803
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

۱۹۵۲.سنن الترمذى- به نقل از سَلمى‏ -: بر امّ سلمه وارد شدم ، در حالى كه مى‏گريست . گفتم : چرا گريه مى‏كنى؟
گفت : پيامبر خدا را در خواب ديدم كه سر و صورتش خاكى بود.
گفتم : اى پيامبر خدا ! چه شده است ؟
فرمود: «همين چند لحظه پيش ، شاهد كشته شدن حسين بودم».۱

ر . ك : ص 321 (بخش ششم / فصل دوم / رؤياى امّ سلمه) .

ب - هنگام دريافت خبر

۱۹۵۳.الملهوف: عبيد اللَّه بن زياد به يزيد بن معاويه نوشت و خبر كشته شدن حسين عليه السلام و خبر [اسارت ]خاندان او را به وى داد . او به عمرو بن سعيد بن عاص ، حكمران مدينه نيز همين را نوشت ؛ امّا عمرو، وقتى خبر را دريافت كرد ، به منبر رفت و خبر را اعلام كرد. آه و ناله بنى‏هاشم، شَديد و زياد شد و آيين ماتم و سوگ بر پا كردند.۲

۱۹۵۴.الإرشاد: هنگامى كه ابن زياد، سر امام حسين عليه السلام را براى يزيد فرستاد، عبد الملك بن ابى حُدَيث سُلَمى را خواست و گفت:... به مدينه، نزد عمرو بن سعيد بن عاص برو و مژده كشته شدن حسين را به وى بده.
عبد الملك گفت: وقتى بر عمرو بن سعيد وارد شدم، گفت: پشت سرت چه خبر؟
گفتم: خبرى كه امير را خشنود مى‏كند ! حسين بن على ، كشته شد.
عمرو به من گفت: برو و فرياد بزن كه : حسين ، كشته شد.
آن را فرياد كشيدم . به خدا سوگند، فغانى را همانند فغان و ناله بنى هاشم در داخل خانه‏هايشان براى حسين - وقتى خبر كشته شدن او را شنيدند - نشنيده‏ام.۳

1.دَخَلتُ عَلى‏ اُمِّ سَلَمَةَ وهِيَ تَبكي ، فَقُلتُ : ما يُبكيكِ؟ قالَت : رَأَيتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله - تَعني فِي المَنامِ - وعَلى‏ رَأسِهِ ولِحَيتِهِ التُّرابُ ، فَقُلتُ : ما لَكَ يا رَسولَ اللَّهِ ؟ قالَ : شَهِدتُ قَتلَ الحُسَينِ آنِفاً (سنن الترمذى : ج ۵ ص ۶۵۷ ح ۳۷۷۱ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۴ ص ۲۰ ح ۶۷۶۴) .

2.كَتَبَ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ إلى‏ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ يُخبِرُهُ بِقَتلِ الحُسَينِ عليه السلام وخَبرِ أهلِ بَيتِهِ ، وكَتَبَ أيضاً إلى‏ عَمرِو بنِ سَعيدِ بنِ العاصِ أميرِ المَدينَةِ بِمِثلِ ذلِكَ . فَأَمّا عَمرٌو فَحينَ وَصَلَهُ الخَبَرُ صَعِدَ المِنبَرَ ، وخَطَبَ النّاسَ ، وأعلَمَهُم ذلِكَ ، فَعَظُمَت واعِيَةُ بَني هاشِمٍ ، وأقاموا سُنَنَ المَصائِبِ وَالمَآتِمِ (الملهوف : ص ۲۰۷) .

3.لَمّا أنفَذَ ابنُ زِيادٍ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى‏ يَزيدَ تَقَدَّمَ إلى‏ عَبدِ المَلِكِ بنِ أبِي الحُدَيثِ السُّلَمِيِّ ، فَقالَ : اِنطَلِق حَتّى‏ تَأتِيَ عَمرَو بنَ سَعيدِ بنِ العاصِ بِالمَدينَةِ ، فَبَشِّرهُ بِقَتلِ الحُسَينِ . فَقالَ عَبدُ المَلِكِ : ... ولَمّا دَخَلتُ عَلى‏ عَمرِو بنِ سَعيدٍ قالَ : ما وَراءَكَ؟ فَقُلتُ : ما سَرَّ الأَميرَ ، قُتِلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ . فَقالَ : اُخرُج فَنادِ بِقَتلِهِ ، فَنادَيتُ فَلَم أسمَع - وَاللَّهِ - واعِيَةً قَطُّ مِثلَ واعِيَةِ بَني هاشِمٍ في دورِهِم عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام حينَ سَمِعُوا النِّداءَ بِقَتلِهِ (الإرشاد : ج‏۲ ص‏۱۲۳ ، كشف الغمّة : ج‏۲ ص‏۲۸۰) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
802

1 / 4 - 4

سوگوارى در مدينه‏

الف - نخستين ناله‏اى كه در مدينه بلند شد

۱۹۵۰.تاريخ اليعقوبى: نخستين شيون‏كننده‏اى كه صدايش در مدينه بلند شد، امّ سلمه، همسر پيامبر خدا بود. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، شيشه‏اى پُر از خاك به وى سپرده بود ... و به او فرموده بود كه: «جبرئيل به من خبر داده كه امّت من، حسين را مى‏كُشند».
[امّ سلمه گفت :] پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين خاك را به من داد و فرمود: «وقتى اين خاك، خون تازه شد، بدان كه حسين ، كشته شده است» .
اين ، پيش امّ سلمه بود . هنگامى كه زمانش فرا رسيد، امّ سلمه، هر ساعت به آن شيشه نظر مى‏انداخت و وقتى ديد كه آن خاك، خون شده است ، فريادش به «وا حسينا ! اى پسر پيامبر خدا!» بلند شد. زنان، از هر سو شيون سر دادند ، تا اين كه در مدينه چنان ولوِله‏اى شد كه تا آن زمان ، شنيده نشده بود.۱

۱۹۵۱.الأمالى ، مفيد- به نقل از غياث بن ابراهيم، از امام صادق عليه السلام -: صبح روزى ، امّ سلمه، گريان برخاست . به او گفتند: گريه‏ات براى چيست؟
گفت: پسرم حسين عليه السلام امشب كشته شد. اين از آن روست كه از آن روزى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در گذشته، جز امشب ، او را به خواب نديده بودم ، و ديدم كه رنگ‏پريده و دلگير است. گفتم : اى پيامبر خدا ! چه شده كه تو را رنگ‏پريده و دلگير مى‏بينم؟ فرمود: «امشبى را تا صبح براى حسين و يارانش قبر مى‏كَنْدم» .۲

1.كانَ أوَّلَ صارِخَةٍ صَرَخَت فِي المَدينَةِ اُمُّ سَلَمَةَ زَوجُ رَسولِ اللَّهِ ، كانَ دَفَعَ إلَيها قارورَةً فيها تُربَةٌ ، وقالَ لَها : إنَّ جِبريلَ أعلَمَني أنَّ اُمَّتي تَقتُلُ الحُسَينَ . [قالَت: ]وأعطاني هذِهِ التُّربَةَ ، وقالَ لي : «إذا صارَت دَماً عَبيطاً فَاعلَمي أنَّ الحُسَينَ قَد قُتِلَ» ، وكانَت عِندَها . فَلَمّا حَضَرَ ذلِكَ الوَقتُ ، جَعَلَت تَنظُرُ إلَى القارورَةِ في كُلِّ ساعَةٍ ، فَلَمّا رَأَتها قَد صارَت دَماً صاحَت : وا حُسَيناه! وَابنَ رَسولِ اللَّهِ! وتَصارَخَتِ النِّساءُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ ، حَتَّى ارتَفَعَتِ المَدينَةُ بِالرَّجَّةِ الَّتي ما سُمِعَ بِمِثلِها قَطُّ (تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۵) .

2.أصبَحَت يَوماً اُمُّ سَلَمَةَ تَبكي ، فَقيلَ لَها : مِمَّ بُكاؤُكِ؟ فَقالَت : لَقَد قُتِلَ ابنِيَ الحُسَينُ عليه السلام اللَّيلَةَ ، وذلِكَ أنَّني ما رَأَيتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله مُنذُ قُبِضَ إلَّا اللَّيلَةَ ، فَرَأَيتُهُ شاحِباً كَئيباً ، قالَت : فَقُلتُ : ما لي أراكَ يا رَسولَ اللَّهِ شاحِباً كَئيباً؟ قالَ : ما زِلتُ اللَّيلَةَ أحفِرُ قُبوراً لِلحُسَينِ وأصحابِهِ عليهم السلام (الأمالى ، مفيد : ص ۳۱۹ ح ۶ ، الأمالى ، طوسى : ص ۹۰ ح ۱۴۰) .

تعداد بازدید : 131871
صفحه از 992
پرینت  ارسال به