739
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

برادر ابو الفضل العبّاس) پرتاب كرد و او بر اثر تير وى و تير ديگرى كه شخصى از قبيله بنى ابان پرتاب كرد ، به شهادت رسيد.۱
وى را قاتل جعفر بن على عليه السلام هم شمرده‏اند ؛ امّا بيشتر منابع تاريخى، كشته شدن جعفر بن على را به هانى بن ثُبَيت حضرمى نسبت داده‏اند .۲
خولى، در شهادت امام حسين عليه السلام و بريدن سر مبارك ايشان نيز دست داشت.۳ او به همراه حُمَيد بن مسلم اَزدى ، سر مبارك امام حسين عليه السلام را براى عبيد اللَّه بن زياد به كوفه برد .۴ او شب‏هنگام به كوفه رسيد و سرِ امام عليه السلام را در خانه‏اش گذاشت و چون همسرش از ماجرا باخبر شد، با وى دشمن گشت .۵ از اين رو ، در قيام مختار، وقتى مأموران مختار ، وارد خانه خولى شدند، وى مخفيگاه او را به آنان نشان داد .
مأموران ، خولى را دستگير كردند و او را به سوى مختار مى‏بردند كه مختار ، آنها را از ميانه راه برگرداند و فرمان داد كه او را در خانه خودش بكُشند.
پس از كشته شدن خولى، مختار،جسد او را آتش زد و آن قدر ماند تا جنازه‏اش به خاكستر تبديل شد و سپس باز گشت .۶

۱۸۵۶.المزار الكبير- در «زيارت ناحيه» -: سلام بر عثمان، پسر امير مؤمنان عليه السلام و هم‏نام عثمان بن مظعون ! خدا لعنت كند خولى بن يزيد اَصبحى اِيادىِ دارِمى را كه او را با تير زد !۷

۱۸۵۷.تاريخ الطبرى- به نقل از موسى بن عامر -: مختار، مُعاذ بن هانى بن عَدىِ كِندى، برادرزاده حُجْر، و نيز ابو عَمره، فرمانده نگهبانانش را اعزام كرد . آنان رفتند و خانه خولى بن يزيد اصبحى را كه سر حسين عليه السلام را همراه خود آورْد، محاصره كردند .
او در خروجىِ خانه پنهان شد . مُعاذ به ابو عَمره دستور داد كه خانه را جستجو كنند . زن خولى، به سوى آنان رفت . آنها به وى گفتند: همسرت كجاست؟

1.ر . ك : ص ۱۸۷ (عثمان بن على) .

2.ر . ك : ص ۱۸۲ (جعفر بن على) .

3.ر . ك : ص ۲۷۲ (احوال امام عليه السلام در لحظه‏هاى پايانى زندگى) و ص ۲۸۶ (قاتل امام عليه السلام در گزارش‏ها).

4.ر . ك : ص ۳۸۲ (بر سرِ نيزه بردن سرها) .

5.ر . ك : ح ۱۸۵۷ و ص ۳۷۹ (سر امام عليه السلام در خانه خولى) .

6.ر . ك : ح ۱۸۵۷. نيز، ر.ك: ذوب النضّار : ص ۱۱۹ .

7.السَّلامُ عَلى‏ عُثمانَ بنِ أميرِ المُؤمِنينَ ، سَمِيِّ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ ، لَعَنَ اللَّهُ رامِيَهُ بِالسَّهمِ خَولِيَّ بنَ يَزيدَ الأَصبَحِيَّ الإِيادِيَّ الدّارِمِيَّ (المزار الكبير : ص ۴۸۹ ، الإقبال : ج ۳ ص ۷۵ . نيز ، ر . ك : همين شهادت‏نامه : ج ۲ ص ۸۹۴ ح ۲۱۰۹) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
738

بپذيرد، در حالى كه او آن جنايتى را انجام داده كه مى‏دانى. بگذار ما او را بكشيم.
عبد اللَّه گفت: اين شما و اين هم حكيم !
وقتى او را - كه كتف‏بسته بود - به دار العَنَزيّين رساندند ، هدف تير قرارش دادند و به او گفتند: لباس پسر على را غارت كردى ؟! به خدا سوگند، لباست را مى‏كَنيم ، در حالى كه زنده‏اى و نگاه مى‏كنى.
پس لباسش را كندند و آن گاه به وى گفتند: به حسين عليه السلام تير انداختى و او را هدف تيرت قرار دادى و گفتى: «تير من به پيراهن او اصابت كرد ؛ ولى به خودِ او آسيب نرساند !» . ما هم تو را تيرباران مى‏كنيم، همان گونه كه تو تير انداختى و هر مقدار از آن تيرها به تو اصابت كرد ، تو را بس است .
آن گاه دست‏جمعى تير انداختند و از آنها تيرهاى فراوانى به وى اصابت كرد و مرده بر زمين افتاد.۱

ر . ك : ص 742 (زيد بن رقاد) .

6 / 15

خولى بن يزيد

خولى بن يزيد اَصبحى اِيادى دارِمى ، در شمار سپاه و تيراندازان عمر بن سعد بود. در زيارت‏نامه شهدا و منابع تاريخى، به او نسبت داده شده كه تيرهايى را به سوى عثمان (پسر امير مؤمنان عليه السلام و

1.ثُمَّ إنَّ المُختارَ بَعَثَ عَبدَ اللَّهِ بنَ كامِلٍ إلى‏ حَكيمِ بنِ طُفَيلٍ الطّائِيِّ السِّنبِسِيِّ ، وقَد كانَ أصابَ سَلَبَ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ورَمى‏ حُسَيناً عليه السلام بِسَهمٍ ، فَكانَ يَقولُ : تَعَلَّقَ سَهمي بِسِربالِهِ وما ضَرَّهُ . فَأَتاهُ عَبدُ اللَّهِ بنُ كامِلٍ ، فَأَخَذَهُ ، ثُمَّ أقبَلَ بِهِ ، وذَهَبَ أهلُهُ ، فَاستَغاثوا بِعَدِيِّ بنِ حاتِمٍ ، فَلَحِقَهُم فِي الطَّريقِ ، فَكَلَّمَ عَبدَ اللَّهِ بنَ كامِلٍ فيهِ ، فَقالَ : ما إلَيَّ مِن أمرِهِ شَي‏ءٌ إنَّما ذلِكَ إلَى الأَميرِ المُختارِ . قالَ : فَإِنّي آتيهِ . قالَ : فَأتِهِ راشِداً . فَمضى‏ عَدِيٌّ نَحوَ المُختارِ ، وكانَ المُختارُ قَد شَفَّعَهُ في نَفَرٍ من قَومِهِ أصابَهُم يَومَ جَبّانَةِ السَّبيعِ لَم يَكونوا نَطَقوا بِشَي‏ءٍ مِن أمرِ الحُسَينِ ولا أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام ، فَقالَتِ الشّيعَةُ لِابنِ كامِلٍ : إنّا نَخافُ أن يُشَفِّعَ الأَميرُ عَدِيَّ بنَ حاتِمٍ في هذَا الخَبيثِ ، ولَهُ مِنَ الذَّنبِ ما قَد عَلِمتَ ، فَدَعنا نَقتُلهُ . قالَ : شَأنَكُم بِهِ . فَلَمَّا انتَهَوا بِهِ إلى‏ دارِ العَنَزِيّينَ وهُوَ مَكتوفٌ نَصَبوهُ غَرَضاً ، ثُمَّ قالوا لَهُ : سَلَبتَ ابنَ عَلِيٍّ عليه السلام ثِيابَهُ ، وَاللَّهِ لَنَسلُبَنَّ ثِيابَكَ وأنتَ حَيٌّ تَنظُرُ . فَنَزَعوا ثِيابَهُ . ثُمَّ قالوا لَهُ : رَمَيتَ حُسَيناً عليه السلام وَاتَّخَذتَهُ غَرَضاً لِنَبلِكَ ، وقُلتَ : تَعَلَّقَ سَهمي بِسِربالِهِ ولَم يَضُرَّهُ ، وايمُ اللَّهِ ، لَنَرمِيَنَّكَ كَما رَمَيتَهُ بِنِبالٍ ما تَعَلَّقَ بِكَ مِنها أجزاكَ . قالَ : فَرَمَوهُ رَشقاً واحِداً ، فَوَقَعَت بِهِ مِنهُم نِبالٌ كَثيرَةٌ ، فَخَرَّ مَيِّتاً (تاريخ الطبرى: ج‏۶ ص‏۶۲. نيز، ر.ك: أنساب الأشراف: ج‏۶ ص‏۴۰۷) .

تعداد بازدید : 131992
صفحه از 992
پرینت  ارسال به