775
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

6 / 35

مردى از قبيله طَى‏

۱۹۱۶.تاريخ الطبرى- به نقل از سعد بن عبيده -: دو نوجوانِ آنها (كاروان اسيران كربلا) - كه فرزند عبد اللَّه بن جعفر يا نوه جعفر بودند - فرار كردند و پيش مردى از قبيله طَى آمدند و به او پناه آوردند . او گردن آن دو را زد و سرهايشان را آورد و نزد ابن زياد گذاشت. ابن زياد ، گردن آن مرد را زد و دستور داد خانه‏اش را ويران كردند.۱

۱۹۱۷.الأمالى ، صدوق: ابو محمّد - كه پيرمردى از اهالى‏كوفه بود - ، نقل كرد: وقتى حسين بن على عليه السلام كشته شد، از اردوگاه او ، دو نوجوان به اسارت گرفته و نزد عبيد اللَّه بن زياد آورده شدند. او زندانبان را صدا زد و آن دو را تحويل وى داد... . [پيرمرد ، سپس حكايت آن دو را به تفصيل گفت ، از جمله اين كه زندانبان ، آن دو را از زندان ، خارج كرد و مرد فاسقى از هواداران عبيد اللَّه بن زياد ، اقدام به كشتن آن دو نمود و سرشان را نزد عبيد اللَّه آورد تا آن جا كه گفت:] عبيد اللَّه بن زياد گفت: داورترينِ داوران ميان شما داورى كرد . چه كسى حاضر است اين فاسق را مجازات كند؟
مردى شامى صدا زد كه : من حاضرم.
عبيد اللَّه گفت: اين را به همان جايى مى‏برى كه آن دو نوجوان را كشته است و گردنش را مى‏زنى و نمى‏گذارى كه خون او با خون آن دو ، در هم آميزد و زود ، سرش را مى‏آورى.
آن مرد ، چنين كرد و سرِ او را آورد و بر تيركى آويخت . بچّه‏ها [ى كوفه‏] با تير و سنگ ، آن را هدف قرار مى‏دادند و مى‏گفتند: اين ، قاتل ذرّيه پيامبر خداست.۲

ر . ك : ص 479 (بخش ششم / فصل ششم / شهيد شدن دو نوجوان از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) .

1.اِنطَلَقَ غُلامانِ مِنهُم - لِعَبدِ اللَّهِ بنِ جَعفَرٍ ، أوِ ابنِ ابنِ جَعفَرٍ - فَأَتَيا رَجُلاً مِن طَيِّئٍ ، فَلَجَآ إلَيهِ ، فَضَرَبَ أعناقَهُما ، وجاءَ بِرُؤوسِهِما حَتّى‏ وَضَعَهُما بَينَ يَدَيِ ابنِ زِيادٍ ؛ قالَ : فَهَمَّ بِضَربِ عُنُقِهِ ، وأمَرَ بِدارِهِ ، فَهُدِّمَت (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۹۳ ، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۲۴) .

2.لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، اُسِرَ مِن مُعَسكَرِهِ غُلامانِ صَغيرانِ ، فَاُتِيَ بِهِما عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ ، فَدَعا سَجّاناً لَهُ ، فَقالَ : خُذ هذَينِ الُغلامَينِ إلَيكَ ... [ثُمَّ ذَكَرَ كَلاماً طَويلاً يَتَضَمَّنُ إخراجَ السَّجّانِ لَهُما ، وقِيامَ رَجُلٍ فاسِقٍ مِن أتباعِ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ بِقَتلِهِما ، ومَجيئِهِ بِرَأسَيهِما إلى‏ عُبَيدِ اللَّهِ ، إلى‏ أن قالَ :] قالَ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ : فَإِنَّ أحكَمَ الحاكِمينَ قَد حَكَمَ بَينَكُم ، مَن لِلفاسِقِ ؟ قالَ : فَانتَدَبَ لَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ ، فَقالَ : أنَا لَهُ . قالَ : فَانطَلِق بِهِ إلَى المَوضِعِ الَّذي قَتَلَ فيهِ الغُلامَينِ ، فَاضرِب عُنُقَهُ ، ولا تَترُك أن يَختَلِطَ دَمُهُ بِدَمِهِما ، وعَجِّل بِرَأسِهِ . فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِكَ ، وجاءَ بِرَأسِهِ ، فَنَصَبَهُ عَلى‏ قَناةٍ ، فَجَعَلَ الصِّبيانُ يَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ ، وهُم يَقولونَ : هذا قاتِلُ ذُرِّيَّةِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله (الأمالى ، صدوق : ص ۱۴۳ - ۱۴۸ ح ۱۴۵ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۱۰۰ ح ۱) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
774

۱۹۱۵.مقاتل الطالبيّين- به نقل از قاسم بن اَصبَغ بن نُباته -: مردى سياه‏چهره از بنى ابان بن دارم را ديدم و پيش‏تر ، او را مى‏شناختم كه سيمايى زيبا و بسيار سفيد داشت . به وى گفتم : چنين نديده بودمت!
گفت : جوانى بى‏ريش‏۱ از همراهان حسين را - كه در پيشانى‏اش اثر سجده پيدا بود - ، كُشتم . از وقتى كه او را كشته‏ام ، شبى را نخوابيده‏ام ، مگر اين كه او مى‏آيد و گريبان مرا مى‏گيرد و مرا به كنار جهنّم مى‏برد و مرا در آن مى‏اندازد ، و من چنان فريادى مى‏كشم كه كسى در محلّه‏مان نيست كه فرياد مرا نشنود .
آن جوان كشته شده ، عبّاس بن على عليه السلام بود۲ .۳

1.اين گفته : «جوان بى‏ريش» ، با سنّ ابو الفضل العبّاس عليه السلام سازگار نيست . بايد گفت كه يا اين گفته ، تحريف شده ، يا آن شهيد ، كس ديگرى بوده است .

2.تذكرة الخواصّ - به نقل از قاسم بن اَصبَغ مُجاشعى - : وقتى سرها [ى شهداى كربلا] را به كوفه آوردند، در ميان آنها ، سوار زيبارويى بود كه به سينه اسبش ، سرِ جوانى نورسيده را آويخته بود كه گويى ماه شب چهارده است. اسب ، راه مى‏رفت و وقتى سرش را پايين مى‏آورد ، آن سر، به زمين كشيده مى‏شد . گفتم: اين ، سرِ كيست؟ گفت: سرِ عبّاس بن على . گفتم : تو كيستى؟ گفت: حرملة بن كاهل اسدى . چندى بعد، ناگهان حَرمَله را ديدم كه صورتش از قير ، سياه‏تر شده‏بود. به‏او گفتم: روزى را كه سر را مى‏آوردى، تو را ديدم ، زيباتر از تو در عرب نبود، و اكنون مى‏بينم كه بدريخت‏تر و سياه‏تر از چهره تو وجود ندارد . حرمله گريست و گفت: به خدا ، از روزى كه آن سر را آوردم تا به امروز، هيچ شبى بر من نگذشته است ، مگر اين كه دو نفر ، بازوى مرا مى‏گيرند و به سوى آتشى شعله‏ور مى‏برند و در آن مى‏اندازند، و من ، به عقب بر مى‏گردم و همان گونه كه مى‏بينى، آتش ، صورت مرا لك كرده است . سپس ، وى به بدترين شكل ، مُرد (تذكرة الخواصّ : ص ۲۸۱ ؛ الأمالى ، شجرى : ج ۱ ص ۱۸۲) .

3.رَأَيتُ رَجُلاً مِن بَني أبانِ بنِ دارمٍ أسوَدَ الوَجهِ ، وكُنتُ أعرتفُهُ جَميلاً شَديدَ البَياضِ ، فَقُلتُ لَهُ : ما كِدتُ أعرِفُكَ! قال : إنّي قَتَلتُ شابّاً أمرَدَ مَعَ الحُسَينِ بَينَ عَينَيهِ أثَرُ السُّجودِ ، فَما نِمتُ لَيلَةً مُنذُ قَتَلتُهُ إلّا أتاني فَيَأخُذُ بِتَلابيبي حَتّى‏ يَأتِيَ جَهَنَّمَ فَيَدفَعَني فيها ، فَأَصيحَ فَما يَبقى‏ [ أحَدٌ ] فِي الحَيِّ إلّا سَمِعَ صِياحي . قالَ : وَالمَقتولُ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام (مقاتل الطالبيّين : ص‏۱۱۸ ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج‏۴ ص‏۵۸) .

تعداد بازدید : 130975
صفحه از 992
پرینت  ارسال به