673
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

و حكومت. به خدا سوگند، اگر دنيا غنيمت است، ما از آن ، بهره برده‏ايم و اگر شر است، همين مقدار كه خاندان ابو سفيان به آن رسيده‏اند، بسشان است!» .۱

۱۷۵۹.حياة الحيوان الكبرى‏: آن گاه پس از يزيد، پسرش معاويه حكومت را بر عهده گرفت و او از پدرش بهتر بود. معاويه، عقل و دينى داشت. روز مرگ پدرش، براى خلافت ، با وى بيعت شد و چهل روز - و گفته‏اند : پنج ماه و چند روز - ، حكمرانى كرد و سپس خود را از حكومت ، بركنار نمود .
افراد زيادى گفته‏اند كه معاوية بن يزيد ، وقتى خود را از خلافت بركنار كرد، بر فراز منبر رفت و مدّتى بر بالاى آن نشست . آن گاه حمد و ثناى خدا را تمام و كمال به جا آورد و به بهترين شكل از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ياد كرد و سپس گفت : «اى مردم! به خاطر ناخشنودى زيادى كه از شما دارم، اصلاً راغب حكمرانى بر شما نيستم. نيز ناخشنودى شما را از خودمان مى‏دانم؛ زيرا شما گرفتار ما شديد و ما گرفتار شما شديم . بدانيد كه پدربزرگم معاويه، در امر حكومت ، با كسى به ستيز برخاست كه به خاطر خويشاوندى‏اش با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فضيلت بزرگش و سابقه‏اش [در اسلام‏]، از او و جز او ، برتر بود. او بزرگ‏ترين مهاجر بود و شجاع‏ترينِ آنان و داناترينشان، و نخستينِ ايمان آورندگانشان و شريف‏ترينشان و پيش‏گام‏ترين‏شان در همراهى با پيامبر خدا.
او پسرعموى پيامبر خدا و داماد و برادرش بود. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دخترش فاطمه را به همسرىِ او در آورد و با اختيار فاطمه، وى را شوهر فاطمه كرد و با اختيار على، فاطمه را به همسرى وى ، در آورد . او پدر دو سِبط (نوه) پيامبر خدا و دو سَرور جوانان اهل بهشت و بهترين‏هاى اين امّت و تربيت شدگان پيامبر خدا و دو پسر فاطمه بتول، از درخت پاك و پاكيزه و شايسته بود.
پدر بزرگ من، با على چنان كرد كه مى‏دانيد و شما هم با او چنان كرديد كه از آن ، بى‏خبر نيستيد، تا اين كه كارها، به دست پدربزرگم افتاد. وقتى تقديرِ قطعىِ او مقدّر شد و چنگال‏هاى

1.مَلَكَ مُعاوِيَةُ بنُ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ - واُمُّهُ اُمُّ هاشِمٍ بِنتُ أبي هاشِمِ بنِ عُتبَةَ بنِ رَبيعَةَ - أربَعينَ يَوماً ، وقيلَ : بَل أربَعَةَ أشهُرٍ، وكانَ لَهُ مَذهَبٌ جَميلٌ ، فَخَطَبَ النّاسَ ، فَقالَ : أمّا بَعدَ حَمدِ اللَّهِ وَالثَّناءِ عَلَيهِ ، أيُّهَا النّاسُ ، فَإِنّا بُلينا بِكُم ، وبُليتُم بِنا ، فَما نَجهَلُ كَراهَتَكُم لَنا ، وطَعنَكُم عَلَينا ، ألا وإنَّ جَدّي مُعاوِيَةَ بنَ أبي سُفيانَ نازَعَ الأَمرَ مَن كانَ أولى‏ بِهِ مِنهُ فِي القَرابَةِ بِرَسولِ اللَّهِ ، وأحَقَّ فِي الإِسلامِ ، سابِقَ المُسلِمينَ ، وأوَّلَ المُؤمِنينَ ، وَابنَ عَمِّ رَسولِ رَبِّ العالَمينَ ، وأبا بَقِيَّةِ خاتَمِ المُرسَلينَ ، فَرَكِبَ مِنكُم ما تَعلَمونَ ، ورَكِبتُم مِنهُ ما لا تُنكِرونَ ، حَتّى‏ أتَتهُ مَنِيَّتُهُ وصارَ رَهناً بِعَمَلِهِ . ثُمَّ قَلَّدَ أبي وكانَ غَيرَ خَليقٍ لِلخَيرِ ، فَرَكِبَ هَواهُ ، وَاستَحسَنَ خَطَأَهُ ، وعَظُمَ رَجاؤُهُ ، فَأَخلَفَهُ الأَمَلُ ، وقَصُرَ عَنهُ الأَجَلُ ، فَقُلَّت مَنَعَتُهُ ، وَانقَطَعَت مُدَّتُهُ ، وصارَ في حُفرَتِهِ ، رَهناً بِذَنبِهِ ، وأسيراً بِجُرمِهِ . ثُمَّ بَكى‏ ، وقالَ : إنَّ أعظَمَ الاُمورِ عَلَينا عِلمُنا بِسوءِ مَصرَعِهِ ، وقُبحِ مُنقَلَبِهِ ، وقَد قَتَلَ عِترَةَ الرَّسولِ ، وأباحَ الحُرمَةَ ، وحَرَقَ الكَعبَةَ ، وما أنَا المُتَقَلِّدُ اُمورَكُم ، ولَا المُتَحَمِّلُ تَبِعاتِكُم ، فَشَأنُكُم أمرُكُم ، فَوَاللَّهِ ، لَئِن كانَتِ الدُّنيا مَغنَماً لَقَد نِلنا مِنها حَظّاً ، وإن تَكُن شَرّاً فَحَسبُ آلِ أبي سُفيانَ ما أصابوا مِنها (تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۵۴) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
672

عاتكه گفت: سر خاك‏آلود پسرعمويم را برايم فرستادى . مرتّب و معطّرش كردم .۱

ر . ك : ص 394 (بخش ششم / فصل چهارم / يزيد سر امام را براى زنانش مى‏فرستد).

3 / 3

معاوية بن يزيد۲

۱۷۵۸.تاريخ اليعقوبى: معاوية بن يزيد بن معاويه - كه مادرش، اُمّ هاشم دختر ابو هاشم بن عُتبة بن ربيعه است - چهل روز - و برخى گفته‏اند : چهار ماه - حكمرانى كرد . وى عقيده خوبى داشت. براى مردم ، سخنرانى كرد و چنين گفت: «پس از ستايش و ثناى خداوند، اى مردم! ما گرفتار شما شديم و شما گرفتار ما شديد . از ناخشنودىِ شما نسبت به ما و طعنتان ، بى‏خبر نيستيم. بدانيد كه جدّم معاوية بن ابى سفيان، بر سرِ حكومت ، با كسى به ستيز برخاست كه به خاطر خويشاوندى‏اش با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، براى حكومت، شايسته‏تر بود و در مسلمانى ، شايستگىِ بيشترى داشت و پيش‏گام مسلمانان و نخستين مؤمن بود . او پسر عموى فرستاده پروردگار جهانيان و پدر يادگاران خاتم پيامبران بود . او كارى با شما كرد كه مى‏دانيد و شما هم كارى با او كرديد كه منكرش نيستيد ، تا اين كه مرگش فرا رسيد و در گرو عملش قرار گرفت .
سپس پدرم (يزيد) زمام امور را به دست گرفت، در حالى كه شايسته خلافت نبود . سوار بر مركب هوسش شد و اشتباه خود را نيكو به حساب آورد و اميدش را زياد كرد و آرزو ، او را تباه ساخت و اَجَلش كوتاه شد . پس [كم كم ]توانش اندك شد و زمانش به پايان رسيد و در گورش قرار گرفت و گرفتار گناه و اسير جرمش شد» .
آن گاه معاويه (پسر يزيد) گريست و گفت: «بزرگ‏ترين درد ما ، اين است كه مى‏دانيم جايگاه او ، بد و بازداشتگاهش ، زشت است. او عترت پيامبر خدا را كشت و حرمت حرم را ريخت و كعبه را سوزاند. من ، عهده‏دار حكومت شما نيستم و زير بار نتايج كارتان هم نمى‏روم. خودتانيد

1.بَعَثَ يَزيدُ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى‏ نِسائِهِ ، فَأَخَذَتهُ عاتِكَةُ ابنَتُهُ - وهِيَ اُمُّ يَزيدَ بنِ عَبدِ المَلِكِ - فَغَسَلَتهُ ودَهَنَتهُ وطَيَّبَتهُ . فَقالَ لَها يَزيدُ : ما هذا ؟ قالَت : بَعَثتَ إلَيَّ بِرَأسِ ابنِ عَمّي شَعَثاً ، فَلَمَمتُهُ وطَيَّبتُهُ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۱۶. نيز، ر.ك: تذكرة الخواصّ : ص ۲۶۱) .

2.ابو ليلى معاوية بن يزيد بن معاوية بن ابى سفيان قريشى اموى ، ملقّب به «الراجع إلى اللَّه» ، در سال ۴۱ ق ، زاده شد و در زمان پدرش يزيد ، با او و پدرش بيعت شد و بجز عبد اللَّه بن زبير و مردم مكّه ، همه با او بيعت كردند . او چهل روز ، يا سه يا چهار يا پنج ماه ، خليفه بود و آن گاه بر فراز منبر رفت و خود را از حكومت ، بركنار نمود و از پدر و جدّش و كارهاى آن دو ، اعلام برائت كرد . گفته شده كه مسموم شد و گفته شده كه با بيمارى طاعون در دمشق در گذشت و همان جا دفن شد.

تعداد بازدید : 131269
صفحه از 992
پرینت  ارسال به