733
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

آمدند كه پا بر زمين مى‏كوبيدند و نيز گروهى كه مى‏دويدند ، تا اين كه گفتند: اى امير ! مژده باد كه حرملة بن كاهل ، دستگير شد !
طولى نكشيد كه او را آوردند . وقتى مختار به حرمله نگاه كرد ، گفت: ستايش ، خداوندى راست كه تو را در دسترس قرار داد!
آن گاه گفت: جلّاد، جلّاد !
جلّادى آوردند . مختار به وى گفت: دستانش را قطع كن. پس دستانش قطع شد.
آن گاه به او گفت: پاهايش را قطع كن. پاهايش هم قطع شد.
آن گاه گفت: آتش، آتش!
آتش و نى‏هايى را آوردند و حرمله را در آن انداختند و آتش با او شعله كشيد.
گفتم: سبحان اللَّه!
به من گفت: اى منهال ! تسبيح گفتن ، خوب است ؛ امّا تو براى چه تسبيح گفتى؟
گفتم: اى امير ! در اين سفرم، هنگامى كه از مكّه بر مى‏گشتم، بر على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام وارد شدم . به من فرمود: «اى مِنهال ! حرملة بن كاهل اسدى ، چه مى‏كند؟» .
گفتم: در كوفه زنده بود كه من آمدم . پس دستانش را كاملاً بالا آورد و فرمود : «خداوندا ! داغىِ آهن را به او بچشان . خداوندا ! داغىِ آهن را به او بچشان . خداوندا ! داغىِ آتش را به او بچشان».
مختار به من گفت: از على بن الحسين شنيدى كه اين را مى‏گفت؟
گفتم: به خدا سوگند، شنيدم كه چنين مى‏گفت.
مختار از مركبش پياده شد و دو ركعت نماز خواند و سجده‏اى طولانى به جا آورد و سوار كه شد ، حرمله سوخته بود. با هم سوار شديم و حركت كرديم و به مقابل خانه‏ام رسيديم . گفتم: اى امير ! اگر صلاح بدانى ، تشريف‏فرما شوى و بر من منّت بگذارى و نزد من فرود آيى و از غذاى من بخورى.
مختار گفت: اى منهال ! به من مى‏گويى كه على بن الحسين عليه السلام چهار دعا كرد و خداوند ، آن را به دست من به اجابت رساند و آن گاه مرا دعوت به خوردن مى‏كنى ؟! امروز، روز روزه است ، براى سپاس‏گزارى از خداى عزّوجلّ ، به خاطر توفيقى كه به من داد كه اين كار را بكنم.
حرمله، همان كسى است كه حامل سر امام حسين عليه السلام بود.۱

1.دَخَلتُ عَلى‏ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام مُنصَرَفي مِن مَكَّةَ ، فَقالَ لي : يا مِنهاُل ، ما صَنَعَ حَرمَلَةُ بنُ كاهِلَةَ الأَسَدِيُّ ؟ فَقُلتُ : تَرَكتُهُ حَيّاً بِالكوفَةِ . قالَ : فَرَفَعَ يَدَيهِ جَميعاً ، فَقالَ : اللَّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَديدِ ، اللَّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَديدِ ، اللَّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ النّارِ . قالَ المِنهالُ : فَقَدِمتُ الكوفَةَ ، وقَد ظَهَرَ المُختارُ بنُ أبي عُبَيدٍ ، وكانَ لي صَديقاً ، قالَ : فَكُنتُ في مَنزِلي أيّاماً ، حَتَّى انقَطَعَ النّاسُ عَنّي ، ورَكِبتُ إلَيهِ ، فَلَقيتُهُ خارِجاً مِن دارِهِ . فَقالَ : يا مِنهالُ ، لَم تَأتِنا في وِلايَتِنا هذِهِ ، ولَم تُهَنِّنا بِها ، ولَم تَشرَكنا فيها؟! فَأَعلَمتُهُ أنّي كُنتُ بِمَكَّةَ ، وأنّي قَد جِئتُكَ الآنَ ، وسايَرتُهُ ونَحنُ نَتَحَدَّثُ ، حَتّى‏ أتَى الكِناسَ ، فَوَقَفَ وُقوفاً كَأَنَّهُ يَنتَظِرُ شَيئاً ، وقَد كانَ اُخبِرَ بِمَكانِ حَرمَلَةَ بنِ كاهِلَةَ ، فَوَجَّهَ في طَلَبِهِ ، فَلَم نَلبَث أن جاءَ قَومٌ يَركُضونَ وقَومٌ يَشتَدّونَ ، حَتّى‏ قالوا : أيُّهَا الأَميرُ ، البِشارَةَ ، قَد اُخِذَ حَرمَلَةُ بنُ كاهِلَةَ ، فَما لَبِثنا أن جي‏ءَ بِهِ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ المُختارُ ، قالَ لِحَرمَلَةَ : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذي مَكَّنَني مِنكَ . ثُمَّ قالَ : الجَزّارَ الجَزّارَ ! فَاُتِيَ بِجَزّارٍ ، فَقالَ لَهُ : اِقطَع يَدَيهِ ، فَقُطِعَتا . ثُمَّ قالَ لَهُ : اِقطَع رِجلَيهِ ، فَقُطِعَتا . ثُمَّ قالَ : النّارَ النّارَ ! فَاُتِيَ بِنارٍ وقَصَبٍ ، فَاُلقِيَ عَلَيهِ ، وَاشتَعَلَت فيهِ النّارُ . فَقُلتُ : سُبحانَ اللَّهِ ! فَقالَ لي : يا مِنهالُ ! إنَّ التَّسبيحَ لَحَسَنٌ ، فَفيمَ سَبَّحتَ ؟ فَقُلتُ : أيُّهَا الأَميرُ ! دَخَلتُ في سَفرَتي هذِهِ مُنصَرَفي مِن مَكَّةَ عَلى‏ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ لي : يا مِنهالُ ، ما فَعَلَ حَرمَلَةُ بنُ كاهِلَةَ الأَسَدِيُّ ؟ فَقُلتُ : تَرَكتُهُ حَيّاً بِالكوفَةِ . فَرَفَعَ يَدَيهِ جَميعاً ، فَقالَ : اللَّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَديدِ ، اللَّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَديدِ ، اللَّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ النّارِ . فَقالَ لِيَ المُختارُ : أسَمِعتَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ هذا ؟ فَقُلتُ : وَاللَّهِ ، لَقَد سَمِعتُهُ قالَ . فَنَزَلَ عَن دابَّتِهِ وصَلّى‏ رَكعَتَينِ ، فَأَطالَ السُّجودَ ، ثُمَّ قامَ فَرَكِبَ ، وقَدِ احتَرَقَ حَرمَلَةُ ، ورَكِبتُ مَعَهُ وسِرنا ، فَحاذَيتُ داري ، فَقُلتُ : أيُّهَا الأَميرُ ! إن رَأَيتَ أن تُشَرِّفَني وتُكَرِّمَني وتَنزِلَ عِندي وتَحَرَّمَ بِطَعامي . فَقالَ : يا مِنهالُ ! تُعلِمُني أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام دَعا بِأَربَعِ دَعَواتٍ ، فَأَجابَهُ اللَّهُ عَلى‏ يَدَيَّ ، ثُمَّ تَأمُرُني أن آكُلَ ! هذا يَومُ صَومٍ شُكراً للَّهِ‏ِ عزّوجلّ عَلى‏ ما فَعَلتُهُ بِتَوفيقِهِ . حَرمَلَةُ هُوَ الَّذي حَمَلَ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام (الأمالى ، طوسى : ص ۲۳۸ ح ۴۲۳ ، كشف الغمّة : ج ۲ ص ۳۲۴) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
732

طفل شيرخوار امام حسين عليه السلام را در آغوش پدر به شهادت رساند۱ . وى قاتل عبد اللَّه بن حسن نيز معرفى شده است‏۲ . او همچنين در شهادت عباس بن على عليه السلام نقش داشت‏۳ و حامل سر ايشان به كوفه بود۴
.
حرمله، بر اثر جنايت‏هايش به عقوبت دنيوى دچار شد و در پايان عمر نيز در قيام مختار، دستگير شد . به فرمان مختار ، دست و پاى او را قطع كردند و سپس، او را در آتش سوازندند .۵

۱۸۵۱.المزار الكبير- در «زيارت ناحيه» -: سلام بر عبد اللَّه بن حسين، كودك شيرخوار و هدفِ تيرْ قرار گرفته، و به خون تپيده، و خونش به آسمانْ پرتاب شده، و سرِ بريده شده با تير در دامن پدرش ! خدا لعنت كند تيرانداز به او، حرملة بن كاهل اسدى و همراهانش را!۶

۱۸۵۲.الأمالى ، طوسى- به نقل از مِنهال بن عمرو -: وقتى از مكّه بر مى‏گشتم، بر امام زين العابدين عليه السلام وارد شدم . به من فرمود: «اى مِنهال ! حرملة بن كاهل اسدى ، چه مى‏كند؟» .
گفتم : او در كوفه زنده بود كه من آمدم.
امام عليه السلام دستانش را كامل بالا آورد و فرمود : «خداوندا ! داغىِ آهن را بر او بچشان. خداوندا ! داغىِ آهن را بر او بچشان. خداوندا ! داغىِ آتش را بر او بچشان» .
به كوفه آمدم . مختار ، پيروز شد و امور را به دست گرفت، و او دوست من بود. من چند روزى در خانه‏ام بودم تا اين كه رفت و آمدِ مردم ، تمام شد . سوار بر مركب شدم و به سوى مختار رفتم . او را در بيرون خانه‏اش ديدم.
گفت: اى منهال ! در دوران حكومت ما، پيش ما نيامدى و براى آن، به ما شادباش نگفتى و در آن با ما همكارى نكردى؟
به او اطّلاع دادم كه در مكّه بودم و اكنون آمده‏ام . با او قدم زديم و حرف زديم تا به كِناس (محلّه بنى اسد) رسيديم . مختار ايستاد، گويى كه در انتظار چيزى است. جاى حرملة بن كاهله ، به مختار ، اطّلاع داده شده بود و او كسى را در پى حرمله فرستاده بود. مدّتى نگذشت كه گروهى

1.ر . ك : ص ۱۶۸ (كودك خردسال).

2.ر . ك : ص ۲۲۳ (عبد اللَّه بن حسن).

3.أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۰۷. نيز، ر . ك : همين شهادت‏نامه: ج ۲ ص ۱۹۰ (عبّاس بن على عليه السلام) .

4.ر . ك : ص ۲۰۶ ح ۱۰۵۹ .

5.ذوب النّضار : ص ۱۲۱. نيز، ر . ك : همين شهادت‏نامه: ج ۲ ح ۱۸۵۲.

6.السَّلامُ عَلى‏ عَبدِ اللَّهِ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، الطِّفلِ الرَّضيعِ، وَالمَرمِيِّ الصَّريعِ ، المُتَشَحِّطِ دَماً ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ في حِجرِ أبيهِ ، لَعَنَ اللَّهُ رامِيَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِيِّ وذَويهِ (المزار الكبير : ص ۴۸۸ ، الإقبال : ج ۳ ص ۷۴) .

تعداد بازدید : 159004
صفحه از 992
پرینت  ارسال به