87
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

۹۵۹.مُثير الأحزان : عابِس بن ابى شَبيب شاكرى، هم‏پيمان بنى شاكر ، آمد . حسين عليه السلام به او فرمود: «اى ابو شَوذَب ! چه قصدى دارى؟» .
گفت: همراه تو مى‏جنگم .
سپس به حسين عليه السلام نزديك شد و گفت: اگر مى‏توانستم كه با چيزى عزيزتر از جانم، از تو حفاظت كنم، اين كار را مى‏كردم .
سپس پيش رفت ؛ ولى هيچ جنگجويى براى نبرد با او پيش نيامد. زياد بن ربيع بن ابى تميم حارثى گفت: اين ، فرزند ابو شبيب شاكرى و فردى نيرومند است . كسى به سوى او بيرون نرود . به سوى او ، سنگْ پرتاب كنيد .
آنها هم سنگ‏بارانش كردند تا كُشته شد .۱

3 / 21

عبد الرحمان بن عبد رَبِّه انصارى‏

عبد الرحمان بن عبد ربّه انصارى‏۲ ، كه از وى با نام‏هاى : عبد الرحمان بن عبد ربّه خَزرَجى‏۳ و عبد الرحمان بن عبد رب‏۴ نيز ياد شده است ، از ياران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ،۵ امام على عليه السلام‏۶ و امام حسين عليه السلام‏۷ بوده است . در باره وى ، گفته شده : امير مؤمنان ، او را تربيت كرد و به او ، قرآن آموخت .۸

1.جاءَ عابِسُ بنُ أبي شَبيبٍ الشّاكِرِيُّ مَولى‏ بَني شاكِرٍ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : يا أبا شَوذَبَ ما في نَفسِكَ ؟ قالَ : اُقاتِلُ مَعَكَ ، فَدَنا مِنَ الحُسَينِ عليه السلام وقالَ : لَو قَدَرتُ أن أرفَعَ عَنكَ بِشَي‏ءٍ هُوَ أعَزُّ مِن نَفسي لَفَعَلتُ . ثُمَّ تَقَدَّمَ فَلَم يُقدِم عَلَيهِ أحَدٌ . فَقالَ زِيادُ بنُ الرَّبيعِ بنِ أبي تَميمٍ الحارِثِيُّ : هذَا ابنُ أبي شَبيبٍ الشّاكِرِيُّ القَوِيُّ ، لا يَخرُجَنَّ إلَيهِ أحَدٌ ، اِرموهُ بِالحِجارَةِ . فَرَمَوهُ حَتّى‏ قُتِلَ (مثير الأحزان : ص ۶۶) .

2.تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۲۳ ؛ الملهوف : ص ۱۵۴ .

3.رجال الطوسى : ص ۱۰۳ ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۷۸ .

4.الأمالى ، شجرى : ج ۱ ص ۱۷۲ ، الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۲۲ .

5.نقل مستقيم حديث غدير توسّط وى، دلالت بر صحابى بودن او مى‏كند .

6.رجال الطوسى : ص ۷۴.

7.الأمالى ، شجرى : ج ۱ ص ۱۷۲ ، الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۲۲.


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
86

۹۵۸.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مِخنَف -: محمّد بن قيس ، برايم گفت كه سپس عابِس بن ابى شبيب گفت: اى ابا عبد اللَّه ! به خدا سوگند ، بر روى زمين ، از دور و نزديك ، كسى را ندارم كه از تو برايم عزيزتر و دوست داشتنى‏تر باشد . اگر مى‏توانستم كه قتل و ستم را با چيزى عزيزتر از جان و خونم، از تو برانم، چنان مى‏كردم . خدا حافظ ، اى ابا عبد اللَّه ! خدا را گواه مى‏گيرم كه من ، بر راه تو و راه پدرت هستم.
سپس با شمشير آخته به سوى آنان رفت ، در حالى كه جاى ضربتى بر پيشانى‏اش بود .
نُمَير بن وَعْله ، از مردى از تيره بنى عبد از قبيله هَمْدان به نام ربيع بن تميم - كه در روز عاشورا ، حضور داشته است - ، برايم نقل كرد كه گفت : وقتى عابِس جلو مى‏آمد ، او را شناختم ؛ زيرا در جنگ‏ها، او را ديده بودم . او از شجاع‏ترينْ مردمان بود. گفتم: اى مردم ! اين ، شير سياه است . اين ، ابن ابى شَبيب است. هيچ يك از شما به ميدان او نرود .
او فرياد برآورد: يك تن در برابر يك تن!
عمر بن سعد گفت: او را با سنگ بزنيد.
از هر سو ، او را سنگباران كردند . چون چنين ديد، زره و كلاه‏خودش را افكند و به آنان ، حمله بُرد. به خدا سوگند ، ديدم كه بيش از دويست تن را حريف مى‏شود و دور مى‏سازد . سپس ، از هر سو به او حمله آوردند و به شهادت رسيد .
سرش را در دست مردمانى با ساز و برگ جنگى ديدم كه هر يك مى‏گفت: من ، او را كُشته‏ام !
نزد عمر بن سعد آمدند . او گفت: دعوا نكنيد . اين را يك نيزه ، نكُشته است .
با اين سخن ، آنها را از هم جدا كرد.۱

1.ثُمَّ قالَ عابِسُ بنُ أبي شَبيبٍ : يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، أما وَاللَّهِ ما أمسى‏ عَلى‏ ظَهرِ الأَرضِ قَريبٌ ولا بَعيدٌ أعَزَّ عَلَيَّ ولا أحَبَّ إلَيَّ مِنكَ ، ولَو قَدَرتُ عَلى‏ أن أدفَعَ عَنكَ الضَّيمَ وَالقَتلَ بِشَي‏ءٍ أعَزَّ عَلَيَّ مِن نَفسي ودَمي لَفَعَلتُهُ ؛ السَّلامُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، اُشهِدُ اللَّهَ أنّي عَلى‏ هَديِكَ وهَديِ أبيكَ . ثُمَّ مَشى‏ بِالسَّيفِ مُصلِتاً نَحوَهُم ، وبِهِ ضَربَةٌ عَلى‏ جَبينِهِ . قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَني نُمَيرُ بنُ وَعلَةَ عَن رَجُلٍ مِن بَني عَبدٍ مِن هَمدانَ ، يُقالُ لَهُ رَبيعُ بنُ تَميمٍ شَهِدَ ذلِكَ اليَومَ ، قالَ : لَمّا رَأَيتُهُ مُقبِلاً عَرَفتُهُ وقَد شاهَدتُهُ فِي المَغازي وكانَ أشجَعَ النّاسِ ، فَقُلتُ : أيُّهَا النّاسُ هذَا الأَسَدُ الأَسوَدُ ، هذَا ابنُ أبي شَبيبٍ ، لا يَخرُجَنَّ إلَيهِ أحَدٌ مِنكُم . فَأَخَذَ يُنادي : ألا رَجُلٌ لِرَجُلٍ ! فَقالَ عُمَرُ بنُ سِعدٍ : اِرضَخوهُ بِالحِجارَةِ . قالَ : فَرُمِيَ بِالحِجارَةِ مِن كُلِّ جانِبٍ ، فَلَمّا رَأى‏ ذلِكَ ألقى‏ دِرعَهُ ومِغفَرَهُ ثُمَّ شَدَّ عَلَى النّاسِ ، فَوَاللَّهِ لَرَأَيتُهُ يَكرُدُ أكثَرَ مِن مِئَتَينِ مِنَ النّاسِ ، ثُمَّ إنَّهُم تَعَطَّفوا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ فَقُتِلَ . قالَ : فَرَأَيتُ رَأسَهُ في أيدي رِجالٍ ذَوي عُدَّةٍ ، هذا يَقولُ : أنَا قَتَلتُهُ ، وهذا يَقولُ : أنَا قَتَلتُهُ ، فَأَتَوا عُمَرَ بنَ سَعدٍ فَقالَ : لا تَختَصِموا ، هذا لَم يَقتُلهُ سِنانٌ واحِدٌ ، فَفَرَّقَ بَينَهُم بِهذَا القَولِ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۴۴ ، مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۲ ص ۲۳) .

تعداد بازدید : 153970
صفحه از 992
پرینت  ارسال به