۲۰۵۲.الملهوف- از امام صادق عليه السلام -: زين العابدين عليه السلام بر پدرش به مدّت چهل سال گريست، در حالى كه روزها را روزه مىگرفت و شبها را زنده مىداشت . هر گاه افطارىاش آماده مىشد و غلامش غذا و آب ايشان را مىآورد و در برابرش مىنهاد و مىگفت: مولاى من بفرما، مىفرمود: «فرزند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، گرسنه كشته شد ! پسر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، تشنه به شهادت رسيد!».
ايشان اين كلمات را مدام تكرار مىكرد و مىگريست ، تا اين كه غذايش اشكآلود مىشد و آبش نيز با اشك مىآميخت و ايشان همواره چنين بود تا به خداى عزّوجلّ پيوست.۱
۲۰۵۳.تهذيب الكمال- به نقل از ابو حمزه محمّد بن يعقوب بن سَوّار، از امام صادق عليه السلام -: از زين العابدين عليه السلام در باره زياد گريه كردنش پرسيدند . فرمود: «مرا سرزنش مكنيد ؛ چرا كه يعقوب با ناپديد شدن يكى از پسرانش، چنان گريست كه چشمانش سفيد شد، در حالى كه نمىدانست كه پسرش مرده است و من، چهارده تن از خاندانم را ديدم كه در يك نيمروز ، سر بريده شدند. آيا گمانتان اين است كه روزى، اندوهشان از دلم مىرود؟!» .۲
۲۰۵۴.مثير الأحزان- به نقل از ابو حمزه ثُمالى -: از امام زين العابدين عليه السلام در باره زياد گريه كردنش سؤال شد. فرمود: «يعقوب يكى از فرزندانش را گم كرده بود. براى او چنان گريست كه چشمانش نابينا شد، در حالى كه پسرش زنده بود و اطّلاعى از مرگش نداشت؛ امّا من با چشم خود ديدم كه پدرم و هفده تن از خانوادهام در يك ساعت، كشته شدند. آيا گمان مىكنيد اندوه آنها از دلم بيرون مىرود؟».۳
1.إنَّ زَينَ العابِدينَ عليه السلام بَكى عَلى أبيهِ أربَعينَ سَنَةً ، صائِماً نَهارُهُ ، وقائِماً لَيلُهُ ، فَإِذا حَضَرَهُ الإِفطارُ وجاءَ غُلامُهُ بِطَعامِهِ وشَرابِهِ ، فَيَضَعُهُ بَينَ يَدَيهِ ، فَيَقولُ : كُل يا مَولايَ .
فَيَقولُ : قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله جائِعاً ، قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله عَطشاناً ، فَلا يَزالُ يُكَرِّرُ ذلِكَ ويَبكي حَتّى يُبَلَّ طَعامُهُ مِن دُموعِهِ ، ويَمتَزِجَ شَرابُهُ مِنها ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وجَلَّ (الملهوف : ص ۲۳۳ ، مسكّن الفؤاد : ص ۹۲) .
2.سُئِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهما السلام عَن كَثرَةِ بُكائِهِ ، فَقالَ : لا تَلوموني ، فَإِنَّ يَعقوبَ عليه السلام فَقَدَ سِبطاً مِن وُلدِهِ ، فَبَكى حَتَّى ابيَضَّت عَيناهُ ولَم يَعلَم أنَّهُ ماتَ ، ونَظَرتُ أنَا إلى أربَعَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِن أهلِ بَيتي ذُبِحوا في غَداةٍ واحِدَةٍ ، فَتَرَونَ حُزنَهُم يَذهَبُ مِن قَلبي أبَداً ؟! (تهذيب الكمال : ج ۲۰ ص ۳۹۹ ، حلية الأولياء : ج ۳ ص ۱۳۸) .
3.سُئِلَ [الإِمامُ زَينُ العابِدينَ] عليه السلام عَن كَثرَةِ بُكائِهِ ، فَقالَ : إنَّ يَعقوبَ عليه السلام فَقَدَ سِبطاً مِن أولادِهِ ، فَبَكى عَلَيهِ حَتَّى ابيَضَّت عَيناهُ وَابنُهُ حَيٌّ فِي الدُّنيا ولَم يَعلَم أنَّهُ ماتَ ، وقَد نَظَرتُ إلى أبي وسَبعَةَ عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي قُتِلوا في ساعَةٍ واحِدَةٍ ، فَتَرَونَ حُزنَهُم يَذهَبُ مِن قَلبي؟! (مثير الأحزان : ص ۱۱۵) .