677
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

نيستم گناه شما را بر دوش بكشم. اين ، شما و اين ، حكومتتان ! آن را بگيريد و هر كه را خواستيد، به ولايت برگزينيد» .
مروان بن حكم برخاست و به سوى او رفت و گفت: اى ابو ليلى! آيا روش عُمَر [در انتخاب خليفه‏] بد بود؟
معاويه گفت: «اى مروان! آيا قصد دارى مرا در دينم فريب دهى؟ مردانى را همانند مردانِ عُمَر برايم بياور تا خلافت را در ميان آنها به شور بگذارم» و سپس گفت: «به خدا سوگند، اگر خلافت، غنيمت بود ، ما بهره‏مان را از آن گرفتيم و اگر بدى بود، آنچه خاندان ابو سفيان از آن به دست آوردند ، برايشان بس است» و آن گاه از منبر، پايين آمد .
مادرش به او گفت: اى كاش لكّه حيضى بودى!
معاويه گفت: «من هم دوست داشتم كه چنين مى‏بودم و نفهميده بودم كه خدا آتشى دارد كه هر كس از او نافرمانى كند و حقّ غير خودش را بگيرد، وى را با آن، عذاب مى‏كند!» .۱

3 / 4

زنان خاندان ابو سفيان‏

۱۷۶۲.تاريخ الطبرى- به نقل از حارث بن كعب، از فاطمه دختر على عليه السلام -: يزيد بن معاويه گفت: اى نُعمان بن بشير! خانواده حسين را با امكاناتى كه شايسته‏شان است، آماده كن و با آنها مردى شامى را كه

1.لَمّا نَزَعَ مُعاوِيَةُ بنُ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ نَفسَهُ مِنَ الخِلافَةِ ، قامَ خَطيباً فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! ما أنَا بِالراغِبِ فِي التَّأَمُّرِ عَلَيكُم ، ولا بِالآمِنِ لِكَراهَتِكُم ، بَل بُلينا بِكُم ، وبُليتُم بِنا ، ألا إنَّ جَدّي مُعاوِيَةَ نازَعَ الأَمَر مَن كانَ أولى‏ بِالأَمرِ مِنهُ في قَديمِهِ وسابِقَتِهِ ، عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عَلَيهِ السَّلامُ وَالتَّحِيَّةُ وَالإِكرامُ ، فَرَكِبَ جَدّي مِنهُ ما تَعلَمونَ ، ورَكِبتُم مَعَهُ ما لا تَجهَلونَ ، حَتّى‏ صارَ رَهينَ عَمَلِهِ ، وضَجيعَ حُفرَتِهِ ، تَجاوَزَ اللَّهُ عَنهُ . ثُمَّ صارَ الأَمرُ إلى‏ أبي ، ولَقَد كانَ خَليقاً أن لا يَركَبَ سَيِّئَةً ، إذ كانَ غَيرَ خَليقٍ بِالخِلافَةِ ، فَرَكِبَ رَدعَهُ ، وَاستَحسَنَ خَطَأَهُ ، فَقَلَّت مُدَّتُهُ ، وَانقَطَعَت آثارُهُ ، وخَمَدَت نارُهُ ، ولَقَد أنسانَا الحُزنُ بِهِ الحُزنَ عَلَيهِ ، فَإِنّا للَّه وإنّا إلَيهِ راجِعونَ ، ثُمَّ أخفَتَ يَتَرَحَّمُ عَلى‏ أبيهِ . ثُمَّ قالَ : وصِرتُ أنَا الثّالِثَ مِنَ القَومِ ، الزّاهِدُ فيما لَدَيَّ أكثَرُ مِنَ الرّاغِبِ ، وما كُنتُ لِأَتَحَمَّلَ آثامَكُم ، شَأنَكُم وأمرَكُم خُذوهُ ، ومَن شِئتُم وِلايَتَهُ فَوَلّوهُ . قالَ : فَقامَ إلَيهِ مَروانُ بنُ الحَكَمِ ، فَقالَ : يا أبا لَيلى‏ ، سُنَّةُ عُمَرَ سَيِّئَةٌ ؟ فَقالَ لَهُ : يا مَروانُ ، أتَخدَعُني عَن دينِي ، ائتِني بِرِجالٍ كَرِجالِ عُمَرَ أجعَلها بَينَهُم شورى‏ . ثُمَّ قالَ : وَاللَّهِ ، إن كانَتِ الخِلافَةُ مَغنَماً لَقَد أصَبنا مِنها حَظَّاً ، ولَئِن كانَت شَرّاً فَحَسبُ آلِ أبي سُفيانَ ما أصابوا مِنها ، ثُمَّ نَزَلَ . فَقالَت لَهُ اُمُّهُ : لَيتَكَ كُنتَ حَيضَةً ، فَقالَ : وأنَا وَدِدتُ ذلِكَ ولَم أعلَم أنَّ للَّهِ‏ِ ناراً يُعَذِّبُ بِها مَن عَصاهُ ، وأخَذَ غَيرَ حَقِّهِ (تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۲۹۹ ؛ جواهر المطالب : ج ۲ ص ۲۶۱ ) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
676

سپس پدرم حكومت را به دست گرفت ، در حالى كه شايسته آن نبود. او با پسر دختر پيامبر خدا ، به كشمكش پرداخت. عمرش كوتاه و دنباله‏اش بريده شد و در گورش جا گرفت و در گرو گناهانش است» .
آن گاه گريست و گفت: «از بدترين مصيبت‏ها ، اين است كه ما از جايگاه نامناسب پدرم و فرجام بد او ، اطّلاع داريم. او عترت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را كشت، ميخوارى را روا شمرد و كعبه را ويران كرد.
من ، شيرينى خلافت را نچشيدم . پس تلخى آن را هم بر عهده نمى‏گيرم. اين ، شما و اين ، حكومتتان! به خدا سوگند، اگر دنيا خوبى‏اى دارد ، ما از آن بهره گرفته‏ايم و اگر شرّى دارد ، نسل ابو سفيان را همانى كه به آن دست يافته‏اند، بس است!» .۱

۱۷۶۱.تنبيه الخواطر: وقتى معاوية بن يزيد بن معاويه، خود را از خلافتْ بركنار كرد، به سخنرانى ايستاد و گفت: «اى مردم! من رغبتى به حكومت بر شما ندارم و از ناخشنودى شما نيز در امان نيستم ؛ بلكه ما گرفتار شما شديم و شما گرفتار ما شديد . بدانيد كه پدربزرگم معاويه، در امر حكومت ، با كسى به ستيز برخاست كه به جهت پيشينه و سابقه، از او (پدربزرگم) شايسته‏تر بود : على بن ابى طالب - كه بر او سلام و درود و تعظيم باد - . پدربزرگم در برابر او كارهايى كرد كه مى‏دانيد و شما هم همراه با او كارهايى كرديد كه بى‏خبر نيستيد، تا اين كه او در گرو كردار خويش و هم‏آغوش گورش شد . خداوند ، از او در گذرد !
آن گاه حكومت به پدرم رسيد. مناسب بود كه پدرم مرتكب بدى نشود . او شايسته خلافت نبود . هر چه خواست كرد و اشتباهش را نيكويى به شمار آورد . پس عمرش كوتاه و دنباله‏اش بريده و آتشش خاموش گرديد. اندوه بر [كارهاى‏] او ، موجب شد كه ما اندوه [مرگِ‏] او را فراموش كنيم. (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ)» .
او سپس به آهستگى براى پدرش طلب رحمت كرد و آن گاه گفت: «من ، سومينِ اين گروهم و [به خاطر آنچه در كارنامه ما هست،] رويگردانان از من، بيش از راغبان به من هستند. من حاضر

1.لَمّا وَلِيَ [مُعاوِيَةُ بنُ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ] صَعِدَ المِنبَرَ ، فَقالَ : إنَّ هذِهِ الخِلافَةَ حَبلُ اللَّهِ ، وإنَّ جَدّي مُعاوِيَةَ نازَعَ الأَمرَ أهلَهُ ، ومَن هُوَ أحَقُّ بِهِ مِنهُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، ورَكِبَ بِكُم ما تَعلَمونَ ، حَتّى‏ أتَتهُ مَنِيَّتُهُ ، فَصارَ في قَبرِهِ ، رَهيناً بِذُنوبِهِ ، ثُمَّ قَلَّدَ أبِي الأَمرَ ، وكانَ غَيرَ أهلٍ لَهُ ، ونازَعَ ابنَ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، فَقُصِفَ عُمُرُهُ ، وَانبَتَرَ عَقِبُهُ ، وصارَ في قَبرِهِ ، رَهيناً بِذُنوبِهِ . ثُمَّ بَكى‏ وقالَ : إنَّ مِن أعظَمِ الاُمورِ عَلَينا عِلمَنا بِسوءِ مَصرَعِهِ ، وبِئسَ مُنقَلَبُهُ ، وقَد قَتَلَ عِترَةَ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وأباحَ الخَمرَ ، وخَرَّبَ الكَعبَةَ ، ولَم أذُق حَلاوَةَ الخِلافَةِ ، فَلا أتَقَلَّدُ مَرارَتَها ، فَشَأنُكُم أمرُكُم ، وَاللَّهِ ، لَئِن كانَتِ الدُّنيا خَيراً فَقَد نِلنا مِنها حَظّاً ، ولَئِن كانَت شَرّاً فَكَفى‏ ذُرِّيَّةَ أبي سُفيانَ ما أصابوا مِنها (الصواعق المحرقة : ص ۲۲۴) .

تعداد بازدید : 131261
صفحه از 992
پرینت  ارسال به