645
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

او با چوب‏دستى‏اش ، با سر ايشان بازى مى‏كرد و مى‏گفت: «چه دندان خوبى داشته!» .
به او گفتم: به خدا سوگند، تو را بدنام مى‏كنم . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را ديدم كه جاى [ضربه ]چوبت بر دهان حسين را مى‏بوسيد.۱

۱۷۰۳.صحيح البخارى- به نقل از اَنَس -: سرِ حسين بن على عليه السلام را براى عبيد اللَّه بن زياد آوردند و در طبقى گذاشتند . او با سرِ ايشان ، بازى مى‏كرد و در باره زيبايىِ آن ، چيزى مى‏گفت. گفت[م‏]: «شبيه‏ترينِ آنها به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بود» و با وَسْمه ،۲ رنگ شده بود .۳

ر. ك: ص 458 (بخش ششم / فصل ششم / احتجاج اَنَس بن مالك با ابن زياد) .

1 / 5

زيد بن اَرقَم‏۴

۱۷۰۴.الصواعق المُحْرِقة : ابن ابى الدنيا ، روايت كرده است كه: زيد بن ارقم ، نزد عبيد اللَّه بن زياد بود و به او گفت: چوبت را [از لب حسين‏] بردار. به خدا سوگند ، همواره مى‏ديدم كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ميان اين دو لب را مى‏بوسيد .
زيد ، سپس گريه كرد. ابن زياد گفت: خدا ، چشمانت را گريان كند ! اگر پيرمرد خرفتى نبودى، گردنت را مى‏زدم.
زيد برخاست ، در حالى كه مى‏گفت: مردم ! از امروز ، شما بَرده‏ايد. پسر فاطمه عليها السلام را كشتيد و ابن مرجانه را حاكم كرديد. به خدا سوگند، خوبانِ شما را مى‏كُشد و بَدانتان را به بردگى مى‏گيرد.

1.لَمّا اُتِيَ بِرَأسِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام إلى‏ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ ، جَعَلَ يَنكُتُ بِقَضيبٍ في يَدِهِ ، ويَقولُ : إن كانَ لَحَسَنَ الثَّغرِ . فَقُلتُ : وَاللَّهِ ، لَأَسوءَنَّكَ ، لَقَد رَأَيتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله يُقَبِّلُ مَوضِعَ قَضيبِكَ مِن فيهِ (المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۲۵ ح ۲۸۷۸ ، مسند أبى يعلى : ج ۴ ص ۱۰۸ ح ۳۹۶۸) .

2.وَسْمه، گياهى است كه با برگ‏هايش ، موى سر و صورت را رنگ مى‏كنند (النهاية : ج ۵ ص ۱۸۵ مادّه «وسم») .

3.اُتِيَ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ بِرَأسِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَجُعِلَ في طَستٍ ، فَجَعَلَ يَنكُتُ ، وقالَ في حُسنِهِ شَيئاً . فَقالَ أنسٌ : كانَ أشبَهَهُم بِرَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وكانَ مَخضوباً بِالوَسمَةِ (صحيح البخارى : ج ۳ ص ۱۳۷۰ ح ۳۵۳۸ ، مسند ابن حنبل : ج ۴ ص ۵۲۰ ح ۱۳۷۵۰) .

4.زيد بن اَرقَم بن قيس انصارى خزرجى - كه در كنيه او اختلاف است - ، از اصحاب پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، امام على عليه السلام ، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بود. وى ، پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، نابينا شد و مجدّداً بينا گرديد. او در هفده جنگ ، حضور داشت. زيد ، از هواداران امام على عليه السلام بود و در جنگ‏هاى ايشان ، حضور داشت. وى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و على عليه السلام روايت نقل كرده است. او در كوفه سكنا گزيد و در محلّه كِنده ، خانه‏اى ساخت و در دوران مختار به سال ۶۶ يا ۶۸ ق ، از دنيا رفت .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
644

آنان خشنود باد - ياد مى‏كرديم، محمّد بن حنفيّه مى‏گفت: با حسين عليه السلام ، هفده جوانْ كشته شدند كه همه‏شان در رَحِم فاطمه‏۱ ، رشد كرده .۲

۱۷۰۱.تاريخ اليعقوبى: وقتى مختار به كوفه رفت، شيعيان بر گِرد او جمع شدند و او به آنان گفت: محمّد بن على بن ابى طالب، مرا براى فرماندهى شما فرستاده است و به كشتن حلال‏شمارندگان [خون حسين عليه السلام‏] و خونخواهى اهل بيتِ ستم‏ديده، دستور داده است . به خدا سوگند، من كُشنده پسر مرجانه ام و نيز گيرنده انتقام خاندان پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از كسانى كه به آنان ستم روا داشتند. تعدادى از شيعيان ، او را تأييد كردند و تعدادى ديگر گفتند: مى‏رويم و از محمّد بن على مى‏پرسيم.
پس به سراغ محمّد بن حنفيّه (محمد بن على بن ابى طالب) رفتند و از او پرسيدند . او گفت: براى ما چه خوشايند است كه كسى خونخواه ما باشد و حقّ ما را بستاند و دشمن ما را بكشد !
پس به سوى مختار باز گشتند و با او بيعت كردند و پيمان بستند و به صورت يك گروه در آمدند.۳

1 / 4

اَنَس بن مالك‏۴

۱۷۰۲.المعجم الكبير- به نقل از اَنَس -: هنگامى كه سرِ حسين بن على عليه السلام را براى عبيد اللَّه بن زياد آوردند و

1.بايد مراد ، فاطمه بنت اسد باشد ، چنان‏كه مثير الأحزان آورده است . ضمناً اين منبع ، گوينده سخن را محمّد بن على باقر عليه السلام شمرده است ، نه محمّد بن على (معروف به محمّد بن حنفيّه) (ر . ك : مثير الأحزان : ص ۱۱۱) .

2.كُنّا إذا ذَكَرنا حُسَيناً عليه السلام ومَن قُتِلَ مَعَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم ، قالَ مُحَمَّدُ ابنُ الحَنَفِيَّةِ : قُتِلَ مَعَهُ سَبعَةَ عَشَرَ شابّاً ، كُلُّهُم ارتَكَضَ في رَحِمِ فاطِمَةَ (المعجم الكبير : ج‏۳ ص‏۱۱۹ ح ۲۸۵۵ ، الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج‏۱ ص‏۴۹۷ ح ۴۵۶) .

3.فَلَمّا صارَ [المُختارُ] إلَى الكوفَةِ اجتَمَعَت إلَيهِ الشّيعَةُ ، فَقالَ لَهُم: إنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ بَعَثَني إلَيكُم أميراً ، وأمَرَني بِقَتلِ المُحِلّينَ ، وَالطَّلَبِ بِدِماءِ أهلِ بَيتِهِ المَظلومينَ ، وإنّي وَاللَّهِ قاتِلُ ابنِ مَرجانةَ ، وَالمُنتَقِمُ لِآلِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله مِمَّن ظَلَمَهُم ، فَصَدَّقَهُ طائِفَةٌ مِنَ الشّيعَةِ ، وقالَت طائِفَةٌ : نَخرُجُ إلى‏ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ فَنَسأَلُهُ ، فَخَرَجوا إلَيهِ ، فَسَأَلوهُ ، فَقالَ : ما أحَبَّ إلَينا مَن طَلَبَ بِثَأرِنا ، وأخَذَ لَنا بِحَقِّنا، وقَتَلَ عَدُوَّنا ، فَانصَرَفوا إلَى المُختارِ ، فَبايَعوهُ وعاقَدوهُ ، وَاجتَمَعَت طائِفَةٌ (تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۵۸) .

4.ابو حمزه انس بن مالك بن نضر انصارى خزرجى، از صحابه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله است . مادرش او را به پيامبر خدا هديه داد تا به ايشان خدمت كند. او هم به مدّت ده سال در خدمت ايشان بود و وقتى پيامبر خدا رحلت كرد، وى بيست ساله بود. او از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و برخى از صحابه، روايت نقل كرده است. وى پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، در مدينه مقيم شد. ابو بكر ، با مشورت عمر ، او را جهت جمع‏آورى خراج به بحرين فرستاد و در باره وى گفت : او باهوش است و كتابت مى‏داند . اَنَس ، پس از ابو بكر ، در فتوحات ، شركت كرد و در دوران عمر ، به بصره نقلِ مكان نمود و در آن جا مقيم شد و به سال ۹۱ ، ۹۲ ، ۹۳ و يا ۹۵ ق ، در همان شهر در گذشت .

تعداد بازدید : 130930
صفحه از 992
پرینت  ارسال به