669
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

2 / 6

شَبَث بن رِبعى‏۱

۱۷۵۲.تاريخ الطبرى- به نقل از زُبَيدى -: همواره مى‏ديدند كه شَبَث بن رِبعى، از جنگ با حسين عليه السلام ، ناخشنود است. ابو زُهَير عَبْسى گفت: من در دوران امارت مُصعَب ، از شَبَث شنيدم كه مى‏گفت: خداوند به مردم اين شهر ، خير نمى‏دهد و آنان را شايسته پيشرفت نمى‏سازد . در شگفت نيستيد كه ما در كنار على بن ابى طالب عليه السلام و بعد از او، در كنار پسرش با خاندان ابو سفيان به مدّت پنج سال جنگيديم ؛ ولى بعد بر پسرش - كه بهترين فرد روى زمين بود - تاختيم و با او به همراه خاندان معاويه و پسر سميّه بدكاره جنگيديم ؟ گم‏راهى بر روى گم‏راهى!۲

۱۷۵۳.تاريخ الطبرى- به نقل از زُبَيدى ، در باره كشته‏هاى روز عاشورا -: شَبَث به برخى از اطرافيانش گفت: مادرتان به سوگتان بنشيند! با دست خود، خودتان را مى‏كُشيد و خودتان را رام ديگران مى‏كنيد و خوش‏حاليد كه شخصى همانند مسلم بن عوسَجه كشته شد ؟! بدانيد - سوگند به خدايى كه من تسليمش هستم - ، جايگاه مهمّى را براى او در ميان مسلمانان ديده‏ام! او در جنگ آذربايجان، شش نفر از مشركان را پيش از آن كه سپاه مسلمانان كاملاً برسند، كشت. آيا شما همانند او را مى‏كشيد و خوش‏حاليد ؟ !۳

1.ابو عبد القدّوس شَبَث بن رِبعى تميمى يربوعى كوفى، از شخصيت‏هاى بسيار بى‏ثبات در تاريخ اسلام است . او اذان‏گوى سجّاح (مدّعى نبوّت) شد و سپس به اسلام باز گشت و از ياران امام على عليه السلام و از فرماندهان سپاه ايشان در جنگ صفّين بود. پس از ماجراى حكميت ، از خوارج و از فرماندهان سپاه آنان گرديد . بعد، از آنها هم جدا شد و در جنگ نهروان به سپاه امام عليه السلام پيوست. وى از نويسندگان نامه به امام حسين عليه السلام و درخواست كننده رفتن ايشان به كوفه بود ؛ ولى از مخالفان ايشان شد و با ايشان جنگيد . سپس در ركاب مختار از خونخواهان امام حسين عليه السلام شد و بعد، در قتل مختار، شركت كرد. وى در حدود سال ۷۰ يا ۸۰ ق ، در كوفه مرد.

2.ما زالوا يَرَونَ مِن شَبَثِ [ابنِ رِبعِيٍ‏] الكَراهَةَ لِقِتالِهِ [أي قِتالِ الحُسَينِ عليه السلام‏] ، قالَ : وقالَ أبو زُهَيرِ العَبسِيُّ : فَأَنَا سَمِعتُهُ في إمارَةِ مُصعَبٍ يَقولُ : لا يُعطِي اللَّهُ أهلَ هذَا المِصرِ خَيراً أبَداً ، ولا يُسَدِّدُهُم لِرُشدٍ ، ألا تَعجَبونَ أنّا قاتَلنا مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ومَعَ ابنِهِ مِن بَعدِهِ آلَ أبي سُفيانَ خَمسَ سِنينَ ، ثُمَّ عَدَونا عَلَى ابنِهِ - وهُوَ خَيرُ أهلِ الأَرضِ - نُقاتِلُهُ مَعَ آلِ مُعاوِيَةَ ، وَابنِ سُمَيَّةَ الزّانِيَةِ ، ضَلالٌ يا لَكَ مِن ضَلالٍ !!(تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۳۶ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۶۶)

3.قالَ شَبَثٌ لِبَعضِ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ : ثَكِلَتكُم اُمَّهاتُكُم ، إنَّما تَقتُلونَ أنفُسَكُم بِأَيديكُم ، وتُذَلِّلونَ أنفُسَكُم لِغَيرِكُم ، تَفرَحونَ أن يُقتَلَ مِثلُ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ ! أما وَالَّذي أسلَمتُ لَهُ ، لَرُبَّ مَوقِفٍ لَهُ قَد رَأَيتُهُ فِي المُسلِمينَ كَريمٍ ! لَقَد رَأَيتُهُ يَومَ سَلَقِ آذَربيجانَ ، قَتَلَ سِتَّةً مِنَ المُشرِكينَ قَبلَ تَتامِّ خُيولِ المُسلِمينَ ، أفَيُقتَلُ مِنكُم مِثلُهُ وتَفرَحونَ ؟!(تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۳۶ ، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۰۰ ) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
668

2 / 5

سِنان بن اَنَس‏۱

۱۷۵۱.تاريخ الطبرى- به نقل از حُمَيد بن مسلم -: مردم به سِنان بن اَنَس گفتند: تو ، حسين پسر على و پسر فاطمه دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را كُشتى. بزرگ‏ترين شخصيت عرب را كشتى! او آمده بود كه آنان را از حكومتشان بركنار كند . پس ، پيش اميرانت برو و پاداشت را از آنان طلب كن . اگر آنان همه بيت المالشان را هم به پاداش كشتن حسين عليه السلام به تو مى‏دادند، كم بود.
او كه مردى نترس و اهل شعر بود و عقلش پاره‏سنگ مى‏برد، به سمت اسبش روانه گشت و بر آن سوار شد و رفت تا بر درِ خيمه عمر بن سعد ايستاد و با بلنداى صدايش ، چنين سرود:

بارم را پر از سيم و زر كن‏كه من پادشاه عالى‏جاه را كشتم .
بهترينِ مردم از جهت پدر و مادر را من كشتم‏و او خوش‏نسب‏ترينِ آنها بود .
عمر بن سعد گفت: گواهى مى‏دهم كه تو ديوانه‏اى هستى كه هرگز بهبود پيدا نمى‏كنى. او را پيش من بياوريد.
وقتى او را نزد عمر بن سعد بردند، وى را با چوب‏دستى زد و سپس گفت: اى ديوانه! اين گونه حرف مى‏زنى ؟ بدان كه - به خدا سوگند - اگر ابن زياد ، اين حرف تو را بشنود، گردنت را مى‏زند.۲

ر. ك: ص 288 (بخش پنجم / فصل نهم / قاتل امام عليه السلام در گزارش‏ها / سنان بن انس) .

1.ر . ك : ص ۷۴۴ (فصل ششم / سنان بن انس) .

2.قالَ النّاسُ لِسِنانِ بنِ أنَسٍ : قَتَلتَ حُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام وَابنَ فاطِمَةَ ابنَةِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله !! قَتَلتَ أعظَمَ العَرَبِ خَطَراً !! جاءَ إلى‏ هؤُلاءِ يُريدُ أن يُزيلَهُم عَن مُلكِهِم ، فَأتِ اُمَراءَكَ فَاطلُب ثَوابَكَ مِنهُم ، لَو أعطَوكَ بُيوتَ أموالِهِم في قَتلِ الحُسَينِ عليه السلام كانَ قَليلاً ، فَأَقبَلَ عَلى‏ فَرَسِهِ ، وكانَ شُجاعاً شاعِراً ، وكانَت بِهِ لوثَةٌ ، فَأَقبَلَ حَتّى‏ وَقَفَ عَلى‏ بابِ فُسطاطِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، ثُمَّ نادى‏ بِأَعلى‏ صَوتِهِ : أوقِر رِكابي فِضَّةً وذَهَبا أنَا قَتَلتُ المَلِكَ المُحَجَّباقَتَلتُ خَيرَ النّاسِ اُمّاً وأبا وخَيرَهُم إذ يُنسَبونَ نَسَبا فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : أشهَدُ أنَّكَ لَمَجنونٌ ما صَحَحتَ قَطُّ ، أدخِلوهُ عَلَيَّ ، فَلَمّا اُدخِلَ حَذَفَهُ بِالقَضيبِ ، ثُمَّ قالَ : يا مَجنونُ ، أتَتَكَلَّمُ بِهذَا الكَلامِ ! أما وَاللَّهِ لَو سَمِعَكَ ابنُ زِيادٍ لَضَرَبَ عُنُقَكَ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۵۴ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۷۳) .

تعداد بازدید : 131007
صفحه از 992
پرینت  ارسال به