پيادهنظام و سوارهنظام و نيزهها و شمشيرها به استقبال