حسين برود، و به او نوشتى كه كارِ او را يكسره كند و درنگْ روا مدارد، تا اين كه حسين و همراهانش را - كه جوانان بنى عبد المطّلب بودند - كُشتى؛ خاندانى كه خداوند، پليدى را از آنان زُدود و كاملاً پاكشان كرد. ما آنانيم ، نه همانند پدران احمق و جفاكار و نادان تو.
تو مىدانستى كه حسين ، عزيزترين شخصيت ، از قديم و جديد ، در سرزمين بَطحاست . او مىتوانست در حرمِ مدينه و يا مكّه ، اقامت كند و جنگ در آن دو حَرَم را حلال شمارد ؛ امّا خوش نداشت كه حرم خدا و حرم پيامبر خدا، به وسيله او بىحرمت شود و حرمت خانه خدا بشكند .
حسين عليه السلام از شما درخواست تركِ مخاصمه كرد و خواست كه باز گردد ؛ ولى شما ، كمىِ ياران او و درماندگى خانوادهاش را غنيمت شمرديد و [او را كُشتيد ، چنان كه ]گويى از تُرك و افغان،۱ خانوادهاى را مىكشيد .
چگونه مرا دوستِ خود مىدانى و از من يارى مىطلبى، در حالى كه فرزندان پدرم را كشتى و شمشيرت از خون [خويشان] من، خونچكان است و تو يكى از خونبهاهاى منى، و اگر خدا بخواهد ، خونبهايم ، زياد در پيش تو نمىماند و تو نمىتوانى از آن فرار كنى ، و اگر هم [در دنيا] از آن بِرَهى، ما نيز آنچه را كه پيامبران و خاندانِ آنها پذيرفتند، مىپذيريم كه خونشان در دنيا ريخته شد و وعدهگاه ما پيش خداست ، كه خداوند براى يارى ستمديدگان ، بس است و از ستمگران ، انتقام گيرنده است .
شگفتتر از همه - و البته روزگار ، به تو شگفتىها نشان خواهد داد - ، اين كه تو ، دختران عبد المطّلب و فرزندان نوجوان و كودك آنها را به شام بردى تا به مردم، نشان دهى كه بر ما پيروز شدهاى و ما را شكست دادهاى. به خدا سوگند، به خاطر آنان و من بود كه خدا بر تو و بر پدر و مادرت ، منّت گذاشت.
به خدا سوگند، تو روز و شب ، از زخم شمشير من در امانى ؛ ولى با زبانم، زخمهاى كارىترى بر تو خواهم زد. پيروزى ظاهرىات ، تو را مغرور و سبُكسر نكند ، كه خداوند، به تو ، پس از كشتن عترت پيامبر خدا، تنها اندكى مهلت خواهد داد، تا تو را به عذابى دردناك ، گرفتار كند و از دنيا ، گناهكار و نكوهيده ، بيرون ببرد. اى بىپدر ! هر گونه مىخواهى ، زندگى كن، كه آنچه اندوختى، تو را در پيشگاه خدا پَست كرده است» .